آدمی ازپرهیزکاران(متقین)نمی شودمگراینکه حسابرسی او ازخودش سخت تراز حساب کشیدن شریک ازشریکش باشد.
وسائل16ص96
[مراحل آغازین رشد بدن و چگونگی شکل گیری آن در رحم]
مفضّل گفت که: گفتم: وصف نما براى من نشو و نمو بدن را در همه احوال تا به حد تمام و کمال رسد.
حضرت امام علیه السّلام فرمود که: اول این تدبیر تصویر جنین در جایى که دیدهاى نمىبیند و دستى بدان نمىرسد و در چنین جایى تدبیر آن را مىکند تا او را از رحم بیرون مىآورد با خلقت تمام و اعضاى مستوى و حال آن که در او مخلوق شده آنچه قوام و صلاح بدن در آن است از اعضاء و جوارح و احشاء و کارکنان بدن و آنچه در اصل ترکیب بدن ضرور است از استخوان و گوشت و پیه و مغز و پى و رگها و غضروفها، پس چون به سوى جهان بیرون آمد مىبینى چگونه نمو مىکند با همه اعضاء بر یک شکل و هیئت و یک نسبت که هر نسبتى که هر عضوى با سایر اعضاء داشته در کودکى در بزرگى تفاوت نمىکند تا آن که به حد اشدّ که نهایت قوّت بدن است برسد. اگر عمرش به آن حد برسد یا آن که پیش از آن حد مدّت عمر خود را تمام کند آیا مىتواند بود چنین امرى مگر از لطف حکمت و تدبیر خداوند قدیر.[1]
امام هادی(علیهالسلام) فرمود: «إنّ الله جعل قلوب الأئمة مورداً لإرادته فإذا شاء الله شیئاً شاؤوه»[1] خداوند قلوب ائمه(علیهمالسلام) را مورد و محل ورود اراده خود قرار داده است پس هرگاه چیزی را خدا بخواهد آنان نیز میخواهند. پس قلب انسان کامل هم از فرود آمدن اراده حق آگاه است و هم از برخاستن آن مطلع.
قلب انسان سالک شاهد، میتواند در سایه صفا و تهذیب روح به جایی برسد که جز اراده حق چیزی بر فراز آن ننشیند و این کار از عمل صالح و ایمان برمیخیزد، نه از راه علم صرف و بحثهای مدرسه.
البته علمهای حصولی، عقل نظری را نیرومند میکند اما آن اثر را در جان انسان نمیگذارد که بتواند اسرار ملکوت را ببیند و جز حق چیزی را نخواهد و بجایی برسد که هر چه خواست، خداوند آن را انجام دهد؛ این خصوصیت فقط محصول تزکیه روح است، که محصول علم صایب و عمل صالح و اخلاص تام است.
رفتار رسولالله صلی الله علیه و آله و سلم با شاگردانش بدین گونه بود که نخست آنان را در مسجد و در حوزه درس به کتاب و حکمت آشنا میکرد و در هنگام عمل، آنها را به دنبال خود وادار به کوشش میکرد، تا در عمل به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم اقتدا کنند. آن حضرت نیز ناظر نحوه اعمال آنها بود هر نقصی را که در آن مشاهده میکرد به خاطر می سپرد و آن را در مسجد، یا حوزه دیگری که به منظور تعلیم کتاب و حکمت تشکیل میشد، تذکر میداد. مثلاً سرّ عدم موفقیت اصحاب را در جنگ و یا غیرجنگ گوشزد مینمود، تا با پرهیز از نقاط وهن آمیز به هدف برسند. اصحاب آن حضرت نیز پس از توجه به رهنمودهای آموزنده، به تصحیح موارد عیبْ و تکمیل موارد نقص مبادرت میکردند تا به هدف میرسیدند.
قرآن کریم وقتی سیره تهذیب و تزکیه و تعلیم رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم را بیان می کند، می فرماید: (هذا بیان للنّاس)[2] یعنی این روش خاص، نحوه بینش و منش رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، یعنی آن حضرت فقط به تعلیم فکری صحابه اکتفا نمیکرد، بلکه راههای عملی را هم، با عمل کردن خود نشان آنها میداد، لذا خدای متعالی در قرآن، رسول الله را اولین مفسّر و مبیّن معرفی کرده فرمود: (وأنزلنا إلیک الذّکر لتبیّن للنّاس ما نزّل إلیهم).[3]
از آن جایی که در قرآن هم مسائل علمی مطرح است و هم مسائل عملی، تو ای پیامبر گرامی! مسائل علمی را به عنوان یک مدرّس، برای آنها حل کن و مسائل عملی را به عنوان یک ولی مرشد، با عمل کردن برای آنان تشریح نما، تا هم از جهت نظر آگاه شوند و هم از جهت عمل رشد یابند.
درباره پیروان وحی و متمرّدان از آن نیز فرمود: (من یهد الله فهو المهتد ومن یضلل فلن تجد له ولیّاً مرشداً) آن کس را که خداوند هدایت کرد، حتماً راه یافته است و به مقصد میرسد و آن کس که عمداً خود را از مسیر هدایت الهی بیرون برد و به کیفر اضلال الهی مبتلا کرد، هرگز برای او سرپرستی ارشادکننده و به مقصدرساننده نخواهی یافت؛ زیرا ولایتِ خاصِ خداوند، فقط شامل سالکان کوی حق میشود.
