صادق آل محمد صلی الله علیه و آله*** سال « تولید، دانش‌بنیان و اشتغال‌آفرین»1401

نمایش مستند ومستدل زیبایی های دین***استفاده از مطالب وبلاگ هیچ مشکلی ندارد.

صادق آل محمد صلی الله علیه و آله*** سال « تولید، دانش‌بنیان و اشتغال‌آفرین»1401

نمایش مستند ومستدل زیبایی های دین***استفاده از مطالب وبلاگ هیچ مشکلی ندارد.

پیام های کوتاه
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۱۵ خرداد ۰۰، ۱۶:۱۸ - ناشناس
    احسنت
۰۲ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۰:۴۹

شعر پر احساس شهریار در مورد پدر

روز میلاد امیر المومنین علیه السلام و روز پدر بر همه پدران غیرت مند ایران اسلامی مبارک باد.



چون شد که شکستند چنین بال و پرم را

رفتم که بکوی پدر و مسکن و مالوف
تسکین دهم آلام دل جان بسرم را

گفتم بسر راه همان خانه ومکتب
تکرار کنم درس سنین صغرم را

گر خود نتوانست زدودن غمم ازدل
زان منظره باری بنوازد نظرم را

کانون پدر جویم و گهواره مادر
کانون هنر جویم و مهد هنرم را

تا قصه رویین تنی و تیر پرانی است
از قلعه سیمرغ ستانم سپرم را

با یاد طفولیت و نشخوار جوانی
میرفتم و مشغول جویدن جگرم را

پیچیدم از آن کوچه مانوس که درکام
 
باز آورد آن لذت شیر و شکرم را

افسوس که کانون پدر نیز فروکشت
از آتش دل باقی برق و شررم را

چون بقعه اموات فضایی همه خاموش
اخطار کنان منزل خوف و خطرم را

درها همه بسته است و برخ گردنشسته
یعنی نزنی در که نیابی اثرم را

در گرد و غبار سر آن کوی نخواندم
جز سرزنش عمر هبا و هدرم را

مهدی که نه پاس پدرم داشته زین پیش

کی پاس مرا دارد و زین پس پسرم را


ای داد که از آن همه یار و سر وهمسر

یک در نگشاید که بپرسد خبرم را

یک بچه همسایه ندیدم به سرکوی
 
تا شرح دهم قصه سیر و سفرم را

اشکم برخ از دیده روان بودولیکن
پنهان که نبیند پسرم چشم ترم را

میخواستم این شیب و شبابم بستانند
 
طفلیم دهند و سر پر شور و شرم را

چشم خردم را ببرند و به من آرند
 
چشم صغرم را و نقوش و صورم را

کم کم همه را در نظر آوردم و ناگاه
 
ارواح گرفتند همه دور و برم را

گویی پی دیدار عزیزان بگشودند
 
هم چشم دل کورم و هم گوش کرم را

یکجا همه گمشدگان یافته بودم
 
از جمله حبیب و رفقای دگرم را

این خنده وصلش بلب آن گریه هجران
این یک سفرم پر سد و آن یک حضرم را

این ورد شبم خواهد و نالیدن شبگیر
وآن زمزمه صبح و دعای سحرم را

تا خود به تقلا بدر خانه کشاندم
بستند به صد دایره راه گذرم را

یکباره قرار از کف من رفت ونهادم
بر سینه دیوار در خانه سرم را

صوت پدرم بود که می گفت چه کردی؟
در غیبت من عاله در بدرم را

حرفم بزبان بود ولی سکسکه نگذاشت
تا باز دهم شرح قضا و قدرم را

فی الجمله شدم ملتمس از در بدعایی
کز حق طلبد فرصت صبر و ظفرم را

اشکم بطواف حرم کعبه چنان گرم
کز دل بزدود آنهمه زنگ و کدرم را

نا گه پسرم گفت چه می خواهی از این در
گفتم پسرم بوی صفای پدرم

 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۵/۰۲/۰۲
سعید پارسا ارسنجانی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">