صادق آل محمد صلی الله علیه و آله*** سال « تولید، دانش‌بنیان و اشتغال‌آفرین»1401

نمایش مستند ومستدل زیبایی های دین***استفاده از مطالب وبلاگ هیچ مشکلی ندارد.

صادق آل محمد صلی الله علیه و آله*** سال « تولید، دانش‌بنیان و اشتغال‌آفرین»1401

نمایش مستند ومستدل زیبایی های دین***استفاده از مطالب وبلاگ هیچ مشکلی ندارد.

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ خرداد ۰۰، ۱۶:۱۸ - ناشناس
    احسنت

۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امام صادق» ثبت شده است

چهار خصلتی که امام صادق(علیه السلام) برای مؤمن لازم می‌دانند چه چیزهایی است؟
پاسخ اجمالی:

از نظر امام صادق(ع) مؤمن باید چهار خصلت داشته باشد: راستگویى، حیا، حُسن خُلق و شُکر. صداقت موجب از بین رفتن بسیارى از گناهان می شود؛ چراکه برای پوشاندن گناهان، مجبور است دروغ بگوید. حیا باعث می‌شود که از زشتى‌ها رو برگرداند. کسى که حُسن خُلق دارد، عصبانى نمى‌شود و به همین جهت گناه نمى‌کند. شُکر هم به این معناست که هر عضوى را در جاى خودش و در راهى که خدا آن را آفریده استفاده کند و با این کار، دیگر گناه نمى‌کند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۰۰ ، ۰۹:۳۵
سعید پارسا ارسنجانی


وقتی خدا به ما نعمتی می دهد دوست دارد ببیند ما با این نعمتش چه خیری به دیگران می رسانیم به عنوان نمونه اگر خدای والامرتبه از فضل و کرم خود به ما خانه ای عطا کرد دوست دارد که ما آن خانه مازاد بر نیاز را خالی نگذاریم و با قیمت مناسبی به نیازمندان اجاره دهیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ تیر ۹۸ ، ۱۰:۳۹
سعید پارسا ارسنجانی


روایت مناظره امام‌صادق‌(ع) با طبیب هندی او از بهترین طبیبان هند است، سرزمینی که در زمان او در علم طبابت حرف اول را می زند و گوبا به دربار منصور خلیفه عباسی آمده تا هنر سرزمینش را به رخ خلیفه عباسی بکشد . با اعتماد به نفس و مغرورانه سخن می گوید و در بین سفارش‌های طبی‌اش به خلیفه، گاهی یکی از کتاب‌هایی را که به زبان هندی است و نوشته گذشتگان و معاصرین اوست به خلیفه معرفی می کند و برای تایید گفتارش بخشی از کتاب را برای خلیفه می خواند.


خلیفه از تبحر و دانش طبیب به حیرت در آمده و همینطور که سخنان او را می شنود گاهی نگاهی به درب ورودی می اندازد و منتظر است تا جعفر بن محمد (ع) بیاید. گر چه دیدارش را خوش ندارد اما می داند که تنها اوست که می تواند در مقابل این طبیب متبحر حرفی برای گفتن داشته باشد و آبروی تاج و تخت خلیفه و مردمان عراق را حفظ کند.


او آمد. به محض ورود به حاضرین در مجلس سلام نمود و هگان بی اختیار در مقابل قدومش بلند شده و جواب سلامش را دادند. طبیب که او را نمی شناسد در چهره اش نگاه می کند و در همان اولین نگاه متوجه می شود که او باید عالم بزرگی از عالمان عراق باشد. به سخنانش ادامه می دهد و امام صادق (ع) ساکت و با طمانینه در مجلس نشسته و سخنان طبیب را گوش می دهد.


مرد هندى وقتی از سخنانش فارغ شد رو به او کرد و گفت : آیا از آنچه نزد من است ، چیزى را مى خواهى ؟


امام : نه چون آنچه نزد من است بهتر از آن است که نزد توست .


طبیب: آن چیست ؟


امام فرمود: من گرمى را با سردى و سردى را با گرمى و تر را با خشک و خشک را با تر مداوا مى کنم و کار را به خدا وامى گذارم و آنچه را که از پیامبر اسلام (ص) وارد شده به کار مى بندم که فرمود: بدان که معده خانه درد است و پرهیز رأس هر دوایى است و به بدن خود آنچه را که عادت کرده بده .


مرد هندى گفت : آیا طب غیر از این است ؟


امام فرمود: آیا گمان مى کنى که من از کتب طب آموخته ام ؟ گفت آرى، حضرت فرمود: نه به خدا قسم من غیر از خدا از کسى یاد نگرفته ام. اکنون بگو که من به طب آگاهترم یا تو؟


طبیب هندى با غرور گفت: من .


امام فرمود: از تو مى پرسم جواب بده .


هندی بادی به غبغب انداخت و گفت: بپرس .


امام فرمود: اى مرد هندى به من بگو چرا سر انسان داراى استخوانهاى متعددى است ؟


اندکی با خود اندیشید و چون جوابی نیافت گفت: نمى دانم .


- امام فرمود: بگو چرا موى سر در قسمت بالا قرار گرفته ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا پیشانى از مو خالى است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا پیشانى داراى خطوط است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا ابروها بالاى چشم‌ها قرار گرفته ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا بینى در وسط دو چشم قرار گرفته است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا سوراخهاى بینى رو به پایین است ؟


- نمى دانم .


امام فرمود: چرا دندانهاى کرسى پهن و دندانهاى نیش تیز است ؟


- نمى دانم .


امام فرمود: چرا مردها ریش دارند؟


- نمى دانم .


امام فرمود: چرا دو کف دست از مو خالى است ؟


- نمى دانم .

- امام فرمود: چرا ناخن و مو احساس ندارند؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا قلب مانند صنوبر است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا ریه دو قطعه اند و حرکت آنها در محل خود انجام مى گیرد؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا کبد به شکل برآمده است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا خمیدگى زانو به پشت است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: چرا کف پا از داخل منحنى است ؟


- نمى دانم .


- امام فرمود: ولى من مى دانم!


طبیب هندى که باور نداشت جواب همه این سوال ها را که او در هیچ کتابی نخوانده است جعفر بن محمد (ص) بداند گفت : پس جواب بده .