برگرفته ازکتاب،فطرت در قرآن صفحه 385 آیت الله جوادی املی
گروهی
از دشمنان ناپاک امام هادی (علیهالسلام) که هر لحظه در صدد قتل آن حضرت بودند به
متوکل، راجع به امام (علیهالسلام) سعایت کردند که در منزلش نامه ها و اسلحه ها از
شیعیانش (از مردم قم) موجود است و او قصد شورش و قیام دارد، متوکل از این گزارش
سخت ناراحت شد و جماعتی را فرستاد تا شبانه از پشتبام سرزده وارد خانه امام شوند
و حضرت را با توطئهگران و اسلحهها دستگیر کنند.
سعید
حاجب میگوید: نردبان گذاشتیم و مخفیانه وارد منزل امام شدیم و من در تاریکی
نمیدانستم به کدام سو میروم، حضرت با مهربانی از میان حجره صدا زد: «ای سعید!
بجای باش تا برای تو شمعی بیاورند.» چیزی نگذشت که برای من شمع آوردند و من بر آن
جناب وارد شدم که آن جناب لباسی پشمین پوشیده و سجادهای از بوریا در زیر پای
اوست، رو به قبله نشسته و قرآن تلاوت میکند، به من فرمود که داخل حجره ها شو، یکی
یکی آنها را بازرسی کن، من داخل حجره ها شدم چیزی نیافتم جز کیسه سر به مهری را که
به مهر مادر متوکل مهر شده بود، آنرا برداشته نزد متوکل آوردم، متوکل راجع به آن
کیسه از مادرش سؤال کرد، مادرش گفت: «آن وقت که مریض بودی من نذر کردم هرگاه
بهبودی یابی ده هزار دینار از مال خودم به آن حضرت ارسال دارم، در این کیسه همان
ده هزار دینار است.»
متوکل
دستور داد تا آنحضرت را در آن وقت شب به حضورش بیاورند در حالی که کنار سفره ی
باده گساری نشسته بود و مشغول لهو و لعب بود، امام هادی (علیه السلام) را بر او
وارد کردند، ناگاه هیبت و شکوه امام، متوکل را گرفت، و او با آنکه در دست، جامی از
شراب داشت تمام قامت بلند شد و آن حضرت را پهلوی خود نشاند. در این هنگام، متوکل
بیحیائی را از حد گذراند، آن جام شراب را که در دست داشت به امام تعارف کرد تا از
شراب آن بخورد، حضرت فرمود: «خدا میداند که هرگز شراب با گوشت و خون ما آمیخته
نشده و نخواهد شد، مرا از این کار معاف کن.» متوکل گفت: «پس برای من شعری و آوازی
بخوان.»
حضرت
فرمودند: «من از شعر کم بهره هستم.» متوکل در این بابت اصرار کرد و گفت: «ناچار
باید بزم ما را با اشعار خود طراوت بخشی.» حضرت چون خود را ناگزیر دید، به ناچار
اشعاری را که مشتمل بر بیوفایی دنیا و ذلت زمامداران هوسباز بود انشاء نمود، وقتی
آن اشعار را با آن سوز
دل
خواند متوکل بلرزه درآمد و چنان در خود فرو رفت که به شدت گریان شد.
آن
اشعار را با دقت توجه فرمایید:
ترجمه ی
اشعار امام (علیه السلام) به فارسی چنین است:
چه
بسیار مردان پرقدرتی
که
در این جهان از پی راحتی
به
کوه و کمر قصرها ساختند
همه
قصرها را بیاراستند
در
اطراف هر قصر از بیم جان
گروهی
مسلح، نگهبانشان
که
تا این همه قدرت و ساز و برگ
کند
دور، آن مردم از دست مرگ
ولی
مرگ ناگه رسید و گرفت
گریبان
آن نابکاران زشت
چو
گیرد گریبان گردنکشان
به
ذلت برون راند از قصرشان
به
همراه اعمال خود، عاقبت
برفتند
در منزل آخرت
شده
جسم آن نازپروردگان
همآغوش
خاک، از نظرها نهان
از
آن زشتکاران افسردهحال
به
بانگ بلندی شود این سؤال
چه
شد آن همه سرکشی و غرور
که
صورت نهادید بر خاک گور؟
چه
شد آن همه خودپسندی و ناز
که
گشتید با بیکسان همطراز؟
چه
شد آن همه مستی و عیش و نوش؟
چه
شد آن همه جنب و جوش و خروش؟
چه
شد چهرههایی که آراستید؟
سر
و صورتی را که پیراستید؟
اجل
چشم بیشرمتان را ببست
به
رخسارتان خاک ذلت نشست
نه
تخت و نه بستر، نه آسایشی
نه
عطر و نه زیور، نه آرایشی
به
جای کرمهای مردمپسند
بر
آن چهرهها کرمها میخزند
نهادید
دارایی خویشتن
نبردید
با خود به غیر از کفن!.
سعید حاجب به ابن اورمه -مرید امام هادی- گفت آیا مایلی خدایت را ببینی، او در پاسخ گفت پروردگار من پاک و منزه است از آن که دیده شود. سعید حاجب با طعنه گفت، مرادم همان فرد (امام هادی) است که به او خیلی ارادت داری، من مأمورم او را بکشم ،قبرش نیز حاضر است، فردا این کار را میکنم.
