روح آدمى را یا خدا پر مىکند و یا هوا، که جمع میان این دو ممکن نیست، هواپرستى سرچشمه غفلت از خدا و خلق خدا است، هواپرستى عامل بیگانگى از همه اصول اخلاقى است، و بالآخره هواپرستى انسان را در خویشتن فرو مى برد، و از همه حقایق جهان دور مىسازد.
یک انسان هواپرست جز به اشباع شهوات خویش نمىاندیشد آگاهى، گذشت، ایثار فداکارى و معنویت براى او مفهومى ندارد.
رابطه این دو با هم در آیات فوق بخوبى بازگو شده است، آنجا که مىگوید:
(وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ کانَ أَمْرُهُ فُرُطاً) در اینجا نخست غفلت از خدا مطرح است و به دنبال آن پیروى از هوا، و جالب اینکه نتیجه آن افراطکارى آنهم به طور مطلق ذکر شده است.
چرا هواپرست همیشه گرفتار افراط است، شاید یک دلیلش این باشد که طبع آدمى در لذتهاى مادى همیشه رو به افزونطلبى مىرود کسى که دیروز از فلان مقدار مواد مخدر نشئه میشد امروز با آن مقدار نشئه نمىشود، و باید
تدریجا بر مقدار آن بیفزاید، کسى که دیروز یک قصر مجهز چند هزار مترى او را سیر میکرد امروز براى او یک امر عادى است، و به همین ترتیب در همه شاخه هاى هوا و هوس، دائما رو به افراط گام برمىدارند تا خود را هلاک و نابود کنند.
برگرفته از تفسیر نمونه ج12 423
انسان یک زندگی دارد که پس از آن مرگ است. پس از این مرگ نیز یک زنده شدنی ست که منکران خدا این زنده شدن پس از مرگ را قبول ندارند.
شخص خدا پرست میگوید: خدا ما را میمیراند، ولی منکر خدا میگوید: ما میمیریم: (نموت ونحیا). پس ادعای منکران خدا مرگ و زندگی است و ادعای خدا پرستان میرانده شدن و زنده شدن است. کافران مرگ را زوال و نابودی و انسان را مانند درختی میپندارند که مدّتی، سرسبز و خرّم است سپس پژمرده گشته، میپوسد و سرانجام به خاک تبدیل میشود و هیچگونه پاداش و کیفری بعد از مرگ ندارد. همان گونه که به درخت بارده پس از پژمردگی پاداش نمیدهند و بوته خار بیثمر را نیز کیفر نمیکنند، انسان نیز بعد از مرگ پاداش و کیفری ندارد. بنابراین، مجرم و عادل بعد از مردن یکسانند.
خدای سبحان در ردّ پندار کافران میفرماید: سخن آنان عالمانه نیست وآنها جز «پندار و گمان» چیزی ندارند: (وما لهم بذلک من علم إن هم إلاّیظنّون)[1] چنانکه در آیه(کیف تکفرون بالله وکنتمأمواتاً فأحیاکم ثمّ یمیتکم) میفرماید: جای تعجب است که میگویید: ما زندهشدیم و میمیریم؛ بدانید که خدا شما را زنده کرده و سپس میمیراند؛ زیرا مرگ از این نظر که انتقال از یک عالم به عالم دیگر است امری وجودی استو عامل میطلبد. انسان وقتی از عالم دنیا رختبرمیبندد و به جهاندیگر سفر میکند چون در دنیا نیست، دیگران که او را نمیبینند، مرگ او را نابودی میپندارند؛ در حالی که چهره دیگرِ مرگ میلاد است؛ همان گونه که غروب خورشید در نیمکره شرقی زمین همراه با طلوع آن در نیمکره غربی است.انسان با ورود به عالم برزخ به حیات جدیدی دست مییابد و این حیاتجدید سبب میطلبد. با این تفاوت که چهره دنیوی این انتقال به موت موسوم شده و چهره برزخی آن حیات نام گرفته است. بنابراین، درحقیقت مرگ، حیات است، نه زوال. با این بیان معنای آیه (خلق الموت والحیاة)[2] نیز روشن میشود؛ مرگ نیست شدن و عدم نیست تا مخلوق و مجعول نباشد و خالق و جاعل طلب نکند، بلکه حقیقت مرگ همان انتقال است و انتقال و تحول امری وجودی است و خالق میطلبد.[3]
- عید در لغت از ماده عود به معنى بازگشت است، و لذا به روزهایى که مشکلات از قوم و جمعیتى بر طرف مى شود و بازگشت به پیروزیها و راحتى هاى نخستین مى کند عید گفته مى شود، و در اعیاد اسلامى به مناسبت اینکه در پرتو اطاعت یک ماه مبارک رمضان و یا انجام فریضه بزرگ حج، صفا و پاکى فطرى نخستین به روح و جان باز مى گردد، و آلودگیها که بر خلاف فطرت است، از میان مى رود، عید گفته شده است و اگر در روایتى که از على ع نقل شده مى خوانیم
و کل یوم لا یعصى اللَّه فیه فهو یوم عید
:" هر روز که در آن معصیت خدا نشود روز عید است" نیز اشاره به همین موضوع است، زیرا روز ترک گناه روز پیروزى و پاکى و بازگشت به فطرت نخستین است.