* امام فرمود: اینکه استخوانهاى سر متعدد است براى آن است که آن تو خالى است و اگر استخوان یک تکه داشت زودتر می شکست اما بواسطه اینکه چند قطعه است دیرتر شکسته مى‌شود.


* و مو بر بالای سر است براى اینکه از ریشه آن روغن بمغز برسد و از سر موها که سوراخند بخارات بیرون برود و سرما و گرمائى که بمغز وارد مى‏شود دفع کنند.


* پیشانى مو ندارد براى اینکه رهگذر روشنائى چشم‏‌ها است.‏


* خطها و چین‌هاى پیشانی براى آن است که عرق و رطوبتى که از سر فرو می‌ریزد نگهدارد و چشم از آن محفوظ بماند باندازه‏اى که انسان آن را پاک کند چون رودخانه‏‌ها که روى زمین آبها را نگهدارى می‌کنند.


* اینکه ابروها بالاى چشم‌ها قرار داده براى آن است که نور را به اندازه لازم بفرستند. اى هندى آیا نمى بینى که وقتى نور شدید باشد انسان دستش را بر چشمش مى گذارد تا نور به اندازه کافى بتابد؟


* و اینکه بینى را وسط دو چشم قرار داد براى آن است که نور را به دو قسمت مساوى براى دو چشم تقسیم کند.


* و سوراخ بینى را در قسمت پائین آن قرار داد تا بیماری‌هائى که از مغز فرو می‌ریزد از آن بیرون شود و بوها از آن به‌مشام آدمى بالا رود و اگر سوراخ در قسمت بالاى بینى بود بیمارى از آن فرو نمی‌ریخت و بو را نیز درک نمی‌کرد.


* و اینکه براى مردان ریش قرار داده براى آن است که از اینکه صورت خود را بپوشند بى نیاز باشند و مردان از زنان متمایز باشند.


* و اینکه دندان جلویى را تیز قرار داده تا با آن ببرد و دندان کرسى را پهن قرار داده تا با آن خورد کند و دندان ناب را بلند قرار داده و آن ستونى در میان‌است و دندانهاى پیشین و دندانهاى کرسى را از هم جدا مى کند.


* و اینکه دو کف دست را بدون مو قرار داده براى آن است که لمس به وسیله آنها انجام مى گیرد و اگر مو داشت انسان نمى توانست به خوبى لمس ‍ کند.


* و اینکه مو و ناخن روح ندارد براى آن است که بلند شدن آنها بد و کوتاه کردن آنها پسندیده است و اگر روح داشتند موقع کوتاه کردن انسان احساس ‍درد مى کرد.


* و اینکه قلب مانند دانه صنوبر است براى آن است که قلب آویخته و سر آن نازک است تا داخل ریه باشد و از هواى داخل آن استفاده کند و مغز سر از حرارت آن دچار صدمه نشود.


* و اینکه ریه را به دو قطعه کرده براى آن است که قلب در جوف آن قرار گیرد و با حرکت آن استراحت کند.


* و اینکه کبد را به شکل برآمده قرار داده براى آن است که بر معده سنگینى کند و به آن فشار آورد تا بخارهاى آن خارج شود.


* و اینکه خمى زانو را به طرف پشت قرار داده ، براى آن است که انسان به طرف جلو حرکت مى کند و باید تعادل داشته باشد و اگر این طور نبود در راه رفتن سقوط مى کرد.


* و اینکه کف پا را منحنى قرار داده براى آن است که اگر همه کف بر زمین واقع مى شد به سنگینى سنگ آسیاب مى شد.
مرد هندى گفت :


این همه علوم از کجا براى تو حاصل شده است ؟


امام فرمود: از پدرانم گرفته‏‌ام و آنان از رسول خدا و او از جبرئیل و او از خداى رب العالمین جل جلاله که تنها و جانها را آفرید، گرفته است.

هندى گفت: راست فرمودى من گواهى می دهم که معبود بحقى بجز خداوند نیست و محمد فرستاده و بنده او است و تو دانشمندترین مردم زمان خودت هستی.

منابع:
الخصال، شیخ صدوق، ج 2 ص512
طب النبى و طب الصادق، ابوالعباس مستغفرى و محمد خلیلى

نقل از https://www.yjc.ir/fa/news/6186867

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۴ آذر ۹۷ ، ۱۷:۰۹
سعید پارسا ارسنجانی

 [مغز و جمجمه و محافظها]


ای مفضل اگر موانع کنار مى‏ رفت و مغز را مى ‏دیدى، در مى ‏یافتى که به حایلها و لایه ‏هاى مختلف پوشیده شده تا ثابت ماند و از حوادث آسیبى نبیند. جمجمه نیز کلاه‏خودى است که مغز را از آسیب ‏پذیرى در برابر ضربه ‏ها و صدمات نگاه مى‏ دارد. نیز سر انسان با انبوهى از مو پوشیده شده تا پوستینى براى سر باشد و آن را از گرما و سرماى شدید حفظ کند. براستى جز کسى که مغز را آفریده و منشأ فرماندهى احساس قرارش داده و به خاطر بلند مرتبه بودنش در بدن و حساس وخطیر بودن موقعیت آن، آن را سزاوار حفظ و نگاهدارى نموده چه کسى آن را این گونه در دژى مستحکم قرار داده است؟[1]

 [شگفتى در پلک چشم‏]


اى مفضّل! در باره پلک چشم فکر کن و بنگر که چگونه بسان پرده‏اى روى دیدگان را مى‏پوشاند. در کنار آن بندها و حلقه ‏ها تعبیه شده تا هر وقت که خواهند بالا کشند و دیده در میان غارى قرار داده شده و با آن پرده و موهاى مژه، چشم حفظ مى‏شود.