ابن اورمه گفت، میخواهم امام را ببینم، او گفت، وقتی که پست نگهبانان زندان عوض شد، میتوانی بروی و امام خود را ببینی و ابن اورمه گفت، پیش امام رفتم، سلام کردم و دیدم در اتاق تاریک زندان تنها نشسته، در حالی که قبری آماده بود، با دیدن این منظره متأثر شده و سخت گریه کردم ،امام فرمود، ابن اورمه چرا گریه میکنی، گفتم قربانت شوم، مگر نمی بینی قبری کندهاند و میخواهند شما را به شهادت برسانند.
امام علی نقی فرمود، آنها نمیتوانند این کار را بکنند و 2 روز نمیکشد که خداوند خون او را و کسی که همدم اوست را خواهد ریخت، منظور از او متوکل بود و منظور از همدم او فتح ابن خاقان بود، چون امام معصوم بود، قدری آرامش پیدا کردم و دقیقاً 2 روز طول نکشید که متوکل به دست پسرش منتصر -که تربیت شده شاگرد امام یعنی ابن سکیت بود- با یک کودتا به قتل رسید، چون توطئه قتل پدرش را کشیده بود و فتحابن خاقان وزیر متوکل نیز کشته شد.
شهادت امام هادی علیه السلام تسلیت باد.
امام علی بن محمد الهادی علیه السلام در نیمة ذی الحجه سال 212ق نزدیک شهر مدینه در روستای صریا، چشم به دنیا گشود و در ماه رجب سال 254ق در سرّ من رأی (سامرا) توسط معتز عباسی به شهادت رسید. ایشان پس از پدر بزرگوارش 33 سال امامت شیعیان را بر عهده داشتند.[1]
نام مادر آن حضرت سمانه مغربیه بود[2]؛ البته مدنب، حدیث و غزال هم گفته اند.[3]
لقب های آن حضرت را نقی، هادی، امین، طیب، ناصح، مرتضی و... ذکر کرده اند. کنیه اش ابوالحسن است و به ایشان ابوالحسن ثالث می گویند.[4]
امام هادی علیه السلام از آغاز امامت در مدینه حضور داشتند و در مدت اقامت در این شهر نقش بسیار مهمی در رهبری شیعیان ایفا کردند؛ به طوری که حکومت عباسی از موقعیت ممتاز امام احساس خطر کرده و حضور ایشان در مدینه را به صلاح ندانست، متوکل برای کنترل بیشتر امام علیه السلام تصمیم گرفت ایشان علیه السلام را از مدینه به سامرا منتقل کند. در سال 233 ق بنابه گزارش هایی که جاسوسان از فعالیت های امام علیه السلام داده بودند، متوکل به یحیی بن هرثمه مأموریت داد تا این انتقال را انجام دهد. با ورود یحیی بن هرثمه به مدینه، مردم که سخت مشتاق و شیفتة امام خود بودند، اعتراض خود را
اما صادق علیه السلام:
تفکّر کن: اى مفضّل در تدبیر حکیم قدیر در رسیدن غذا به جمیع بدن، به درستى که اول غذا وارد معده مىشود و معده آن را طبخ مىدهد، هضم مىکند و خالص آن را به جگر مىفرستد در عروق باریکى چند که در میان معده و جگر هستند، و این عروق مانند پالایشند براى غذا که نرسد از ثقل غذا چیزى به جگر که باعث جراحت آن گردد زیرا که جگر نازک است و تاب غذاى خشن و غلیظ را ندارد، پس جگر صافى غذا را قبول مىکند و در آنها به لطف تدبیر حکیم خبیر مستحیل به خون و بلغم و صفرا و سودا مىشود و از جگر راهها و مجارى به سوى سایر بدن هست که خون از آن مجارى و عروق به سایر بدن مىرسد مانند مجارى که در زمین براى آب مهیّا کنند تا به همه زمین جارى گردد و آنچه خبائث و زیادتىهاست جارى مىشود به سوى اوعیهاى که براى آنها خلق شده است و آنچه از صفرا است به سوى زهره[3] مى رود و سودا به سوى سپرز مىرود، و رطوبتها به سوى مثانه جارى مىشود.
پس تأمل کن حکمت تدبیر حق تعالى را در ترکیب بدن و گذاشتن هر یک از اعضاء در جاى خود و مهیّا کردن اوعیه و ظرفها در آن براى فضول اغذیه و اخلاط تا آن که این زیادتىها و کثافتها در بدن پهن نشوند که مورث فساد بدن و دردها شوند[4].
پس صاحب برکت و نعمت است خداوندى که نیکو کرده است تقدیر را و محکم گردانیده است تدبیر را و او را است حمد و ستایش چنانچه اهل و مستحق آن است.[5]
[1] ( 1) کورسى موریس در راز آفرینش مىگوید: تا به حال هزاران کتاب در باره هاضمه و طرز کار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال کشفیات جدیدى در این زمینه مىشود و آن قدر مطالب تازه در این باره نوشته مىشود که موضوع همیشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به یک آزمایشگاه شیمیایى تشبیه کنیم، و مواد غذایى را که به درون آن مىرود، مواد خام این آزمایشگاه بدانیم، آن وقت حیرت مىکنیم که عمل هضم تا چه اندازه کامل است، که هر چیز خوردنى را هضم مىکند و تحلیل مىبرد. معده غذاهاى گوناگونى که در آن مىریزد، موادى را که مفید تشخیص بدهد انتخاب نموده با مواد شیمیایى که خود تولید کرده است مخلوط، مواد زاید آن را دفع، و بقیه را به انواع گوناگون تقسیم و به مصرف ترمیم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غیره مىرساند، و میلیاردها سلول که در بدن انسان زندگى مىکنند از آن تغذیه مىشوند.