برگرفته از تفسیر نمونه ج5 131
این یکی برای خرافات است و آن یکی برای مقدسات
این یکی پشیمانی را در پی دارد وآن یکی سعادت جاودان
این یکی مایه سرشکستکی خانواده و آن یکی افتخار خویشان
این یکی آتش را در پی دارد و دیگری بهشت جاودان
این یکی همسایه مان است و آسایش و امنیت ما را می گیرد
آن یکی در خارج از مرز ها و نوید امنیت دارد
این یکی پولش را بدون هدف دود می کند و آن یکی دشمنان ایران اسلامی را نابود می کند.
یکی اطاعت از شیطان می کند و یکی از خدای مهر بان
این یکی مدافع تعصبات پادشاهی وخرافی است
و دیگری مدافع حرم اهل بیت پیامبر علیهم السلام
خلاصه اینکه
خال مه رویان سیاه و دانه فلفل سیاه
هر دو جان سوزند اما این کجا وآن کجا
نظر شما چیست؟
زید شحام گوید: امام صادق علیه السّلام فرمود: از گناهان محقر بپرهیزید که آمرزیده نشوند، عرض کردم: گناهان محقر چیست؟ فرمود: اینست که مردى گناه کند و بگوید، خوشا به حال من اگر غیر از این گناه نداشته باشم.
شرح
- گناه هر چند کوچک باشد، نافرمانى پروردگار بزرگست و از این نظر نباید آن را کوچک دانست، حتى اگر کسى خیال کند مرتکب هیچ گناهى نشده و تنها یک نگاه به نا محرم مثلا کرده است، نباید بگوید: «خوشا حال من اگر غیر از این گناه نداشته باشم».[1]
امام صادق علیه السلام به شخصی به نام سلیمان فرمودند:
ای سلیمان آیا می دانی مسلمان چه کسی است؟
گفتم: فدایت شوم شما بهتر می دانید.
امام فرمود: مسلمان کسی است که مسلمانان از زبان و دست او در امان باشند.
سپس فرمودند: آیا می دانی مومن کیست؟
گفتم: شما بهتر می دانید.
فرمود: مومن کسی است که مسلمانان او را بر اموال و جان خود امین بدانند. حرام است که مسلمان به مسلمان ظلم کند یا او را تنها گذارد.
به نظر شما آیا در کشور های عربی چنین ویژگیهایی می بینید؟
امانت.حفظ جان و مال مسلمانان و...
تنها ایران است که جان مسلمانان را محترم می داند.
متن حدیث
مُسْکَانَ عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ ع قَالَ قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ ع یَا سُلَیْمَانُ أَ تَدْرِی مَنِ الْمُسْلِمُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ الْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ یَدِهِ ثُمَّ قَالَ وَ تَدْرِی مَنِ الْمُؤْمِنُ قَالَ قُلْتُ أَنْتَ أَعْلَمُ قَالَ إِنَّ الْمُؤْمِنَ مَنِ ائْتَمَنَهُ الْمُسْلِمُونَ عَلَى أَمْوَالِهِمْ وَ أَنْفُسِهِمْ وَ الْمُسْلِمُ حَرَامٌ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ یَظْلِمَهُ أَوْ یَخْذُلَهُ.[1]
شخصی نامه به امام حسین علیه السلام نوشت و از او درخواست نمود که مرا از خیر دنیا وآخرت آگاه کن.
امام حسین علیه السلام در پاسخ به او نوشت:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
هرکس رضایت خدا را بجوید گرچه مردم از او به خشم آیند، خداوند او را از کارهای –مرتبط- با مردم بی نیاز می کند و هر کس رضایت مردم را با خشم خداوند بجوید خداوند او را به مردم واگذار می کند.
خدا حافظ. [1]
متن حدیث
حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ مُوسَى بْنِ الْمُتَوَکِّلِ رَحِمَهُ اللَّهُ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ عَنْ مُوسَى بْنِ عِمْرَانَ النَّخَعِیِّ عَنْ عَمِّهِ الْحُسَیْنِ بْنِ یَزِیدَ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ ع قَالَ: کَتَبَ رَجُلٌ إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍ ع یَا سَیِّدِی أَخْبِرْنِی بِخَیْرِ الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ فَکَتَبَ إِلَیْهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّهُ مَنْ طَلَبَ رِضَى اللَّهِ بِسَخَطِ النَّاسِ کَفَاهُ اللَّهُ أُمُورَ النَّاسِ وَ مَنْ طَلَبَ رِضَى النَّاسِ بِسَخَطِ اللَّهِ وَکَلَهُ اللَّهُ إِلَى النَّاسِ وَ السَّلَامُ.
ای همسر مرد خیبر شکن
ای مادر یازده امام برحق
ای دختر برترین پیامبر الهی
چه بر تو آوردند که از خدای خود طلب مرگ گردی
مگر پیامبر سفارش تو را به امت نکرد
مگر نفرمود: فاطمه پاره تن من است و هر کسی او را بیازارد مرا آزرده
مگر نفرمود: هر کس رضایت خدارا می خواهد، رضایت خدا در رضایت فاطمه است.