[قلب و پوشش آن‏]


اى مفضّل! چه کسى قلب را در میان سینه نهاده و با پرده محکمى آن را پوشانده و با دنده‏ها و گوشت و پوستى که بر آنهاست آن را از صدمه نگاه مى‏دارد؟

[ناى و مرى‏]


چه کسى دو مجرا در گلو آفرید، یکى براى خروج صدا که همان نامى متصل به ریه است و دیگرى مرى، محل عبور غذا که به معده ختم مى‏شود؟

و چه کسى در گلو در پوشى آفرید تا غذا به ریه نرسد و آدمى را هلاک نگرداند؟

و چه کسى ریه را وسیله خنکى قلب قرار داد تا با کار همیشگى و پیوسته‏اش حرارتى در قلب گرد نیاید و به هلاکت شخص نینجامد؟

 [منافذ خروجى مواد زاید]


جز خدا چه کسى براى منافذ خروجى ادرار و مدفوع، شیرهایى قرارداد که هر گاه خواهند ببندند و هر گاه خواهند بگشایند تا همیشه جارى نباشند و زندگى آدمى را به فساد نکشانند؟ براستى انسان تا کجا مى‏ تواند این نعمتها را به شماره در آورد؟ بى‏ شک آنچه که شمرده نمى‏ شود بیش از آن است که مردم مى‏ دانند و مى‏ شمارند.[2]

 

 



[1] مفضل بن عمر، شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) - ایران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.

[2] مفضل بن عمر، شگفتیهاى آفرینش (ترجمه توحید مفضل) - ایران ؛ قم، چاپ: پنجم، 1377ش.

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۵ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۳:۲۴
سعید پارسا ارسنجانی

[مراحل آغازین رشد بدن و چگونگی شکل گیری آن در رحم‏]

مفضّل گفت که: گفتم: وصف نما براى من نشو و نمو بدن را در همه احوال تا به حد تمام و کمال رسد.

حضرت امام علیه السّلام فرمود که: اول این تدبیر تصویر جنین در جایى که دیده‏اى نمى‏بیند و دستى بدان نمى‏رسد و در چنین جایى تدبیر آن را مى‏کند تا او را از رحم بیرون مى‏آورد با خلقت تمام و اعضاى مستوى و حال آن که در او مخلوق شده آنچه قوام و صلاح بدن در آن است از اعضاء و جوارح و احشاء و کارکنان بدن و آنچه در اصل ترکیب بدن ضرور است از استخوان و گوشت و پیه و مغز و پى و رگها و غضروفها، پس چون به سوى جهان بیرون آمد مى‏بینى چگونه نمو مى‏کند با همه اعضاء بر یک شکل و هیئت و یک نسبت که هر نسبتى که هر عضوى با سایر اعضاء داشته در کودکى در بزرگى تفاوت نمى‏کند تا آن که به حد اشدّ که نهایت قوّت بدن است برسد. اگر عمرش به آن حد برسد یا آن که پیش از آن حد مدّت عمر خود را تمام کند آیا مى‏تواند بود چنین امرى مگر از لطف حکمت و تدبیر خداوند قدیر.[1]

 

 



[1] مفضل بن عمر، توحید مفضل / ترجمه علامه مجلسى - تهران، چاپ: اول، 1379ش.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ فروردين ۹۵ ، ۲۲:۰۷
سعید پارسا ارسنجانی


السلام علیک یا جعفر بن محمد الصادق 
سالروز شهادت امام جعفر صادق علیه السلام بر تمام مسلمانان جهان تسلیت باد

همان که غربتش از قبر خاکى ‏اش پیداست
امام صادق شیعه سلاله زهراست
ز بسکه کینه و غربت به هم موافق شد
*********************************
هدف به تیر جسارت امام صادق شد
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق

امروز تقویم ها در سکوت خود فقدان تو را به سوگ نشسته اند،امروز شهادت جانسوز ششمین شمع روشنگر،وصی پیغمبر،ناصر احکام خدا،تجسم اخلاص،صبر،بردباری و دریای عمیق علوم لدنی،صادق آل محمد(ص)است. 65 سال عاشقانه زیست و 34 سال را صادقانه امامت کرد آنگونه که رؤسای مذاهب در محضرش زانوی ادب می زدندو وقتی که بزرگواری و صداقتش مثل آفتاب اول صبح می درخشید حتی کوردل ترین و سرکش ترین دشمنان خدا به مقام شامخ او اعتراف می کردند.کوهی از وقار بود،اقیانوسی از حکمت و فضیلت،دارای علمی بسیار و ادبی کامل،گستره ای از رحمت و عبادت که لحظه لحظه حیاتش از یاد و نام خدا سبز و سرشار بود.عدالت را از پدرش امیرالمؤمنین(ع) به ارث برده بود،در نیمه شب های تاریک مدینه با کوله باری از هدیه،مستمندان و بینوایان را دلشاد می ساخت.اما اندک اندک دیگر لحظه های واپسین فرا رسیده،اکنون فرزند دیگری از خاندان آل عبا و عالم دین خدا زهر تلخ دسیسه های پلیدان را می نوشد،اینک خوشه های زهرآگین کینه منصور دوانیقی،قلب سپیدش را هزار پاره کرده است.آری،روزگار منصور از زهر او تلخ تر بود،زهری که آخرین نفس ها را از رئیس مذهب شیعه گرفت،از این ماتم و داغ سنگین و جانسوز چشم ملائک خون گریه کرد.آری دیگر ماه صادقانه ستاره ها طلوع نخواهد کرد،دیگر نیمه های شب مأمورین سیاهدل عباسی،از دیوارهای خانه ولایت بالا نمی روند و جانشین خدا را از سجاده نماز،«همان نمازی که خود حضرت در آخرین وصیت خویش فرمودند:به شیعیان ما بگویید شفاعت ما به آنان که نماز را سبک می شمارند نخواهد رسید»،با سر و پای برهنه به دربار جور نمی برند.هنوز کوچه پس کوچه های مدینه و عراق به یاد او هستند و داد مظلومیت سر می دهند،خاک بقیع مناجات های شبانه اش را فریاد می زند و سنگ هایش اشک خشکیده اش را به تفسیر می کشند.هنوز بوی کلاس های باصفایش به مشام می رسد،ای امام علم و دیانت هنوز درس و مدرسه با یاد تو شروع می شود،ای آموزگار مکتب ارشاد،چقدر شاگرد داشتی ولی افسوس که چقدر تنها بودی.
مختصری از زندگانى‌ حضرت امام صادق (ع)
حضرت‌ امام‌ جعفر صادق‌ علیه‌ السلام‌ رئیس‌ مذهب‌ جعفرى‌ ( شیعه‌ ) در روز 17ربیع‌ الاول‌ سال‌ 83 هجرى‌ چشم‌ به‌ جهان‌ گشود . 
پدرش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) و مادرش‌ "ام‌ فروه‌" دختر قاسم‌ بن‌ محمد بن‌ ابى‌ بکر مى‌باشد. 
کنیه‌ آن‌ حضرت‌ : "ابو عبدالله‌" و لقبش‌ "صادق‌" است‌ . حضرت‌ صادق‌ تا سن‌ 12 سالگى‌ معاصر جد گرامیش‌ حضرت‌ سجاد بود و مسلما تربیت اولیه‌ او تحت‌ نظر آن‌ بزرگوار صورت‌ گرفته‌ و امام‌ (ع‌) از خرمن‌ دانش‌ جدش‌ خوشه‌چینى‌ کرده‌ است‌ 
پس‌ از رحلت‌ امام‌ چهارم‌ مدت‌ 19 سال‌ نیز در خدمت‌ پدر بزرگوارش‌ امام‌ محمد باقر ( ع‌ ) زندگى‌ کرد و با این‌ ترتیب‌ 31 سال‌ از دوران‌ عمر خود را در خدمت‌ جد و پدر بزرگوار خود که‌ هر یک‌ از آنان‌ در زمان‌ خویش‌ حجت‌ خدا بودند ، و از مبدأ فیض‌ کسب‌ نور مى‌نمودند گذرانید . 
دوران قبل از امامت:
در دوران قبل از امامت، حضرت شاهد فعالیتهای پدر خویش در نشر معارف دینی و تربیت شاگردان وفا دار و با بصیرت بود. امام باقر در مناسبتهای مختلف به امامت و ولایت فرزندش جعفر صادق تصریح فرموده و شیعیان را پس از خودش به پیروی از او فرا می خواند. لذا احادیث، زیادی مبنی بر نص امامت حضرت صادق نقل شده است. 
امام صادق در سال 114 هجری قمری پس از شهادت پدرش در سن 31 سالگی به امامت رسید. دوران امامتش مصادف بود با اواخر حکومت امویان که در سال 132 به عمر آن پایان داده شد و اوایل حکومت عباسیان. 
عصر امام‌ صادق‌ (ع):
عصر امام‌ صادق‌ (ع‌) یکى‌ از طوفانى‌ترین‌ ادوار تاریخ‌ اسلام‌ است‌ که‌ از یک‌ سواغتشاشها و انقلابهاى‌ پیاپى‌ گروههاى‌ مختلف‌ ، بویژه‌ از طرف‌ خونخواهان‌ امام‌ حسین‌ (ع‌) رخ‌ مى‌داد ، که‌ انقلاب‌ "ابو سلمه‌" در کوفه‌ و "ابو مسلم‌" در خراسان‌ و ایران‌ از مهمترین‌ آنها بوده‌ است‌ . و همین‌ انقلاب‌ سرانجام‌ حکومت‌ شوم‌ بنى‌ امیه‌ را برانداخت‌ و مردم‌ را از یوغ‌ ستم‌ و بیدادشان‌ رها ساخت‌ . لیکن‌ سرانجام‌ بنى‌ عباس‌ با تردستى‌ و توطئه‌ ، بناحق‌ از انقلاب‌ بهره‌ گرفته‌ و حکومت‌ و خلافت‌ را تصاحب‌ کردند . دوره‌ انتقال‌ حکومت‌ هزار ماهه‌ بنى‌ امیه‌ به‌ بنى‌ عباس‌ طوفانى‌ترین‌ و پر هرج‌ و مرج‌ ترین‌ دورانى‌ بود که‌ زندگى‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) را فراگرفته‌ بود . 
و از دیگر سو عصر آن‌ حضرت‌ ، عصر برخورد مکتبها و ایدئولوژیها و عصر تضاد افکار فلسفى‌ و کلامى‌ مختلف‌ بود ، که‌ از برخورد ملتهاى‌ اسلام‌ با مردم‌ کشورهاى‌ فتح‌ شده‌ و نیز روابط مراکز اسلامى‌ با دنیاى‌ خارج‌ ، به‌ وجود آمده‌ و در مسلمانان‌ نیز شور و هیجانى‌ براى‌ فهمیدن‌ و پژوهش‌ پدید آورده‌ بود . 
جنبش‌ علمى‌
اختلافات‌ سیاسى‌ بین‌ امویان‌ و عباسیان‌ و تقسیم‌ شدن‌ اسلام‌ به‌ فرقه‌هاى‌ مختلف‌و ظ‌هور عقاید مادى‌ و نفوذ فلسفه‌ یونان‌ در کشورهاى‌ اسلامى‌ ، موجب‌ پیدایش‌ یک‌ نهضت‌ علمى‌ گردید . نهضتى‌ که‌ پایه‌هاى‌ آن‌ بر حقایق‌ مسلم‌ استوار بود . چنین‌ نهضتى‌ لازم‌ بود ، تا هم‌ حقایق‌ دینى‌ را از میان‌ خرافات‌ و موهومات‌ و احادیث‌ جعلى‌ بیرون‌ کشد و هم‌ در برابر زندیقها و مادیها با نیروى‌ منطق‌ و قدرت‌ استدلال‌ مقاومت‌ کند و آراى‌ سست‌ آنها را محکوم‌ سازد . گفتگوهاى‌ علمى‌ و مناظ‌رات‌ آن‌ حضرت‌ با افراد دهرى‌ و مادى‌ مانند "ابن‌ ابى‌ العوجاء" و "ابو شاکر دیصانى‌" و حتى‌ "ابن‌ مقفع‌" معروف‌ است‌ .
به‌ وجود آمدن‌ چنین‌ نهضت‌ علمى‌ در محیط آشفته‌ و تاریک‌ آن‌ عصر ، کار هر کسى‌ نبود ، فقط کسى‌ شایسته‌ این‌ مقام‌ بزرگ‌ بود که‌ مأموریت‌ الهى‌ داشته‌ باشد و از جانب‌ خداوند پشتیبانى‌ شود ، تا بتواند به‌ نیروى‌ الهام‌ و پاکى‌ نفس‌ و تقوا وجود خود را به‌ مبدأ غیب‌ ارتباط دهد ، حقایق‌ علمى‌ را از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ الهى‌ به‌ دست‌ آورد ، و در دسترس‌ استفاده‌ گوهرشناسان‌ حقیقت‌ قرار دهد .
تنها وجود گرامى‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) مى‌توانست‌ چنین‌ مقامى‌ داشته‌ باشد ، تنها امام‌ صادق‌ (ع‌) بود که‌ با کناره‌گیرى‌ از سیاست‌ و جنجالهاى‌ سیاسى‌ از آغاز امامت‌ در نشر معارف‌ اسلام‌ و گسترش‌ قوانین‌ و احادیث‌ راستین‌ دین‌ مبین‌ و تبلیغ‌ احکام‌ و تعلیم‌ و تربیت‌ مسلمانان‌ کمر همت‌ بر میان‌ بست‌ . 
زمان‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) در حقیقت‌ عصر طلایى‌ دانش‌ و ترویج‌ احکام‌ و تربیت‌ شاگردانى‌ بود که‌ هر یک‌ مشعل‌ نورانى‌ علم‌ را به‌ گوشه‌ و کنار بردند و در "خودشناسى‌" و "خداشناسى‌" مانند استاد بزرگ‌ و امام‌ بزرگوار خود در هدایت‌ مردم‌ کوشیدند . 