پایههاى علمى و منطقى عقائد اسلامى، 25- 26.
[3] ( 1) کیسه صفرا.
[4] ( 2) اگر صفرا داخل خون شود تولید بیمارى یرقان( زردى) مىکند و چنانچه بول از جریان طبیعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاک مىگردد.
[5] توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 69
امام صادق (علیه السلام) در پاسخ به نامهی مفضّل پس از سفارش به تقوا و بعض امور دیگر فرمود: کسی که تقوای الهی پیشه کند به اذن خدا خود را از آتش نجات داده و در دنیا و آخرت به همه خیر رسیده است و کسی که در مقام اندرز امر به تقوا کند، در حقیقت برای موعظه، سنگ تمام گذاشته است. آنگاه در مقام دعا گفت: خداوند با رحمت خویش، ما را از متّقین قرار دهد؛ «... فإنّه من یتّق الله فقد أحرز نفسه من النار بإذن الله وأصاب الخیر کلّه فى الدنیا والآخرة ومن أمر بالتقوی فقد أبلغ الموعظة، جعلنا الله من المتّقین[1]»[2]
مروری بر زندگی شهید سپهبد صیاد شیرازی
شهید صیاد شیرازی نقش بسزایی در همکاری و نزدیکی ارتش و سپاه داشت. وی پس از خلع بنیصدر از فرماندهی کل قوا، برای پایان دادن به ناهماهنگی ارتش و سپاه در آن دوران، قرارگاه مشترک عملیاتی سپاه و ارتش را راهاندازی کرد و به عنوان فرمانده ارشد در آن قرارگاه مشغول به فعالیت شد.
، شهید سپهبد "علی صیاد شیرازی" در روز چهارم خرداد ۱۳۲۳ در شهرستان "درگز" از توابع استان خراسان به دنیا آمد. در خرداد 1342 از دبیرستان امیر کبیر در تهران در رشته ریاضی دیپلم متوسطه گرفت. یک سال بعد در آزمون ورودی دانشکده افسری پذیرفته شد و به تحصیل علوم نظامی پرداخت و سه سال بعد در مهر 1346 با درجه ستوان دومی در رسته توپخانه فارغالتحصیل شد.
شهید صیاد شیرازی پس از فراغت از تحصیل در شیراز، دوره رنجر و چتربازی را با رتبه عالی گذراند، در اصفهان دوره تخصصی توپخانه را طی کرد و از سال ۱۳۴۸ به لشکر زرهی تبریز پیوست و خدمت رسمی خود را در نیروی زمینی آغاز کرد. پس از انحلال لشکر تبریز در اسفند ماه سال ۱۳۴۹، به لشکر ۸۱ زرهی کرمانشاه منتقل و در گردان ۳۱۷ توپخانه به عنوان «فرمانده آتشبار» مشغول به خدمت شد.
وی در سال ۱۳۵۰ با دختر عموی خود ازدواج کرد و در اوایل سال ۱۳۵۱ با قبولی در آزمون اعزام به خارج دانش آموختگان دانشکده افسری برای تکمیل تخصص توپخانه به آمریکا اعزام شد. این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان ۲۰ افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.
شهید
صیاد شیرازی پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، چندین سال در بخشهای مختلف ارتش به ویژه
در غرب کشور به پاسداری از کشور پرداخت و در سازماندهی و فعالیت نیروهای انقلابی
در ارتش تلاشی گسترده داشت.
وی
از ابتدای پیروزی انقلاب تا مهر ماه ۱۳۵۸ در اصفهان بود و در این مدت با همکاری
نیروهای نظامی و دوستان انقلابی خود - که بعداً پاسدار شدند - گروه ۳۰ نفرهای را تشکیل
داده و به حفظ و حراست از پادگان پرداخت. تلاشهای وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی
در ساماندهی ارتش و ساختار نیروهای مسلح متجلّی شد.
از
مهمترین اقدامات او پس از پیروزی انقلاب اسلامی، میتوان به تهیه
زادروز میلاد شکافنده علوم پیامبران بر همه انسانها مبارک باد.
امام باقر علیه السلام فرمودند:
تو را به پنج چیز سفارش می کنم : اگر مورد ستم واقع شدی
ستم مکن ، اگر به تو خیانت کردند خیانت مکن ، اگر تکذیبت کردند خشمگین مشو ،
اگر مدحت کنند شاد مشو ، و اگر نکوهشت کنند ، بیتابی مکن .