مگر پیامبر نفرمود: من برای رسالت خودم مزدی جز محبت اهل بیتم نمی خواهم
به راستی که خوب محبت تو را جبران کردند.
آمدند پشت در خانه زهرا
بادستانی پر از گل؟ ... نه !
برای دختر پیامبر هیزم آورده بودند.
برای آشپزخانه دختر رسول الله ؟... نه!
هیزم آورده بودند تا خانه دختر پیامبر و فرزندانش را بسوزانند.
بالاخره خانه دختر ختم رسل را به آتش کشیدند و ...
چه کسانی؟
کسانی که ادعای صحابه پیامبر بودن داشتند و امروزه عده ای آنها را امام خود می دانند و به آنها رضی الله عنه می گویند.
در حالی که پیامبر فرمودند: هر کس فاطمه را به غضب آورد خدارا به غضب آورده است
و فاطمه وصیت کردندکه علی علیه السلام او را شبانه به خاک بسپارد تا آنها نتوانند در تشییع پیکر او شرکت کنند وتا زمان شهادت، از آن دو نفر غضب ناک بودند و قبر پنهانش تا ابد آنها را محکوم می کند
و این یکی از اسرار پنهان بودن قبر ایشان است.
چقدر انسان باید تعصب
بی جا داشته باشد که امام خود را کسی قرار دهد که مورد غضب خداوند است.ما به کسی بی احترامی نمی کنیم
ولی می گوییم:
خدا را شکر مولایمان علی شد که پیامبر در مورد ش فرمود همواره حق با علی است و شیعیانش روز قیامت روی سفیدند.
قال الصادق (ع): «انَّ فاطمة مَکَثَتْ بَعْد رَسُول اللَّه خَمْسَةً وَ سَبعینَ یَوماً وَ قَدْ کانَ دَخَلَها حُزنٌ شدیدٌ عَلى ابیها، و کانَ جبرئیل یَاتیها فَیَحسِنُ عَزاها عَلى ابیها، یَطیْبُ نفسها، وَ یُخْبِرها عن ابیها وَ مکانِهِ و یُخْبِرُها بما یکُونَ بَعْدَها فى ذُرّیتها و کانَ عَلىٌّ یَکْتُبُ ذلک فهذا مُصْحَفُ فاطمةَ.»
. امام صادق- علیه السلام- فرمود: فاطمه (ع) بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) بیش از 75 روز زنده نماند، و غم جانسوز داغ پدر قلب او را لبریز کرده بود، به این جهت جبرئیل پى در پى به حضورش مى آمد، و او را در عزاى پدر سلامت باد مى گفت، و تسلى بخش خاطر غمین زهرا (ع) بود، و گاه از مقام و منزلت پدر بزرگوارش سخن مى گفت، و گاه از حوادثى که بعد از رحلت او بر ذریه اش وارد مى گردید خبر مى داد، و امیرالمؤمنین- سلام اللَّه علیه- نیز آنچه جبرئیل املا مى کرد همه را به رشته تحریر در مى آورد، و مجموعه این سخنان است که به مصحف فاطمه موسوم گردید. (الاصول من الکافى، ج 1، ص 241). در روایت دیگرى در کتاب کافى، از امیرالمؤمنین (ع) نقل شده است که: «در این مصحف مسائل شرعى از حلال و حرام مطرح نیست، بلکه دانشى است از آنچه واقع شده و یا به وقوع خواهد پیوست».
به راستى کوچک شمردن گناه خود یکى از خطاها است، کسى که گناهى مى کند و آن را بزرگ مى شمرد و از کار خود ناراحت است در مقام توبه و جبران بر مى آید، اما آن کس که آن را کوچک مى شمرد و اهمیتى براى آن قائل نیست و حتى گاه مى گوید:" خوشا به حال من اگر گناه من همین باشد"! چنین کسى در مسیر خطرناکى قرار گرفته، و هم چنان به گناه خود ادامه مى دهد.
به همین دلیل در حدیثى از امیر مؤمنان على ع مى خوانیم: اشد الذنوب ما استهان به صاحبه:" شدیدترین گناهان گناهى است که صاحبش آن را سبک بشمارد" .[1]
برگرفته از تفسیر نمونه.
قرآن پیوند روشنى میان مسائل معنوى و مادى بر قرار مىسازد و استغفار از گناه و باز گشت به سوى خدا را مایه آبادانى و خرمى و طراوت و سرسبزى و اضافه شدن نیرویى بر نیروها معرفى کرده.
این حقیقت در بسیارى دیگر از آیات قرآن به چشم مىخورد، از جمله در سوره نوح از زبان این پیامبر بزرگ مىخوانیم: فَقُلْتُ اسْتَغْفِرُوا رَبَّکُمْ إِنَّهُ کانَ غَفَّاراً یُرْسِلِ السَّماءَ عَلَیْکُمْ مِدْراراً وَ یُمْدِدْکُمْ بِأَمْوالٍ وَ بَنِینَ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ جَنَّاتٍ وَ یَجْعَلْ لَکُمْ أَنْهاراً "[1] به آنها گفتم از گناهان خود در پیشگاه پروردگارتان استغفار کنید که او آمرزنده است، تا باران آسمان را پشت سر هم بر شما فرو ریزد و شما را با اموال و فرزندان کمک بخشد و باغها و نهرها براى شما قرار دهد".
