[مغز و جمجمه و محافظها]
ای مفضل اگر موانع کنار مى رفت و مغز را مى دیدى، در مى یافتى که به حایلها و لایه هاى مختلف پوشیده شده تا ثابت ماند و از حوادث آسیبى نبیند. جمجمه نیز کلاهخودى است که مغز را از آسیب پذیرى در برابر ضربه ها و صدمات نگاه مى دارد. نیز سر انسان با انبوهى از مو پوشیده شده تا پوستینى براى سر باشد و آن را از گرما و سرماى شدید حفظ کند. براستى جز کسى که مغز را آفریده و منشأ فرماندهى احساس قرارش داده و به خاطر بلند مرتبه بودنش در بدن و حساس وخطیر بودن موقعیت آن، آن را سزاوار حفظ و نگاهدارى نموده چه کسى آن را این گونه در دژى مستحکم قرار داده است؟[1]
[شگفتى در پلک چشم]
اى مفضّل! در باره پلک چشم فکر کن و بنگر که چگونه بسان پردهاى روى دیدگان را مىپوشاند. در کنار آن بندها و حلقه ها تعبیه شده تا هر وقت که خواهند بالا کشند و دیده در میان غارى قرار داده شده و با آن پرده و موهاى مژه، چشم حفظ مىشود.
[قلب و پوشش آن]
اى مفضّل! چه کسى قلب را در میان سینه نهاده و با پرده محکمى آن را پوشانده و با دندهها و گوشت و پوستى که بر آنهاست آن را از صدمه نگاه مىدارد؟
[ناى و مرى]
چه کسى دو مجرا در گلو آفرید، یکى براى خروج صدا که همان نامى متصل به ریه است و دیگرى مرى، محل عبور غذا که به معده ختم مىشود؟
و چه کسى در گلو در پوشى آفرید تا غذا به ریه نرسد و آدمى را هلاک نگرداند؟
و چه کسى ریه را وسیله خنکى قلب قرار داد تا با کار همیشگى و پیوستهاش حرارتى در قلب گرد نیاید و به هلاکت شخص نینجامد؟
[منافذ خروجى مواد زاید]
جز خدا چه کسى براى منافذ خروجى ادرار و مدفوع، شیرهایى قرارداد که هر گاه خواهند ببندند و هر گاه خواهند بگشایند تا همیشه جارى نباشند و زندگى آدمى را به فساد نکشانند؟ براستى انسان تا کجا مى تواند این نعمتها را به شماره در آورد؟ بى شک آنچه که شمرده نمى شود بیش از آن است که مردم مى دانند و مى شمارند.[2]
اعضاى بدن و فواید آنها
اى مفضّل! در تمام اعضاى جسم آدمى و تدابیرى که در آنها نهفته است،اندیشه کن. دستها براى کار کردن، پاها براى رفتن، دیدگان براى راه یافتن و دیدن، دهان براى خوردن، معده براى هضم کردن، کبد براى تصفیه نمودن، منافذ خروجى بدن براى دفع فضولات جسم، ظرفهایى براى حمل آنها و فرج براى حفظ نسل آفریده شدهاند؟ اگر ژرف در کار تمام عضوهاى بدن اندیشه نمایى مىیابى که هر چیزى از سر حکمت و تدبیر و استوارى پدید آمده است.