بحارالانوار ، دار احیاء الترا العربی ، ج 75، ص (167)
چون هلال را بیند بگوید
اللَّهُمَّ أَهِلَّهُ عَلَیْنَا بِالْأَمْنِ وَ الْإِیمَانِ وَ السَّلاَمَةِ وَ الْإِسْلاَمِ رَبِّی وَ رَبُّکَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَ
* * *
و نیز از حضرت رسول صلى الله علیه و آله منقول است که چون هلال رجب را مى دید مى گفت
اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی رَجَبٍ وَ شَعْبَانَ وَ بَلِّغْنَا شَهْرَ رَمَضَانَ
* * *
وَ أَعِنَّا عَلَى الصِّیَامِ وَ الْقِیَامِ وَ حِفْظِ اللِّسَانِ وَ غَضِّ الْبَصَرِ وَ لاَ تَجْعَلْ حَظَّنَا مِنْهُ الْجُوعَ وَ الْعَطَشَ
* * *
فضیلت ماه رجب
از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده که ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى رسد و قتال با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد مستوجب خوشنودى بزرگ خدا گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد و از حضرت موسى بن جعفر علیهما السلام منقول است که هر که یک روز از ماه رجب را روزه بدارد آتش جهنم یکساله راه از او دور شود و هر که سه روز از آن را روزه دارد بهشت او را واجب گردد و ایضا فرمود که رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرینتر هر که یک روز از رجب را روزه دارد البته از آن نهر بیاشامد و از حضرت صادق علیه السلام منقول است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را أصب مىگویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى شود پس بسیار بگوئید
أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ
* * *
و ابن بابویه به
سند معتبر از سالم روایت کرده است که گفت رفتم بخدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر
ماه رجب که چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا
روزه گرفتهاى در این ماه گفتم نه و الله اى فرزند رسول خدا فرمود که آنقدر ثواب از
تو فوت شده است که قدر آن را بغیر خدا کسى نمى داند به درستى که این ماهى است که خدا
آن را بر ماههاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى
داشتن را بر خود واجب گردانیده پس گفتم یا ابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه
روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه داران آن فایز مى گردم فرمود: اى سالم هر که یک
روز از آخر این ماه روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد
از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد
و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ
روز قیامت و از شدتها و هولهاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند و بدانکه از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخص قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد:
سُبْحَانَ الْإِلَهِ
الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لاَ یَنْبَغِی التَّسْبِیحُ إِلاَّ لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ
الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ
⬅️ 💥💥💥💥بعد از فرمایشات حضرت آقا که فرمودند ما جلو نفوذ آمریکا را خواهیم گرفت تنها فرمانده سپاه ومسول هوا فضای سپاه با قاطعیت از مبارزه با نفوذ آمریکا سخن به میان آورده اند کمی با این نهاد انقلابی آشناتر شویم
☑️ اگر سپاه نبود، امروز باید برای سفر به اهواز، به ایلام، به کرمانشاه، به سنندج و ارومیه، در صف طولانی مقابل در سفارتخانههای ایالتهای جدید، ساعتها برای دریافت «ویزا» گردن کج میکردیم و معطل میشدیم!
☑️ اگر سپاه نبود، هواپیماها ربوده میشدند و در تلآویو و پاریس و بغداد و ریاض و واشنگتن بر زمین مینشستند!(امنیت پرواز
)
☑️اگر سپاه نبود، خیلی زودتر از اینها در «دشت مغان» و در جنوب رود ارس، حکومت دوم صهیونیست یا همان «تلآویو ثانی» تشکیل شده بود!
☑️اگر سپاه نبود، «عبدالمالک ریگی»های معدوم، الان به جای جهنم، در خیابان «پاستور» دفتر نمایندگی «جندالشیطان» را افتتاح میکردند!
☑️اگر سپاه نبود، تانکها و نفربرهای مسعود رجوی که فقط یک روز تا تهران و رژه نظامی در میدان آزادی فاصله داشتند، الان به عنوان سمبل فتح پایتخت، وسط میدان شهدا تبدیل به تندیس و یادمان شده بودند.
☑️اگر سپاه نبود، کودتای سال 88، به حمام خون مبدل میشد و جوخههای ترور 30 تیرماه 60 بار دیگر و این بار عظیمتر تکرار میشد!
☑️اگر سپاه نبود، با جنگیدن به روش «اشکانیان»، هنوز در کف خیابانهای تهران، با دیکتاتور دیوانه حزب بعث «صدام» دست به گریبان بودیم، از بس زمین داده و زمان خریده بودیم.
☑️اگر سپاه نبود، امروز نام بسیاری از «آقازادهها»، بویژه آقازادههای ساکن در جمهوری لیبرال- دموکراتیک تهران شمالی، جاسم و عبود و ابوبکر الطهرانی و... بود.(اف بر این آقازاده ها بعضی از آقاهایشان.)
☑️اگر سپاه نبود، داعش و تکفیریون الان تشکیل حکومت شام و ایران و عراق را جشن گرفته بودند.
☑️اگر سپاه نبود، روستاهای محروم و دورافتاده ما، کجا راه و جاده و آب و برق و مسجد و مدرسه و درمانگاه به خود میدیدند؟ دولت بروکراتیک فربه و سنگین که حال تکان خوردن ندارد!
☑️اگر سپاه نبود، از سربند زلزله «بم» تا همین امروز، چشممان به دست سازمانهای بینالمللی بود و منتظر دریافت صدقه کشورهای ثروتمند بودیم و جنازههای آوارگان بیپناه و هراسان و داغدار مدتها بر زمین و در زیر آوارها باقی مانده بود.
☑️اگر سپاه نبود، امروز، آقازادههای عافیتطلب و اشرافی و «فرنگ» درسخوانده حضرات، به جای فتنهگری و مانور تجمل، در سینه سرد قبرستانها، خواب ابدی میکردند!( مردم آنها را تکه پاره می کردند.)
☑️اگر سپاه نبود، آثار شنی تانکهای «مرکاوا»ی اسرائیلی در سال 2006 بر پیکرهای خونین فرزندان حزبالله در جنوب لبنان، برجای مانده بود!
☑️اگر سپاه نبود، ناموس شیعیان، مادران و دختران آزاده، به بردگی و اسارت و «جهاد نکاح» رفته بودند و در سنگرهای گرگهای گرسنه، هتک و دست به دست میشدند!( خاک بر سر دشمنان سپاه.)