جالب توجه اینکه در روایات اسلامى مى خوانیم که ربیع بن صبیح مى گوید نزد حسن بودم، مردى از در وارد شد و از خشکسالى آبادیش شکایت کرد، حسن به او گفت:
" هر کس عمل صالح انجام دهد در حالى که مؤمن باشد، خواه مرد یا زن به او حیات پاکیزه مى بخشیم، و پاداش آنها را به بهترین اعمالى که انجام مى دادند خواهیم داد" (مَنْ عَمِلَ صالِحاً مِنْ ذَکَرٍ أَوْ أُنْثى وَ هُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاةً طَیِّبَةً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُونَ).
بى شک، زن و مرد تفاوتهایى از نظر جسم و روح دارند و به همین دلیل در احراز پستهاى اجتماعى متفاوتند و هر کارى از کسى ساخته است، ولى هیچیک از اینها دلیل بر تفاوت شخصیت انسانى آنها، و یا تفاوت مقامشان در پیشگاه خدا نیست، و از این نظر هر دو کاملا برابرند، و به همین دلیل معیارى که بر شخصیت و مقام معنوى آنها حکومت مى کند، یک معیار بیش نیست، و آن ایمان است و عمل صالح و تقوى که امکان دسترسى هر دو به آن یکسان است.
آیات فوق، با صراحت این حقیقت را بیان کرده، و دهان بیهوده گویانى را که در گذشته یا حال در شخصیت انسانى زن، شک و تردید داشتند، و یا براى او مقامى پائین تر از مقام انسانى مرد قائل بودند مى بندد، و ضمنا منطق اسلام را در این مساله مهم اجتماعى آشکار مى سازد، و ثابت مى کند که بر خلاف پندار کوته فکران، اسلام دین مردانه نیست، به همان مقدار که به مردان تعلق دارد به زنان نیز تعلق دارد.
این هر دو جنس در صورتى که در مسیر اعمال صالح گام بردارند، گامى مثبت و سازنده که از انگیزه هاى ایمانى مدد گیرد، هر دو به یکسان داراى" حیات طیبه" خواهند بود، و هر دو از اجر و پاداش مساوى در پیشگاه خدا بهرهمند مى شوند و موقعیت اجتماعى آنها نیز همانند خواهد بود مگر اینکه از نظر ایمان و عمل صالح بر دیگرى برترى یابد.[1]
وَ قَالَتْ فَاطِمَةُ ص مَنْ أَصْعَدَ إِلَى اللَّهِ خَالِصَ عِبَادَتِهِ، أَهْبَطَ اللَّهُ [إِلَیْهِ] أَفْضَلَ مَصْلَحَتِهِ[1].[2]
حضرت فاطمه سلام الله علیها فرمودند:
هر کس عبادت خالصانه خود را به سوی خدا بالا فرستد، خداوند نیز بهترین مصلحت ها را به سوی او پایین می فرستد.
------یعنی شما کارهای خودت را برای خدا انجام بده و بدان که خداوند بهترین ها را-کار ،همسر و ...-برای تو در نظر خواهدگرفت.
اخلاص یا روح عمل صالح
در روایات اسلامى به مساله" نیت" اهمیت فوق العادهاى داده شده است، و اصلا برنامه اسلام این است که هر عملى را با رنگ نیت و انگیزه آن مىپذیرد حدیث معروف پیامبر ص" لا عمل الا بالنیة" را که همه شنیده ایم بیانگر همین حقیقت است.
و بعد از مساله نیت روى" اخلاص" تکیه شده است که اگر آن باشد، عمل فوق العاده پر ارزش و الا فاقد ارزش خواهد بود.
بدون شک هر کار خلافى در وضع" جامعه"، و از طریق آن در وضع" افراد" اثر مى گذارد، و موجب نوعى فساد در سازمان اجتماعى مى شود، گناه و کار خلاف و قانونشکنى همانند یک غذاى ناسالم و مسموم است که در سازمان بدن انسان چه بخواهیم و چه نخواهیم تاثیر نامطلوب خواهد گذارد، و انسان گرفتار واکنش طبیعى آن مىشود.
" دروغ" سلب اعتماد مى کند.
" خیانت در امانت" روابط اجتماعى را بر هم مى زند.
" ظلم" همیشه منشا ظلم دیگرى است.
" سوء استفاده از آزادى" به دیکتاتورى مى انجامد، و دیکتاتورى به انفجار.
" ترک حقوق محرومان" کینه و عداوت مى آفریند، و تراکم کینهها و عداوتها اساس جامعه را متزلزل مى سازد.
خلاصه اینکه: هر کار نادرست چه در مقیاس محدود و چه گسترده، عکس العمل نامطلوبى دارد و یکى از تفسیرهاى آیه ظَهَرَ الْفَسادُ فِی الْبَرِّ وَ الْبَحْرِ بِما کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ همین است (این رابطه طبیعى" گناه" و" فساد" است).