در همین‌ دوران‌ درخشان‌ - در برابر فلسفه‌ یونان‌ - کلام‌ و حکمت‌ اسلامى‌ رشد کرد و فلاسفه‌ و حکماى‌ بزرگى‌ در اسلام‌ پرورش‌ یافتند . همزمان‌ با نهضت‌ علمى‌ و پیشرفت‌ دانش‌ بوسیله‌ حضرت‌ صادق‌ (ع) در مدینه‌ ، منصور خلیفه‌ عباسى‌ که‌ از راه‌ کینه‌ و حسد ، به‌ فکر ایجاد مکتب‌ دیگرى‌ افتاد که‌ هم‌ بتواند در برابر مکتب‌ جعفرى‌ استقلال‌ علمى‌ داشته‌ باشد و هم‌ مردم‌ را سرگرم‌ نماید و از خوشه‌چینى‌ از محضر امام‌ (ع‌) بازدارد . 
بدین‌ جهت‌ منصور مدرسه‌اى‌ در محله‌ "کرخ‌" بغداد تأسیس‌ نمود . منصور در این‌ مدرسه‌ از وجود ابو حنیفه‌ در مسائل‌ فقهى‌ استفاده‌ نمود و کتب‌ علمى‌ و فلسفى‌ را هم‌ دستور داد از هند و یونان‌ آوردند و ترجمه‌ نمودند ، و نیز مالک‌ را - که‌ رئیس‌ فرقه‌ مالکى‌ است‌ - بر مسند فقه‌ نشاند ، ولى‌ این‌ مکتبها نتوانستند وظ‌یفه‌ ارشاد خود را چنانکه‌ باید انجام‌ دهند . 
امام‌ صادق‌ (ع‌) مسائل‌ فقهى‌ و علمى‌ و کلامى‌ را که‌ پراکنده‌ بود ، به‌ صورت‌ منظم‌ درآورد ، و در هر رشته‌ از علوم‌ و فنون‌ شاگردان‌ زیادى‌ تربیت‌ فرمود که‌ باعث‌ گسترش‌ معارف‌ اسلامى‌ در جهان‌ گردید . دانش‌گسترى‌ امام‌ (ع‌) در رشته‌هاى‌ مختلف‌ فقه‌ ، فلسفه‌ و کلام‌ ، علوم‌ طبیعى‌ و ... آغاز شد . فقه‌ جعفرى‌ همان‌ فقه‌ محمدى‌ یا دستورهاى‌ دینى‌ است‌ که‌ از سوى‌ خدا به‌ پیغمبر بزرگوارش‌ از طریق‌ قرآن‌ و وحى‌ رسیده‌ است‌ . 
بر خلاف‌ سایر فرقه‌ها که‌ بر مبناى‌ عقیده‌ و رأى‌ و نظر خود مطالبى‌ را کم‌ یا زیاد مى‌کردند ، فقه‌ جعفرى‌ توضیح‌ و بیان‌ همان‌ اصول‌ و فروعى‌ بود که‌ در مکتب‌ اسلام‌ از آغاز مطرح‌ بوده‌ است‌ . ابو حنیفه‌ رئیس‌ فرقه‌ حنفى‌ درباره‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) گفت‌ : من‌ فقیه‌تر از جعفرالصادق‌ کسى‌ را ندیده‌ام‌ و نمى‌شناسم‌ . فتواى‌ بزرگترین‌ فقیه‌ جهان‌ تسنن‌ شیخ‌ محمد شلتوت‌ رئیس‌ دانشگاه‌ الازهر مصر که‌ با کمال‌ صراحت‌ عمل‌ به‌ فقه‌ جعفرى‌ را مانند مذاهب‌ دیگر اهل‌ سنت‌ جایز دانست‌ - در روزگار ما - خود اعترافى‌ است‌ بر استوارى‌ فقه‌ جعفرى‌ و حتى‌ برترى‌ آن‌ بر مذاهب‌ دیگر . و اینها نتیجه‌ کار و عمل‌ آن‌ روز امام‌ صادق‌ (ع‌) است‌ . 
در رشته‌ فلسفه‌ و حکمت‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) همیشه‌ با اصحاب‌ و حتى‌ کسانى‌ که‌ از دین‌ و اعتقاد به‌ خدا دور بودند مناظ‌راتى‌ داشته‌ است‌ . نمونه‌اى‌ از بیانات‌ امام‌ (ع‌) که‌ در اثبات‌ وجود خداوند حکیم‌ است‌ ، به‌ یکى‌ از شاگردان‌ واصحاب‌ خود به‌ نام‌ "مفضل‌ بن‌ عمر" فرمود که‌ در کتابى‌ به‌ نام‌ "توحید مفضل‌" هم‌ اکنون‌ در دست‌ است‌ . مناظ‌رات‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) با طبیب‌ هندى‌ که‌ موضوع‌ کتاب‌ "اهلیلجه‌" است‌ نیز نکات‌ حکمت‌آموز بسیارى‌ دارد که‌ گوشه‌اى‌ از دریاى‌ بیکران‌ علم‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) است‌ . براى‌ شناسایى‌ استاد معمولا دو راه‌ داریم‌ ، یکى‌ شناختن‌ آثار و کلمات‌ او ، دوم‌ شناختن‌ شاگردان‌ و تربیت‌شدگان‌ مکتبش‌ . 
کلمات‌ و آثار و احادیث‌ زیادى‌ از حضرت‌ صادق‌ (ع‌) نقل‌ شده‌ است‌ که‌ ما حتى‌ قطره‌اى‌ از دریا را نمى‌توانیم‌ به‌ دست‌ دهیم‌ مگر "نمى‌ از یمى‌" . اما شاگردان‌ آن‌ حضرت‌ هم‌ بیش‌ از چهار هزار بوده‌اند ، یکى‌ از آنها "جابر بن‌ حیان‌" است‌ . جابر از مردم‌ خراسان‌ بود . پدرش‌ در طوس‌ به‌ داروفروشى‌ مشغول‌ بود که‌ به‌ وسیله‌ طرفداران‌ بنى‌ امیه‌ به‌ قتل‌ رسید . جابر بن‌ حیان‌ پس‌ از قتل‌ پدرش‌ به‌ مدینه‌ آمد . ابتدا در نزد امام‌ محمد باقر (ع‌) و سپس‌ در نزد امام‌ صادق‌ (ع‌) شاگردى‌ کرد . جابر یکى‌ از افراد عجیب‌ روزگار و از نوابغ‌ بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ است‌ . 
در تمام‌ علوم‌ و فنون‌ مخصوصا در علم‌ شیمى‌ تألیفات‌ زیادى‌ دارد ، و در رساله‌هاى‌ خود همه‌ جا نقل‌ مى‌کند که‌ (جعفر بن‌ محمد) به‌ من‌ چنین‌ گفت‌ یا تعلیم‌ داد یا حدیث‌ کرد . از اکتشافات‌ او اسید ازتیک‌ (تیزآب‌) و تیزاب‌ سلطانى‌ و الکل‌ است‌ . 