[پندار اهل طبیعت و پاسخ به آنان]
مفضّل مى گوید: گفتم: آقا! برخى مىپندارند که این همه از کار «طبیعت» است. فرمود: از اینان بپرس که این طبیعت که مى گویید، نسبت به این افعال، «علم» و «قدرت» دارد یا نه؟
اگر علم و قدرت را براى طبیعت ثابت کردند، پس چرا از اثبات خالق سر مىزنند؟ این هم صنعت و تدبیرش. و اگر مى گویند که بدون علم و قدرت، این اعمال حکیمانه و با تدبیر را انجام داده، معلوم مى شود که کار از آفرینندهاى حکیم است و آنچه طبیعتش مىشمارند همان سنّت الهى در آفرینش اشیاست که مطابق فرمان و حکمت الهى جریان دارد.[1]
[ﻫﻀﻢ ﻏﺬﺍ، ﺳﺎﺧﺖ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻥ
] ﺍﻯ ﻣﻔﻀّﻞ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﺑﺪﻥ ﻭ ﺗﺪﺍﺑﻴﺮ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ. ﻏﺬﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﺪﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ، ﻣﻌﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺰﺩ [ﻫﻀﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ]. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺭﻳﺰ ﻭ ﻧﺎﺯﻛﻰ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ ﭘﺎﻟﻨﺪﻩ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻛﺒﺪ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺷﮕﻔﺘﻴﻬﺎﻯ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺭﻳﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﭼﻴﺰﻯ ﺧﺸﻦ ﻭ ﻏﻠﻴﻆ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺒﺪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻇﺮﺍﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﺯﻛﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻓﺸﺎر ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻛﺒﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺣﻜﻴﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻋﺮﻭﻕ ﻭ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻥ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺑﺴﺎﻥ ﺟﻮﻳﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻯ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ. ﻧﻴﺰ ﻣﻮﺍﺩ ﺯﺍﻳﺪ ﻭ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﻇﺮﻓﻬﺎﻯ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺻﻔﺮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻛﻴﺴﻪ ﺻﻔﺮﺍ، ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺍﺀ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻃﺤﺎﻝ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﻯ ﻭ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺜﺎﻧﻪ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺩﺭ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺑﺪﻥ ﺩﺭﻧﮓ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻫﺮ ﻋﻀﻮﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩ ﻛﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺯﺍﻳﺪ ﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺑﺪﻥ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻭ ﺯﺍﺭ ﻧﻨﻤﺎﻳﺪ. ﭼﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﺭﺍ ﻧﻴﻜﻮ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩ. ﺳﭙﺎﺱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻭ ﺳﺰﺩ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل54
ﺍﻋﻀﺎﻯ ﺑﺪﻥ ﻭ ﻓﻮﺍﻳﺪ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ
ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﻯ ﺟﺴﻢ ﺁﺩﻣﻰ ﻭ ﺗﺪﺍﺑﻴﺮﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻛﻦ. ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ، ﭘﺎﻫﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﻓﺘﻦ، ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻭ ﺩﻳﺪﻥ، ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﻣﻌﺪﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻀﻢ ﻛﺮﺩﻥ، ﻛﺒﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺼﻔﻴﻪ ﻧﻤﻮﺩﻥ، ﻣﻨﺎﻓﺬ ﺧﺮﻭﺟﻰ ﺑﺪﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻓﻊ ﻓﻀﻮﻟﺎﺕ ﺟﺴﻢ، ﻇﺮﻓﻬﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﻓﺮﺝ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻔﻆ ﻧﺴﻞ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﮊﺭﻑ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻀﻮﻫﺎﻯ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻧﻤﺎﻳﻰ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﻰ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺣﻜﻤﺖ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻯ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. [ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺍﻫﻞ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ] ﻣﻔﻀّﻞ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﮔﻔﺘﻢ:آقا ! ﺑﺮﺧﻰ ﻣﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﺍﺳﺖ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﭙﺮﺱ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﺪ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﻌﺎﻝ، «ﻋﻠﻢ» ﻭ «ﻗﺪﺭﺕ» ﺩﺍﺭﺩ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ ﺍﮔﺮ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺧﺎﻟﻖ ﺳﺮ ﻣﻰ ﺯﻧﻨﺪ؟ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺻﻨﻌﺖ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮﺵ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ، ﺍﻳﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺣﻜﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻃﺒﻴﻌﺘﺶ ﻣﻰ ﺷﻤﺎﺭﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻨّﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺷﻴﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل53
[ﻓﻮﺍﻳﺪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ
] ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ، ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﻃﻮﺑﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﻬﺎ ﻭ ﻧﺎﺭﺳﺎﻳﻴﻬﺎﻯ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﺎﻧﺪ؛ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﻭ ﺟﺰ ﺁﻥ. ﮔﺮﻳﻪ ﺁﻥ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﺗﻦ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ. ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺯ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻙ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺵ ﺳﻮﺩ ﺑﺒﺮﺩ. ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﻰ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﻛﻮﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺎﺯﺵ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭﻟﻰ
[ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺑﺎ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ]
ﺍﮔﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩ، ﻓﻬﻴﻢ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ، ﻭﻗﺖ ﺗﻮﻟﺪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻰ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ، ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻏﺮﻳﺐ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻰ ﺩﻳﺪ، ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺍﺵ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ. ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﻗﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻰ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺒﺮﻧﺪ [ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﺷﮕﻔﺘﻴﻬﺎﻯ ﻧﺎﻣﺄﻧﻮﺱ] ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻭﺍﻟﻪ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺨﻠﺎﻑ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺍﺳﻴﺮ ﺷﻮﺩ ﺑﺴﺮﻋﺖ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ [ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺟﺪﻳﺪ] ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﻧﻴﺰ ﺍﮔﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩ، ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﭘﺎﻯ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻰ ﻧﻬﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ [ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ] ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺶ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﺷﻴﺮﺵ ﺑﻨﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﺑﭙﻴﭽﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﺵ ﺑﺨﻮﺍﺑﺎﻧﻨﺪ، ﺳﺨﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺍﺭﻯ ﻭ ﭘﺴﺘﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻇﺮﺍﻓﺖ ﻭ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﻭ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺑﺪﻥ، ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ [ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺩﺭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺣﻰ ﻭ ﺑﺪﻧﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ. ] ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﻰ ﺁﻥ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ، ﺩﻟﺒﻨﺪﻯ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺑﻴﺖ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ. ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺫﻫﻦ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﻧﺪﻙ ﻭ ﻧﺎﻗﺺ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ، ﺍﻣّﺎ ﺍﻧﺪﻙ ﺍﻧﺪﻙ ﻭ ﮔﺎﻡ ﺑﻪ ﮔﺎﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﻬﺎﻯ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺑﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﻛﻮﺩﻙ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺐ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺣﻴﺮﺕ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﻰ ﻭ ﺗﺄﻣﻞ، ﭘﺎﻯ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﻰ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ، ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻯ ﺗﺼﺮﻑ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﻣﻌﺎﺵ ﻭ... ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺩﺙ، ﭘﻨﺪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺣﻜﻤﺘﻬﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ
[ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺩﻣﻰ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺟﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺭﺣﻢ]
ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ، ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻜﻮﺵ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮﻯ. ﺍﻭّﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ: ﺗﺪﺑﻴﺮ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻨﻴﻦ، ﺩﺭ ﺭﺣﻢ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺳﻪ ﻇﻠﻤﺖ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪ: ﺷﻜﻢ، ﺭﺣﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﻥ، ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺧﺬ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺩﻓﻊ ﻧﺎﺭﻭﺍ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻧﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺿﺮﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰ ﺭﺍﻧﺪ. ﺧﻮﻥ ﺣﻴﺾ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻏﺬﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﻴﺎﻩ. ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻏﺬﺍﻳﺶ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ. [ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻮﺩﻙ، ﺗﻐﺬﻳﻪ، ﺭﺷﺪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﻟﻎ ﺷﺪﻥ ﺍﻭ] ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﮔﺮﺩﺩ، ﺑﺪﻧﺶ ﺳﺨﺖ ﺷﻮﺩ، ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﻮﺍ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﺎﺏ ﺩﻳﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﺎﻧﺪ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺭﺩ ﺯﺍﻳﻴﺪﻥ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