ولى از روایات اسلامى استفاده مىشود که بسیارى از گناهان علاوه بر اینها، یک سلسله آثار شوم با خود همراه مىآورند که ارتباط و پیوندشان با آن آثار لا اقل از نظر طبیعى ناشناخته است.
مثلا در روایات آمده است" قطع رحم" عمر را کوتاه، و" خوردن مال حرام" قلب را تاریک، و فراگیر شدن روابط نامشروع و زنا سبب فناى انسانها مى شود و روزى را کم
مى کند و ....
حتى در روایتى
میان گناه و قطع روزی رابطه نزدیکى است، به همین دلیل در حدیثى از امام باقر ع مى خوانیم:
ان الرجل لیذنب الذنب فیدرأ عنه الرزق، و تلا هذه الایة: إِذْ أَقْسَمُوا لَیَصْرِمُنَّها مُصْبِحِینَ وَ لا یَسْتَثْنُونَ فَطافَ عَلَیْها طائِفٌ مِنْ رَبِّکَ وَ هُمْ نائِمُونَ
:" گاه انسان گناهى مى کند و روزى او قطع مى شود" سپس امام ع آیات بالا را تلاوت فرمود:
" هنگامى که صاحبان باغ سوگند یاد کردند که صبحگاهان میوهها را بچینند، و اجازه ندهند حتى یک نفر غیر از آنها استفاده کند، اما بلائى از سوى پروردگارت در حالى که آنها در خواب بودند بر آن باغ مسلط شد و آن را نابود کرد"
از ابن عباس نیز نقل شده که" رابطه گناه و قطع روزى از آفتاب هم روشنتر است.
تفسیر
نمونه
ج24
405
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ عَلَیْهِ السَّلَامُ، قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ: إِیَّاکُمْ وَ دَعْوَةَ الْمَظْلُومِ،فَإِنَّهَا تُرْفَعُ فَوْقَ السَّحَابِ حَتّى یَنْظُرَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَیْهَا، فَیَقُولَ: ارْفَعُوهَا حَتّى أَسْتَجِیبَ لَهُ وَ إِیَّاکُمْ وَ دَعْوَةَ الْوَالِدِ، فَإِنَّهَا أَحَدُّ مِنَ السَّیْفِ».[1][2]
امام صادق علیه السلام فرمودند:
از دعای مظلوم بترسید زیرا دعای مظلوم بدون هیچ مانعی بالا می رود تا خداوند به آن نظر کند.خداوند می فر ماید دعای او را بالا آورید تا آن را به اجابت رسانم و نیز از نفرین پدر بترسید که نفرین او از شمشیر برنده تر است..
یعنی-زود اثر می کند-چون پدر ها دیر به خشم میآیند و به این زودی راضی نمی شوند فرزند خود را نفرین کنند اما اگر کارد به استخوانش رسید و نفرین کرد بدانید که کار خودش را می کند-بعضی ها فکر کردند هر طوری که خواستند می توانند با پدر وو مادر خود رفتار کنند.
حواسمان باشد به کسی ظلم نکنیم به ویژه پدر و مادر.
پیامبر مهر ورحمت صلی الله علیه وآله فرمودند:
یَا عَلِیُّ الْإِسْلَامُ عُرْیَانٌ فَلِبَاسُهُ الْحَیَاء[1]
اسلام عریان است و لباس آن حیا است.
-یعنی اگر کسی حیا نداشته باشد مانند کسی است که لخت شده و همه عیب هایش آشکار خواهد شد.
----
حیا یعنی چه؟ آیا حیا به این است که انسان سرش را به زیر بیندازد؟
در
تعریف حیا گفته شده است: حیا یعنى شرم، آزرم، گرفتگى نفس از چیزى و ترک آن به خاطر
ترس از سرزنش.(1) عفت به معنى پدید آمدن حالتى در نفس است که آدمى را از غلبه شهوت
باز مىدارد.(2)
انسان
از سه چیز حیا مىکند: از بشر، خود و خدا. نیروى شرم و حیا، فرد را از آلوده شدن
باز مىدارد. هر چه حیا بیشتر باشد، نیروى بازدارنده قوىتر خواهد بود. بین حیا و
عفت رابطه مستقیمى وجود دارد. امام على(ع) مىفرماید:
"على قدر الحیاء تکون العفة؛ عفت و پاکدامنى به اندازه شرم و حیاى
انسان است". (3) از این روایت استفاده مىشود که عفت بدون حیا ممکن نیست.