وى‌ چند فلز و شبه‌ فلز را در زمان‌ خود کشف‌ کرد . در دوران‌ "رنسانس‌ اروپا" در حدود 30. رساله‌ از جابر به‌ زبان‌ آلمانى‌ چاپ‌ و ترجمه‌ شده‌ که‌ در کتابخانه‌هاى‌ برلین‌ و پاریس‌ ضبط است‌ . 
حضرت‌ صادق‌ (ع‌) بر اثر توطئه‌هاى‌ منصور عباسى‌ در سال‌ 148 هجرى‌ مسموم‌ و در قبرستان‌ بقیع‌ در مدینه‌ مدفون‌ شد . عمر شریفش‌ در این‌ هنگام‌ 65 سال‌ بود . از جهت‌ اینکه‌ عمر بیشترى‌ نصیب‌ ایشان‌ شده‌ است‌ به‌ "شیخ‌ الائمه‌" موسوم‌ است‌ . 
حضرت‌ امام‌ صادق‌ (ع‌) هفت‌ پسر و سه‌ دختر داشت‌ . 
پس‌ از حضرت‌ صادق‌ (ع‌) مقام‌ امامت‌ بنا به‌ امر خدا به‌ امام‌ موسى‌ کاظ‌م‌ (ع‌) منتقل‌ گردید . 
دیگر از فرزندان‌ آن‌ حضرت‌ اسمعیل‌ است‌ که‌ بزرگترین‌ فرزند امام‌ بوده‌ و پیش‌ از وفات‌ حضرت‌ صادق‌ (ع‌) از دنیا رفته‌ است‌ . طایفه‌ اسماعیلیه‌ به‌ امامت‌ وى‌ قائلند .
خلق‌ و خوى‌ حضرت‌ صادق‌ (ع)
حضرت‌ صادق‌ (ع‌) مانند پدران‌ بزرگوار خود در کلیه‌ صفات‌ نیکو و سجایاى‌ اخلاقى‌ سرآمد روزگار بود . حضرت‌ صادق‌ (ع‌) داراى‌ قلبى‌ روشن‌ به‌ نور الهى‌ و در احسان‌ و انفاق‌ به‌ نیازمندان‌ مانند اجداد خود بود . داراى‌ حکمت‌ و علم‌ وسیع‌ و نفوذ کلام‌ و قدرت‌ بیان‌ بود . 
با کمال‌ تواضع‌ و در عین‌ حال‌ با نهایت‌ مناعت‌ طبع‌ کارهاى‌ خود را شخصا انجام‌ مى‌داد ، و در برابر آفتاب‌ سوزان‌ حجاز بیل‌ به‌ دست‌ گرفته‌ ، در مزرعه‌ خود کشاورزى‌ مى‌کرد و مى‌فرمود : اگر در این‌ حال‌ پروردگار خود را ملاقات‌ کنم‌ خوشوقت‌ خواهم‌ بود ، زیرا به‌ کد یمین‌ و عرق‌ جبین‌ آذوقه‌ و معیشت‌ خود و خانواده‌ام‌ را تأمین‌ مى‌نمایم‌ . 
ابن‌ خلکان‌ مى‌نویسد : امام‌ صادق‌ (ع‌) یکى‌ از ائمه‌ دوازده‌گانه‌ مذهب‌ امامیه‌ و از سادات‌ اهل‌ بیت‌ رسالت‌ است‌ . از این‌ جهت‌ به‌ وى‌ صادق‌ مى‌گفتند که‌ هر چه‌ مى‌گفت‌ راست‌ و درست‌ بود و فضیلت‌ او مشهورتر از آن‌ است‌ که‌ گفته‌ شود . مالک‌ مى‌گوید : با حضرت‌ صادق‌ (ع‌) سفرى‌ به‌ حج‌ رفتم‌ ، چون‌ شترش‌ به‌ محل‌ احرام‌ رسید ، امام‌ صادق‌ ( ع‌ ) حالش‌ تغییر کرد ، نزدیک‌ بود از مرکب‌ بیفتد و هر چه‌ مى‌خواست‌ لبیک‌ بگوید ، صدا در گلویش‌ گیر مى‌کرد . به‌ او گفتم‌ : اى‌ پسر پیغمبر ، ناچار باید بگویى‌ لبیک‌ ، در جوابم‌ فرمود : چگونه‌ جسارت‌ کنم‌ و بگویم‌ لبیک‌ ، مى‌ترسم‌ خداوند در جوابم‌ بگوید : لا لبیک‌ ولا سعدیک‌ .
آثار امام صادق (ع):
غالب آثار امام (ع) به عادت معهود عصر، کتابت مستقیم خود ایشان نیست و غالبا املای امام (ع) یا بازنوشت بعدی مجالس ایشان است. بعضی از آثار نیز منصوب است و قطعی الصدور نیست.
1. از آثار مکتوب امام صادق (ع) رساله به عبدالله نجاشی (غیر از نجاشی رجالی) است. نجاشی صاحب رجال معتقد است که تنها تصنیفی که امام به دست خود نوشته اند همین اثر است. 
2. رساله ای که شیخ صدوق در خصال و به واسطه اعمش از حضرت روایت کرده است شامل مباحث فقه و کلام .
3. کتاب معروف به توحید مفضل، در مباحث خداشناسی و رد دهریه که املاء امام (ع) و کتاب مفضل بن عمر جعفی است.
4. کتاب الاهلیلجه که آن نیز روایت مفضل بن عمر است و همانند توحید مفضل در خداشناسی و اثبات صانع است و تماما در بحارالانوار مندرج است.
5. مصباح الشریعه و مفتاح الحقیقه که منسوب به امام صادق (ع) و بعضی از محققان شیعه از جمله مجلسی،‌ صاحب وسایل (حرعاملی) و صاحب ریاض العلما، صدور آن را از ناحیه حضرت رد کرده اند.
6. رساله ای از امام (ع) خطاب به اصحاب که کلینی در اول روضه کافی به سندش از اسماعیل بن جابر ابی عبدالله نقل کرده است.
7. رساله ای در باب غنائم و وجوب خمس که در تحف العقول مندرج است.
8. بعضی رسائل که جابربن حیان کوفی از امام (ع) نقل کرده است.
9. کلمات القصار که بعدها به آن نثرالدرد نام داده اند که تماما در تحف العقول آمده است.
10. چندین فقره از وصایای حضرت خطاب به فرزندش امام موسی کاظم (ع) سفیان شوری،‌ عبدالله بن جندب، ابی جعفر نعمان احول، عنوان بصری،‌ که در حلیه الاولیاء و تحف العقول ثبت گردیده است.