☑️اگر سپاه نبود، آب را هم باید مثل خودروهای لوکس چند میلیاردی حضرات، وارد میکردیم.
⚪️از تربیت نوجوانان مؤمن در مساجد کشور تا تقویت زیرساختهای مهم علمی و آموزشی و دفاعی این آب و خاک....
🔴بله! حق دارند به سپاه حمله کنند! حق دارند سپاه را بکوبند، حق دارند پاسداران نجیب اسلام و انقلاب را سرزنش کنند!
سپاه، بیدلیل خار چشم نشده!
،
✅ بله، چه زیبا فرمود حضرت امام خمینی رحمه الله علیه که:
«اگر سپاه نبود، کشور هم نبود.
حقیقت پل صراط چیست؟
گرچه آگاهى تفصیلى نسبت به حقایق مربوط به قیامت و جهان پس از مرگ که عالمى است برتر و بالاتر از این جهان، براى اهل دنیا غیر ممکن است، ولى این امر مانع از آگاهى اجمالى نسبت به آن نخواهد بود!.
آنچه از آیات و روایات اسلامى استفاده مىشود، این است که صراط پلى است بر دوزخ در مسیر بهشت که نیکان و بدان بر آن وارد مىشوند، نیکان به سرعت از آن مىگذرند و به نعمتهاى بىپایان حق مىرسند، و بدان سقوط کرده، سرازیر دوزخ مىشوند!، حتى از پارهاى از روایات استفاده مىشود که سرعت عبور مردم از آن بستگى به میزان ایمان و اخلاص و اعمال صالح آنها دارد.
در حدیثى از امام صادق علیه السلام مىخوانیم: «بعضى مانند برق از آن مىگذرند، و بعضى همچون اسب تیزرو، بعضى با دست و زانوها، بعضى همچون پیادگان، و بعضى به آن آویزان مىشوند (و مىگذرند) گاه آتش دوزخ از آنها چیزى را مىگیرد و چیزى را رها مىکند».[1]
چرا باید از روى جهنم به سوى بهشت رفت؟ در اینجا نکات لطیفى است.
از یکسو بهشتیان با مشاهده دوزخ قدر عافیت بهشت را بهتر مىدانند، و از سوى دیگر وضع صراط در آنجا تجسمى است از وضع ما در اینجا، باید از روى جهنم سوزان شهوات گذر کرد و به بهشت تقوا رسید، و از سوى سوم تهدیدى است جدّى براى همه مجرمان و آلودگان که سرانجام گذرگاهشان از این راه باریک خطرناک است.لذا در حدیث «مفضل بن عمر» مىخوانیم که مىگوید از امام صادق علیه السلام درباره «صراط» سؤال کردم فرمود: صراط همان طریق به سوى معرفت و شناخت خداوند متعال است.
سپس افزود: دو صراط است، صراطى در دنیا و صراطى در آخرت، و امّا صراط در دنیا همان امام واجب الاطاعه است، هرکس او را بشناسد و به هدایت او اقتداء کند از صراطى که پلى است بر جهنم در آخرت مىگذرد، و هر کس او را در دنیا نشناسد قدمش بر صراط آخرت مىلرزد و در آتش جهنم سقوط مىکند».[2]
در تفسیر امام حسن عسکرى علیه السلام این دو صراط (صراط دنیا و آخرت) به صراط مستقیم معتدل بین «غلوّ» و «تقصیر» و «صراط آخرت» تفسیر شده است.[3]
این نکته نیز قابل توجّه است
دشمن شناسى
انسان داراى دشمنهاى مختلفى است. در وجود خودِ انسان، بعضى از قواى او دشمن انسانیّت او هستند، و از آن جهت که اشرف مخلوقات است، مورد بغض و حسد بعضى دیگر از موجودات مىباشد. نیز از آن جهت که مسلمان است مورد کینه و عداوت بعضى انسانهاى غیر مسلمان است که هم علیه شخص او هستند و هم علیه فکر، عقیده و مملکت او. شناخت این دشمنان، اولین لازمه مبارزه با آنان است.
دشمن درونى
الف- نفس امّاره:
در وجود انسان دو دسته از قواى رحمانى و نفسانى تعبیه شده است [1] و این دو قوا در درون و ضمیر انسان با هم جنگ دارند تا اینکه کدام غالب گردد و مملکت وجود را تحت سیطره خود بگیرد.
ب- شیطان (ابلیس):
خداوند عالم براى اجراى سنّت امتحان به موجود شریر و گمراه کنندهاى به نام ابلیس یا شیطان اجازه داده تا به درون و ضمیر انسانها نفوذ کرده و آنها را وسوسه نماید و بدىها را برایشان زیبا جلوه داده به ارتکاب زشتىها دعوت کند تا معلوم شود که چه افرادى به اوامر و دستورات الهى پایبند مانده و با شیطان و نفس مبارزه مىکنند و چه کسانى خداوند و دستورات او را به کنارى نهاده، تسلیم شیطان و نفس مىگردند تا در این میدان مبارزه، انسانهاى مؤمن تربیت شوند و رشد و تعالى بیابند و به مقام قرب الهى نائل شوند.