رسول
اکرم(ص) حیاء را دو قسم کرده و فرموده اند: "حیاء بر دو قسم است حیاء عاقلانه
و حیاء احمقانه. حیاء عقلانى ناشى از علم و حیاء احمقانه ناشى از جهل است".(4)
حیاء
مذموم، همان کم رویى است که ناشى از ضعف نفس و نشانة حقارت درونى است. امام علی(ع) یکى از آن
موارد را حیا و شرم از فراگیرى علم مى داند و مى فرماید: "هیچ کس حیا نکند از
این که اگر چیزى را نمى داند یاد بگیرد".(5) در این صورت حیاء و شرم
موجب انحطاط فکرى و عامل رکود و عقب افتادگى انسان مى شود. امام علی(ع) مى فرماید:
"ترس همراه زیان و حیاء به نومیدى پیوسته است".(6)
اما
حیاء ممدوح با عفت و بزرگوارى نفس آمیخته شده است تا جایى که امام صادق(ع) آن را
رأس مکارم اخلاق مى داند.(7)
این
حیا عامل بازدارنده از گناه است. امام علی(ع) مى فرماید: "حیاء انسان را از
انجام کار زشت باز مى دارد".(8)
قرآن
مجید دختر شعیب (ع) را براى داشتن چنین صفتى مى ستاید و مى فرماید: "یکى
از آن ها (در برابر موسی) با شرم و حیا قدم بر مى داشت".(9)
حیاء
دختر شعیب، همان شرم از مواجهه با نامحرم بوده است. این حیا قطعاً به پاکدامنى کمک
خواهد کرد. امام علی(ع) مى فرماید: "عفت به اندازة شرم و حیاى انسان است".(10)
البته
باید حد و مرز این حیا را شناخت تا به صورت افراطى در نیاید که زیاده روى در این
بخش نیز مذموم است چون در زندگى انسان با اجتماع سر و کار دارد و قطعاً با نامحرم
مواجه مى شود. اگر حیا و شرم بیش از اندازه شد چه بسا به ترس از مردم منتهى مى شود
و زمینة گوشه گیرى را فراهم مى کند.پس حیا به این نیست که انسان سرش را به زیر
بیندازد اگر در بین مردم چنین گفته شده منظور آن است که به نامحرم نگاه آلوده نشود.
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پىنوشتها:
1 - اقرب الموارد، ج1، ص 251.
2 - همان، ج2، ص 803.
3 - غرر الحکم، ج2، فصل 51، حدیث 10.
4 - کافی، ج 3، ص 166.
5- نهج البلاغه، فیض الاسلام، قصار 79.
6 - بحارالانوار، ج 68، ص 337.
7 - میزان الحکمه، ج 1، ص 717.
8 - همان.
9 - قصص آیه 25.
10 - غررالحکم، ج 4، ص 312.
سایت پاسخگویی دینی
وَ قَالَ ع لَعَنَ اللَّهُ الرَّاشِیَ وَ الْمُرْتَشِیَ وَ الْمَاشِیَ بَیْنَهُمَا وَ قَالَ إِیَّاکُمْ وَ الرِّشْوَةَ فَإِنَّهَا مَحْضُ الْکُفْرِ وَ لَا یَشَمُّ صَاحِبُ الرِّشْوَةِ رِیحَ الْجَنَّةِ وَ إِیَّاکُمْ وَ التَّوَاضُعَ لِغَنِیٍّ فَمَا تَضَعْضَعَ أَحَدٌ لِغَنِیٍّ إِلَّا ذَهَبَ نَصِیبُهُ مِنَ الْجَنَّة[1]
امام رضا علیه السلام فرمودند:خداون رشوه دهنده و رشوه گیرنده و واسطه بین این دو را لعنت فرموده است و صاحب رشوه بوی بهشت را استشمام نمی کند.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع- إِنْ أَحْبَبْتَ أَنْ یَزِیدَ اللَّهُ فِی عُمُرِکَ فَسُرَّ أَبَوَیْکَ وَ قَالَ الْبِرُّ یَزِیدُ فِی الرِّزْق[1][1][1]
امام صادق علیه السلام فرمودند::
اگر دوست دارید که خداوند عمرت را بیشتر کند، پدر و مادرت را خوشحال کن و فرمودند نیکی به آن دو روزی را زیاد می کند.
وسائل الشیعة ؛ ج18 ؛ ص372
عوامل معنوى طول عمر و کوتاهى آن
یک سلسله عوامل طبیعى در افزایش یا کوتاهى عمر دخالت دارند که بسیارى از آنها براى بشر تا کنون شناخته شده است، همانند تغذیه صحیح دور از افراط و تفریط، کار و حرکت مداوم، پرهیز از هر گونه مواد مخدر و اعتیادهاى خطرناک و مشروبات الکلى، دورى از هیجانات مداوم، و داشتن ایمان قوى که بتواند انسان را در ناملایمات زندگى آرامش و قدرت بخشد.
ولى علاوه بر اینها عواملى وجود دارد که ارتباط ظاهرى آن با مساله طول عمر بر ما چندان روشن نیست، اما در روایات اسلامى دقیقا روى آن تاکید شده است به عنوان نمونه به چند روایت زیر توجه فرمائید:
الف- پیغمبر گرامى ص مى فرماید:
ان الصدقة و صلة الرحم تعمران الدیار، و تزیدان فى الاعمار!:
" انفاق در راه خدا و صله رحم خانه ها را آباد، و عمرها را طولانى مى کند"[2][1]! ب- در حدیث دیگرى از همان بزرگوار آمده است:
من سره ان یبسط فى رزقه و ینسى له فى اجله فلیصل رحمه:
" کسى که دوست دارد رزقش افزون، و اجلش بتاخیر افتد صله رحم بجا آورد"[3][2].