احادیث گهربار منتخب از امام جعفر صادق (ع)
1. حَدیثی حَدیثُ ابى ، وَ حَدیثُ ابى حَدیثُ جَدى ، وَ حَدیثُ جَدّىحَدیثُ الْحُسَیْنِ، وَ حَدیثُ الْحُسَیْنِ حَدیثُ الْحَسَنِ، وَ حَدیثُ الْحَسَنِحَدیثُ امیرِالْمُؤْمِنینَ، وَ حَدیثُ امیرَالْمُؤْمِنینَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِصلّى اللّه علیه و آله و سلّم ، وَ حَدیثُ رَسُولِ اللّهِ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَجَلَّ.(1)
ترجمه 
فرمود: سخن و حدیث من همانند سخن پدرم مى باشد، و سخن پدرم همچون سخن جدّم ، و سخن جدّم نیز مانند سخن حسین و نیز سخن او با سخن حسن یکى است و سخن حسن همانند سخن امیرالمؤمنین علىّ و کلام او از کلام رسول خدا مى باشد، که سخن رسول اللّه به نقل از سخنخداوند متعال خواهد بود. 
2. قالَ علیه السلام : مَنْ حَفِظَ مِنْ شیعَتِنا ارْبَعینَ حَدیثا بَعَثَهُ اللّهُیَوْمَ الْقیامَةِ عالِما فَقیها وَلَمْیُعَذِّبْهُ.(2) 
ترجمه 
فرمود: هرکس از شیعیان ما چهل حدیث را حفظ کند و به آن ها عمل نماید ،خداوند او را دانشمندى فقیه در قیامت محشور مى گرداند و عذاب نمىشود. 
3. قالَ علیه السلام : قَضا حاجَةِالْمُؤْمِنِ افْضَلُ مِنْ الْفِ حَجَّةٍمُتَقَبَّلةٍ بِمَناسِکِها، وَ عِتْقِ الْفِ رَقَبَةٍ لِوَجْهِ اللّهِ، وَ حِمْلانِالْفِ فَرَسٍ فى سَبیلِ اللّهِ بِسَرْجِها وَلَحْمِها.(3)
ترجمه 
فرمود: برآوردن حوائج و نیازمندى هاى مؤ من از هزار حجّ مقبول و آزادى هزار بنده و فرستادنهزار اسب مجهّز در راه خدا، بالاتر و والاتر است. 
4. قالَ علیه السلام : اوَّلُ ما یُحاسَبُ بِهِ الْعَبْدُالصَّلاةُ، فَإ نْ قُبِلَتْقُبِلَ سائِرُ عَمَلِهِ، وَ إ ذا رُدَّتْ، رُدَّ عَلَیْهِ سائِرُعَمَلِهِ.(4)
ترجمه 
فرمود: اوّلین محاسبه انسان در پیشگاه خداوند پیرامون نماز است ، پس اگر نمازش ‍ قبول شودبقیه عبادات و اعمالش نیز پذیرفته مى گردد وگرنه مردود خواهد شد. 
5. قالَ علیهالسلام : إ ذا فَشَتْ ارْبَعَةٌ ظَهَرَتْ ارْبَعَةٌ: إ ذا فَشا الزِّنا کَثُرَتِالزَّلازِلُ، وَ إ ذا اُمْسِکَتِ الزَّکاةُ هَلَکَتِ الْماشِیَةُ، وَ إ ذا جارَالْحُکّامُ فِى الْقَضا اُمْسِکَ الْمَطَرُ مِنَ السَّما، وَ إ ذا ظَفَرَتِالذِّمَةُ نُصِرُ الْمُشْرِکُونَ عَلَى الْمُسْلِمینَ.(5)
ترجمه 
فرمود: هنگامى که چهار چیز در جامعه شایع و رایج گردد چهار نوع بلا و گرفتارى پدید آید: 
چنانچه زنا رایج گردد زلزله و مرگ ناگهانى فراوان شود. 
چنانچه زکات و خمسِ اموال پرداخت نشود حیوانات اهلى نابود شود. 
اگر حاکمان جامعه و قُضات ستم و بى عدالتى نمایند باران رحمت خداوندنمى بارد.
و اگر اهل ذمّه تقویت شوند مشرکین بر مسلمین پیروزآیند. 
6. قالَ علیه السلام : مَنْ عابَ اخاهُ بِعَیْبٍ فَهُوَ مِنْ اهْلِالنّارِ.(6)
ترجمه 
فرمود: هرکس برادر ایمانى خود را برچسبى بزند و او را متّهم کند از اهل آتش خواهدبود. 
7. قالَ علیه السلام : الصَّمْتُ کَنْزٌ وافِرٌ، وَ زَیْنُ الْحِلْمِ، وَسَتْرُالْجاهِلِ.(7)
ترجمه 
فرمود: سکوت همانند گنجى پربها، زینت بخش حلم و بردبارى است ؛ و نیزسکوت ، سرپوشى بر آبروى شخص نادان و جاهل مى باشد. 
8. قالَ علیه السلام : إ صْحَبْ مَنْ تَتَزَیَّنُ بِهِ، وَلاتَصْحَبْ مَنْ یَتَزَّیَنُلَکَ.(8)
ترجمه 
فرمود: باکسى دوستى و رفت و آمد کن که موجب عزّت و سربلندى تو باشد، و با کسى که مى خواهد ازتو بهره ببرد و خودنمائى مى کند همدم مباش. 
9. قالَ علیه السلام : کَمالُ الْمُؤْمِنِ فى ثَلاثِ خِصالٍ: الْفِقْهُ فى دینِهِ، وَالصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ، وَالتَّقْدیرُ فِىالْمَعیشَةِ.(9)
ترجمه 
فرمود: شخصیّت و کمال مؤ من در سه خصلت است : آشنا بودن به مسائل واحکام دین ، صبر در مقابل شداید و ناملایمات ، زندگى او همراه با حساب و کتاب وبرنامه ریزى دقیق باشد. 
10.  قالَ علیه السلام : عَلَیْکُمْ بِإ تْیانِ الْمَساجِدِ، فَإ نَّها بُیُوتُ اللّهِفِى الارْضِ، و مَنْ اتاها مُتَطِّهِرا طَهَّرَهُ اللّهُ مِنْ ذُنُوبِهِ، وَ کَتَبَمِنْ زُوّارِهِ.(10)
ترجمه 
فرمود: بر شما باد به دخول در مساجد، چون که آن ها خانه خداوند بر روى زمین است ؛ و هر کسى که با طهارت وارد آن شود خداوند متعال او را از گناهان تطهیرمى نماید و در زمره زیارت کنندگانش محسوب مى شوند. 
شهادت حضرت صادق علیه السلام:
پس از به قدرت رسیدن عباسیان، همانطور که آن حضرت پیش بینی کرده بود فشار بر شیعیان افزایش یافت و با روی کار آمدن منصور این فشار به اوج خود رسید. امام نیز از این فشار ها مستثنی نبود. این دوران، یعنی چند سال آخر عمر آن حضرت بر خلاف دوران اولیه امامتشان،‌ دوره سختی ها و انزوای دوبارة آن حضرت و حرکت تشیع بود. منصور شیعیان را به شدت تحت کنترل قرار داده بود. 
سرانجام کار به جایی رسید که با تمام فشارها، منصور چاره ای ندید که امام صادق را که رهبر شیعیان بود از میان بردارد و بنابراین توسط عواملش حضرت را به شهادت رساند. آن حضرت در سن 65 سالگی در سال 148 هجری به شهادت رسید و در قبرستان معروف بقیع در کنار مرقد پدر و جدّ خودش مدفون گردید . 
در زمینه فضایل و مکارم اخلاقی حضرت صادق روایات و وقایع بسیار زیادی نقل شده است. آن حضرت با رفتار کریمانه و خلق و خوی الهی خود بسیاری از افراد را به راه صحیح هدایت فرمود، به گونه ای که پیروان دیگر مکاتب و ادیان نیز زبان به مدح آن حضرت گشوده اند.
"پیامک شهادت امام جعفر صادق ( ع)"