شیطان و نفس دو دشمن خطرناک درونىاند که با فرماندهى شیطان و فرمانبرى نفس و یارى قواى نفسانى علیه عقل و قواى رحمانى شورش کرده و در صورت توان مملکت وجود انسان را مسخّر مىنمایند و حیوانیت انسان را تشدید مىکنند و او را به حدى از پستى و رذالت مىرسانند که هیچ حیوانى نرسیده است. از آنجا این دو دشمن، «دشمنترین دشمنان» نام گرفتهاند که خانگى بوده، از راههاى نادیدنى حمله مىنمایند، شب و روز و وقت و بى وقت را نمىشناسند و راههاى نفوذ و تسلط را به خوبى واقفند، جهاد و مبارزه با آن دو نیز «جهاد اکبر» خوانده شده است. رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
«اعْدى عَدُوِّکَ نَفْسُکَ الَّتى بَیْنَ جَنْبَیْکَ» [2]
دشمنترین دشمن تو، نفس تو است که تمام وجودت را فراگرفته است.
امام على علیه السلام فرمود:
«لا عَدُوَّ یُحارِبُهُ اعْدى مِنْ ابْلیسَ» [3]
انسان با دشمنى کینه توزتر از شیطان نمىجنگد.
مبارزه با نفس و شیطان مبارزهاى مستمر و دائمى است و تا آخرین لحظه عمر دوام دارد؛ در حالى که مبارزه هاى دیگر مقطعى است و با شکست یا تسلیم کامل دشمن پایان مىپذیرد. رسول خدا صلى الله علیه و آله به مجاهدانى که از میدان جهاد اصغر باز مىگشتند، فرمود:
آفرین بر قومى که جهاد اصغر را تمام کردند ولى جهاد اکبر همچنان بر عهده آنان باقى است. [4]
آنان از همان زمان که خود را شناختند، به میدان مبارزه با نفس و شیطان قدم گذاردند و رفتن آنان به میدان جهاد فى سبیل الله و استقامت آنان علامت پیروزى مقطعى آنان در جهاد اکبر بود. با شکست دشمن بیرونى، جهاد اصغر تمام شد ولى دشمن درونى همچنان زخم دیده و شکست خورده در انتظار است و کمین گرفته تا لحظهاى مجاهد پیروز جبهه جهاد اصغر و اکبر غافل شود و بر او هجوم برد و همه افتخارات گذشته اش را نابود سازد و او را به اسارت بگیرد. بنابراین، باید در همه لحظه هاى زندگى هوشیار بود و از مبارزه با دشمن درونى غافل نشد و پیروزىهاى مقطعى را غایت ندانست و این جهاد مقدس را تا رسیدن به شهادت و یا پایان عمر ادامه داد.
منبع:جهاد در قرآن ص 45
اعضاى بدن و فواید آنها
اى مفضّل! در تمام اعضاى جسم آدمى و تدابیرى که در آنها نهفته است،اندیشه کن. دستها براى کار کردن، پاها براى رفتن، دیدگان براى راه یافتن و دیدن، دهان براى خوردن، معده براى هضم کردن، کبد براى تصفیه نمودن، منافذ خروجى بدن براى دفع فضولات جسم، ظرفهایى براى حمل آنها و فرج براى حفظ نسل آفریده شدهاند؟ اگر ژرف در کار تمام عضوهاى بدن اندیشه نمایى مىیابى که هر چیزى از سر حکمت و تدبیر و استوارى پدید آمده است.
[پندار اهل طبیعت و پاسخ به آنان]
مفضّل مى گوید: گفتم: آقا! برخى مىپندارند که این همه از کار «طبیعت» است. فرمود: از اینان بپرس که این طبیعت که مى گویید، نسبت به این افعال، «علم» و «قدرت» دارد یا نه؟
اگر علم و قدرت را براى طبیعت ثابت کردند، پس چرا از اثبات خالق سر مىزنند؟ این هم صنعت و تدبیرش. و اگر مى گویند که بدون علم و قدرت، این اعمال حکیمانه و با تدبیر را انجام داده، معلوم مى شود که کار از آفرینندهاى حکیم است و آنچه طبیعتش مىشمارند همان سنّت الهى در آفرینش اشیاست که مطابق فرمان و حکمت الهى جریان دارد.[1]
امام باقر علیه السلام در سفارش به جابر بن یزید الجعفی فرمودند:
برای نازک شدن قلب(دوری از سنگدلی)در خلوت ها زیاد به یاد خدا باش(ذکر بگو)
شرح:
به راستی اگرکسانی که در مقابل چشم های بینندگان به راحتی سر انسانها را از تن جدا می کنند و ندایالله اکبر سر می دهند، لحظه در خلوت خود به یاد خدای متعال بودند، دست خویش را به چنین جنایاتی نمی آلودند آری این گروه سنگدل به جای یاد خدای مهربان در خلوت ها سرگرم معشوقه های دنیایی و پیمان با رژیم های خودکامه غربی و عربی و عبری هستند و به همین دلیل تنها چیزی را که از آنان نمی توان انتظار داشت رحم و مروت و رقت قلب است. به راستی کدام قلب حاضر می شودپسر بچه سه ساله را در سوریه با طناب به دار بیاویزند یا دختر سه ساله ای را سر ببرند یا اینکه دختری را به تخت ببندند و سر پدر ومادرش را سر ببرند.
در این میان سازمان های حقوق بشری نیز ساکت اند یا مشغول کمک نمودن به ظالمان.