ج- در مورد بعضى از معاصى مانند زنا مخصوصا وارد شده است که از عمر انسان مى کاهد از جمله در حدیث معروف پیامبر ص که مىفرماید:
یا معشر المسلمین ایاکم و الزنا فان فیه ست خصال: ثلاث فى الدنیا، و ثلاث فى الآخره، اما التی فى الدنیا فانه یذهب بالبهاء، و یورث الفقر، و ینقص العمر:
" اى مسلمانان از زنا بپرهیزید که شش پیامد سوء دارد: سه چیز در دنیا، و سه چیز در آخرت، اما آن سه که در دنیا است بهاء و نورانیت را از انسان مىبرد، فقر و تنگدستى ببار مىآورد، و از عمر انسان مىکاهد" .[4][3]
د- امام باقر ع مىفرماید:
البر و صدقة السر ینفیان الفقر و یزیدان فى العمر و یدفعان عن سبعین میتة سوء:
" نیکوکارى و انفاق پنهانى فقر را بر طرف ساخته، عمر را افزون مى کند و از هفتاد گونه مرگ و میر بد جلوگیرى به عمل مى آورد".[5][4]
در باره بعضى از گناهان دیگر مانند ظلم بلکه مطلق گناهان نیز در احادیث اشاراتى آمده است.
بعضى از مفسران که نتوانسته اند میان" اجل حتمى" و" اجل معلق" فرق بگذارند به این گونه احادیث حمله کرده و آن را مخالف نصوص قرآنى دانسته اند که حد عمر انسان را ثابت و لا یتغیر مىداند[6][5].
توضیح اینکه:
بدون شک انسان داراى دو گونه سر آمد و اجل است:
سر آمد و اجل حتمى که پایان استعداد جسم انسان براى بقاء است، و با فرا رسیدن آن هر چیز به فرمان الهى پایان مىگیرد.
سر آمد و اجل معلق که با دگرگونى شرائط دگرگون مىشود، فى المثل انسانى دست به انتحار و خودکشى مى زند در حالى که اگر این گناه کبیره را انجام نمى داد سالها زنده مى ماند، و یا بر اثر روى آوردن به مشروبات الکلى و مواد مخدر و شهوترانى بى حد و حساب توانایى جسمى خود را در مدت کوتاهى از دست مى دهد، در حالى که اگر این امور نبود سالیان بسیارى مىتوانست عمر کند.
اینها امورى است که براى همه قابل درک و تجربه است، و احدى نمى تواند آن را انکار کند.
در زمینه حوادث ناخواسته نیز امورى وجود دارد که مربوط به اجل معلق است که آن نیز قابل انکار نمىباشد.
بنا بر این اگر در روایات فراوانى آمده است که انفاق در راه خدا یا صله رحم عمر را طولانى و بلاها را بر طرف مىسازد در حقیقت ناظر به همین عوامل است.
و هر گاه ما این دو نوع اجل و سرآمد عمر را از هم تفکیک نکنیم درک بسیارى از مسائل در رابطه با" قضا و قدر" و" تاثیر جهاد و تلاش و کوشش در زندگى انسانها" لا ینحل خواهد ماند.
این بحث را ضمن یک مثال ساده مىتوان روشن ساخت، و آن اینکه:
انسان یک دستگاه اتومبیل نو تهیه مىکند که طبق پیشبینیهاى مختلفى که در ساختمان آن به کار رفته مىتواند مثلا بیست سال عمر کند، اما مشروط به اینکه به آن دقیقا برسند، و مراقبتهاى لازم را به عمل آورند، در این صورت اجل حتمى این اتومبیل همان بیست سال است که از آن فراتر نمىرود.
ولى اگر مراقبتهاى لازم انجام نشود و آن را به دست افراد ناآگاه و لاابالى بسپارند و بیش از قدرت و ظرفیت از آن کار بکشند، و در جادههاى پر سنگلاخ همه روزه آن را به کار گیرند ممکن است عمر بیست ساله آن به نصف، یا به عشر تنزل پیدا کند این همان" اجل معلق" آن است.
و ما تعجب مى کنیم چگونه بعضى از مفسران معروف به مساله روشنى مانند این مساله توجه نکردهاند.
منبع:تفسیر نمونه ج18 ص207
وَ قَالَ علی بن ابی طالب علیهما السلام:
لَا یتْرُکُ النَّاسُ شَیْئاً مِنْ أَمْرِ دِینِهِمْ لِاسْتِصْلَاحِ دُنْیَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَیْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْه[1][1]
مردم قسمتی از دین خود را برای دنیای خود تر ک نمی کنند مگر اینکه کاری برایشان پیش می آورد که زیانش بیشتر باشد.
حکمت 106
وظیفه شرعى براى کسب استقلال اقتصادى.