*********************************
مُلک و مَلَک به ناله و افغان و اشک و آه
چون داغدار، حضرت موسى بن جعفرست
خون مى رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا که قلب عالم امکان مکدَّرست
*********************************
زین ماتمى که چشم ملایک ز خون، ترست
گویا عزاى صادق آل پیمبرست
یا رب چه روى داده، کزین سوگ جانگداز
خلقى پریش خاطر و دل ها پرآذرست
*********************************
شد رئیس مذهب ما از جفا خونین جگر
این مصیبت کرده دلخون مردم آگاه را
آن که با خون جگر بر شیعیان هموار کرد
در خط سرخ ولایت تا قیامت راه را
شهادت امام صادق علیه السلام تسلیت باد
*********************************
استاد کل هستى با جسم خسته
رفته از این جهان با دل شکسته
دردا که کشته منصور مولاى ما را
فرزند زهرا و حجت خدا را
*********************************
"پى نوشتها" 
-1جامع الاحادیث الشیعه : ج 1 ص 127 ح 102، بحارالا نوار: ج2، ص 178، ح 28. 
2-امالى الصدوق : ص 253. 
3-امالى الصدوق : ص 197. 
4-وسائل الشیعه : ج 4 ص 34 ح 4442. 
5-وسائل الشیعة : ج 8 ص 13. 
6-اختصاص : ص 240، بحارالا نوار: ج 75، ص 260، ح 58. 
7-مستدرک الوسائل : ج 9 ص 16 ح 4. 
8-وسائلالشیعه : ج 11 ص 412. 
9-امالى طوسى : ج 2 ص279. 
10-وسائل الشیعة : ج 1 ص 380 ح 2. 
۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۰ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۵۵
سعید پارسا ارسنجانی