تَعَرَّضْ لِرِقَّةِ الْقَلْبِ بِکَثْرَةِ الذِّکْرِ فِی الْخَلَوَات[1]
برخی فریب سخنان آمریکا و کشور های غربی را می خورند در حالی که ایشان به هیچ عهد و پیمانی وفادار نیستند البته ما که مسلمانیم نباید فریب سخنان گول زننده مبنی بر رفع خصومت ها در صورت مذاکره را بخوریم. ما نباید حرف ناخدای انقلاب را نادیده بیانگاریم و به دنبال راضی نمودن کدخدا باشیم. وقتی سوره توبه را می خوانیم می بینیم که گویا حال امروز ما را بیان می کند.
قرآن در مورد مشرکان می فرماید: که هیچگاه فریب سخنان دلنشین و الفاظ به ظاهر زیباى آنها را نخورید زیرا:" آنها مىخواهند شما را با دهان خود راضى کنند، ولى دلهاى آنها از این موضوع ابا دارد" (یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبى قُلُوبُهُمْ).[1]
دلهاى آنها از کینه و انتقامجویى و قساوت و سنگدلى و بى اعتنایى به عهد و پیمان و رابطه خویشاوندى پر است، اگر چه با زبان خود اظهار دوستى و مودت کنند.
و در پایان آیه اشاره به ریشه اصلى این موضوع کرده مىگوید:" و بیشتر آنها فاسق و نافرمانبردارند" (وَ أَکْثَرُهُمْ فاسِقُونَ).
در آیه بعد یکى از نشانههاى فسق و نافرمانبردارى آنها را چنین توضیح مىدهد:" آنها آیات خدا را با بهاى کمى معامله کردند، و به خاطر منافع زود گذر مادى و ناچیز خود، مردم را از راه خدا باز داشتند (اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ
ثَمَناً قَلِیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ).
در روایتى چنین آمده که" ابو سفیان" غذایى ترتیب داد و جمعى از مردم را به مهمانى فرا خواند تا از این طریق عداوت آنها را در برابر پیامبر اسلام ص برانگیزد.
بعضى از مفسران آیه فوق را اشاره به این داستان دانستهاند، ولى ظاهر این است که آیه مفهوم وسیعى دارد که این ماجرا و سایر ماجراهاى بت پرستان را شامل مىشود که براى حفظ منافع مادى و زودگذر خویش از آیات خدا چشم پوشیدند.
بعد مىگوید:" چه عمل بدى آنها انجام مىدادند" (إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
هم خود را از سعادت و هدایت و خوشبختى محروم مىساختند، و هم سد راه دیگران مىشدند، و چه عملى از این بدتر که انسان هم بار گناه خویش را بر دوش کشد و هم بار گناه دیگران را.
تفسیر نمونه ج7 299
رسول خدا صلی الله علیه وآله:
خدای عز وجل می فرماید:وقتی یکی از آفریدکانم که مرا می شناسد از فرمان من سر پیچی کند،کسی را که مرا نمی شناسد بر او مسلط می کنم.
وَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِذَا عَصَانِی مِنْ خَلْقِی مَنْ یَعْرِفُنِی سَلَّطْتُ عَلَیْهِ مِنْ خَلْقِی مَنْ لَا یَعْرِفُنِی.[1]
من در باره شما از فتنه گشایش بیش از فتنه تنگ دستى بیم دارم شما بفتنه تنگدستى مبتلا شدید و صبر کردید حقا که دنیا شیرین و دلفریب است.[1]
لأنا من فتنة السّرّاء أخوف علیکم من فتنة الضّرّاء، إنّکم ابتلیتم بفتنة الضّرّاء فصبرتم و إنّ الدّنیا حلوة خضرة.
[1] پاینده، ابو القاسم، نهج الفصاحة (مجموعه کلمات قصار حضرت رسول صلى الله علیه و آله) - تهران، چاپ: چهارم، 1382ش.
حضرت آیت الله خامنه ای با انتقاد شدید از کسانی که روزگار و دنیای فردا را دنیای مذاکره می دانند و نه موشک خاطرنشان کردند: روزگار، روزگار همه چیز است وگرنه به راحتی و به صراحت حق ملت را خواهند خورد.
ایشان افزودند: اگر این حرف از روی ناآگاهی گفته شده باشد یک مسئله است اما اگر از روی آگاهی باشد خیانت است.
رهبر
انقلاب، نمایش موشکهای پیشرفته و دقیق سپاه پاسداران را موجب خرسندی
ملتهایی خواندند که از امریکا و رژیم صهیونیستی، دلشان خون است اما کاری از
دستشان بر نمی آید.
ایشان افزودند: دشمنان مدام در حال تقویت توان نظامی و موشکی خود هستند در این شرایط چطور می گوییم روزگار موشک گذشته است؟
حضرت
آیت الله خامنه ای این حرفها را شبیه حرفهای برخی اعضای دولت موقت دانستند
که اوایل انقلاب می گفتند جنگنده های اف – ۱۴ را که خریده ایم به امریکا
پس بدهیم، به دردمان نمی خورد!
رهبر انقلاب افزودند: در آن موقع
ایستادگی و افشاگری کردیم و چندی بعد که صدام به ایران حمله کرد معلوم شد
چقدر به این ابزارهای دفاعی نیاز داریم.
رهبر انقلاب با تأکید مجدد بر
موافقت خود با ابزار دیپلماسی و مذاکره سیاسی بجز چند استثنا افزودند: طوری
تبلیغ نکنند که انگار با گفتگو مخالفیم، ما می گوییم باید قوی و هوشیار
مذاکره کرد تا سرمان کلاه نرود.