اگر ما در هجوم اقتصادى هم واقع شدیم که هجوم اقتصادى اسباب این بشود که وابسته به یک کشور دیگرى باشیم، این هم یک وظیفه شرعى است که ما باید خودمان را نجات بدهیم. هر که ازش هر کارى مى آید راجع به اقتصاد باید بکند. ننشیند یک طبقه [که] یک طبقه دیگر بکند. رعیتها کم کارى نکنند. آنهایى که در کارخانه ها کار مى کنند کم کارى نکنند، سستى نکنند، امروز ملت شما در حال جنگ اقتصادى است. اینطور نیست که یک وقت آرامش باشد، بگویید خوب ما نمى خواهیم زیاد منفعت ببریم. این اختیار با خودتان است. اینجا دیگر اختیار با مردم نیست. این اختیارى است که خدا دست اوست و او امر کرده است به این معنا. یعنى نمى شود که ما تحت نظارت یک کشورى باشیم که به دین اعتقاد ندارد و ما برویم تحت بیرق کُفر. این یکى از مسائل مهم است.
صحیفه امام، ج11، ص: 426
کارنامه عجیب اعمال آدمى
در بسیارى از آیات قرآن و روایات، سخن از نامه اعمال انسانها به میان آمده است، از مجموع این آیات و روایات استفاده مى شود که همه اعمال آدمى با تمام جزئیات در نامه اى ثبت مى شود، و روز رستاخیز اگر انسان نیکوکار باشد نامه اعمالش بدست راست او، و اگر بدکار باشد نامه اعمالش را بدست چپ او مىدهند.
در سوره حاقه مى خوانیم فَأَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِیَمِینِهِ فَیَقُولُ هاؤُمُ اقْرَؤُا کِتابِیَهْ:" اما آنها که نامه اعمالشان بدست راستشان داده شده با سرفرازى و افتخار مى گویند هان بیائید و نامه اعمال ما را بخوانید"! (حاقه- 19) وَ أَمَّا مَنْ أُوتِیَ کِتابَهُ بِشِمالِهِ فَیَقُولُ یا لَیْتَنِی لَمْ أُوتَ کِتابِیَهْ:" اما کسى که نامه اعمالش در دست چپ او است مىگوید اى کاش نامه اعمالم را به دست من نمىدادند"! (حاقه- 25).
و در سوره کهف آیه 49 مىخوانیم: وَ وُضِعَ الْکِتابُ فَتَرَى الْمُجْرِمِینَ مُشْفِقِینَ مِمَّا فِیهِ وَ یَقُولُونَ یا وَیْلَتَنا ما لِهذَا الْکِتابِ لا یُغادِرُ صَغِیرَةً وَ لا کَبِیرَةً إِلَّا أَحْصاها وَ وَجَدُوا ما عَمِلُوا حاضِراً وَ لا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَداً:" نامه هاى اعمال بنى آدم گسترده مىشود، در آن هنگام مجرمان را مى بینى از آنچه در آن ثبت است بیمناکند، و مى گویند: اى واى بر ما، این چه نامه اى است که هیچ گناه صغیره و کبیره اى نیست مگر آن را ثبت و احصا کرده است؟! و آنچه را انجام داده اند حاضر مى یابند، و پروردگارت به احدى ظلم نمى کند".
در حدیثى در ذیل آیه مورد بحث (اقْرَأْ کِتابَکَ ...) از امام صادق ع مى خوانیم:
یذکر العبد جمیع ما عمل، و ما کتب علیه، حتى کانه فعله تلک الساعة، فلذلک قالوا یا ویلتنا ما لهذا الکتاب لا یغادر صغیرة و لا کبیرة الا احصاها:
" در آن روز انسان آنچه را انجام داده و در نامه عمل او ثبت است همه را به خاطر مى آورد، گویى همان ساعت آن را انجام داده است! لذا فریاد مجرمان بلند مى شود و مى گویند:
حکمت 310
ضرورت اطمینان به وعده هاى الهى
امام علی علیه السلام فرمود:
وَ قَالَ ع لَا یَصْدُقُ إِیمَانُ عَبْدٍ حَتَّى یَکُونَ بِمَا فِی یَدِ اللَّهِ [سُبْحَانَهُ] أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِی یَدِه
ایمان بنده اى درست نباشد جز آن که اعتماد او به آنچه در دست خداست بیشتر از آن باشد که در دست اوست.[1]
نهج البلاغة / ترجمه دشتى ؛ ص703
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
درگذشت هنرمند برجسته و متعهّد مرحوم آقای فرجالله سلحشور را به خاندان
گرامی و همهی بازماندگان ایشان تسلیت عرض میکنم. آثار پر آوازه و ماندگار
این هنرمند با ایمان که مرزهای کشور را درنوردیده و مایهی آبرو و اعتبار
هنر سینمای ایران در چشم ملتهای دیگر کشورها گشت، بیگمان در شمار حسنات
بازمانده از وی و موجب اجر الهی و نام نیک مردمی ایشان خواهد بود انشاء
الله.
از خداوند متعال رحمت و مغفرت و علوّ درجه برای آن فقید سعید و صبر و اجر برای بازماندگان مسألت میکنم.
سیّد علی خامنهای
۸/ اسفند ماه/
عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا قَالَ:
نَهَى رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الْأَدَبِ عِنْدَ الْغَضَبِ.[1]
پیامبر مهر ورحمت صلی الله علیه وآله، از ادب نمودن هنگام غضب نهی فرمودند.
الکافی (ط - الإسلامیة) ؛ ج7 ؛ ص260