اصول کافی جلد١ ص٥٦
leader.ir/ در پی تشییع باشکوه و غیرتمندانه ی پیکر مطهر 270 شهید دوران دفاع مقدس با حضور پرشکوه و حماسی مردم تهران، حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی پیام تقدیر و سپاس صادر کردند.
متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
صلوات و سلام خدا بر شهیدان عزیز که مشعل توحید را با ایثار خود بر فراز میهن اسلامی برافروختند و صلوات و تحیات خدا بر شهیدان مظلوم غواص که با ظهور و حضور خود این فروغ خاموش نشدنی را مدد رساندند و پرچم یادهای عزیز و گرانبها و ذخیره های معنوی امت را با شکوهی هر چه تمام تر در کشور برافراشتند.
سلام بر دستهای بسته و پیکرهای ستم دیده شما و سلام بر ارواح طیبه و به رضوان الهی، بال گشوده ی شما.
سلام بر شما که بار دیگر فضای زندگی را معطّر و جان زندگان را سیراب کردید. و سپاس بی پایان پروردگار حکیم و مهربان را که در لحظه های نیاز این ملّت خداجوی و خداباور، بشارتهای تردید ناپذیر را بر دلهای بیدار نازل می فرماید و غبارها را می زداید. و سلام بر شما ملّت بزرگ، وفادار، آگاه و مسئولیت پذیر که خطاب لطیف الهی را به درستی می شناسید و می نیوشید و پاسخ می گویید. حضور پرمضمون امروز شما در تشییع این دردانه های به میهن بازگشته یکی از به یادماندنی ترین حوادث انقلاب است. رحمت خدا بر شما.
و سپاس بی حد از خدای مالک دلها و سلام بی پایان بر حضرت بقیه الله روحی فداه که صاحب این ثروت عظیم است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
سید علی خامنه ای
26 خرداد 1394
[ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻯ ﺩﺭﻭﻧﻰ ﻭ ﺟﺎﻳﮕﺎﻩ ﺁﻧﻬﺎ]
ﺍﻯ ﻣﻔضل !ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ، ﺧﻴﺎﻝ، ﻋﻘﻞ، ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻗﻮﺍﻯ ﺩﺭﻭﻧﻰ ﻭ ﺑﺎﻃﻨﻰ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻛﻦ، ﻫﻴﭻ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﻣﻴﺎﻥ ﺍﻳﻦ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎﻯ ﺭﻭﺍﻧﻰ ﻓﻘﻂ ﺣﺎﻓﻈﻪ [ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻳﺎ] ﻧﺎﻗﺺ ﺑﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭼﻪ ﺣﺎﻟﺘﻰ ﭘﻴﺪﺍ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ؟ ﺁﻳﺎ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﻰ ﺍﮔﺮ ﺳﻮﺩ ﻭ ﺯﻳﺎﻥ، ﺩﺍﺩ ﻭ ﺳﺘﺪ، ﺩﻳﺪﻩﻫﺎ ﻭ ﺷﻨﻴﺪﻩ ﻫﺎ، ﭼﻴﺰﻯ ﻛﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺪﻭ ﮔﻔﺘﻪ ﺍﻧﺪ ﻭ ﻣﻔﻴﺪ ﻭ ﻣﻀﺮّ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﺴﺖ ﻭ ﺑﻪ ﻳﺎﺩ ﻧﻤﻰ ﺁﻭﺭﺩ ﻭ ﺷﺨﺼﻰ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧﻴﻜﻰ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻳﺎ ﺑﺪﻯ ﻧﻤﻮﺩﻩ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ، ﭼﻪ ﺧﻠﻞ ﻭ ﻧﺎﺭﺳﺎﻳﻴﻬﺎﻯ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﻰ ﻣﻌﻴﺸﺘﻰ ﻭ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﻯ ﺍﻭ ﭘﺪﻳﺪ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻮﺩ ﻫﺮ ﻗﺪﺭ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺭﺍﻫﻰ ﻣﻰ ﺭﻓﺖ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﮔﺮﻓﺖ، ﺍﮔﺮ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻤﺮﺵ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺭﻭﻯ ﺣﻔﻆ ﻭ ﻓﺮﺍﮔﻴﺮﻯ ﺩﺭﺱ ﻣﻰ ﻧﻬﺎﺩ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻧﻤﻰ ﺁﻣﻮﺧﺖ، ﻧﻪ ﺩﻳﻨﻰ ﻣﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﺑﺮﮔﺰﻳﻨﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﺍﻯ ﺳﻮﺩ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻧﻪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﻯ ﺩﺭﺱ ﻋﺒﺮﺕ ﺑﮕﻴﺮﺩ. ﺩﺭ ﺣﻘﻴﻘﺖ ﺍﺯ ﺍﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻰ ﺷﺪ [ﻭ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ ﻫﻴﭻ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻭ ﺍﺧﺘﻴﺎﺭﻯ ﻧﺪﺍﺷﺖ].
ﻧﻌﻤﺖ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷی
ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﻭﻳﮋﮔﻴﻬﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺑﺎﻃﻨﻰ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﻣﻬﻢ ﺍﺳﺖ [ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻭﺟﻮﺩ ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﻧﺎﺭﺳﺎﻳﻰ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﭘﺪﻳﺪ ﻣﻰ ﺁﻳﺪ؟ ﺑﺎ ﺍﻳﻨﻜﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻥ ﻫﻤﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﺍﺳﺖ]. ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﻧﻌﻤﺖ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮ ﺍﺯ ﻧﻌﻤﺖ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻭ ﻳﺎﺩﺁﻭﺭﻯ ﺍﺳﺖ. ﺍﮔﺮ [ﻧﻌﻤﺖ] ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻧﺒﻮﺩ، ﻫﻴﭻ ﻛﺲ ﻣﺼﻴﺒﺖ ﻭ ﺳﺨﺘﻰ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ. ﺣﺴﺮﺗﺶ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﻳﺎﻓﺖ. ﻛﻴﻨﻪ ﺍﺵ ﺗﻤﺎﻡ ﻧﻤﻰ ﮔﺸﺖ. ﺑﺎ ﻳﺎﺩ ﺩﺍﺷﺘﻦ [ﻭ ﻋﺪﻡ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ] ﺁﻓﺎﺕ ﺩﻧﻴﺎ ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻬﺮﻩ ﻧﻤﻰ ﺟﺴﺖ. ﺍﻣﻴﺪﻯ ﺑﻪ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﺳﻠﻄﺎﻥ [ﻭ ﺣﺎﻛﻤﻰ ﻛﻪ ﺩﺷﻤﻦ ﺍﻭﺳﺖ] ﻭ ﺭﻫﺎﻳﻰ ﺍﺯ ﺣﺴﺪ ﺭﺷﻜﺒﺮﺍﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ. ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﻭ ﻧﻴﺮﻭﻯ ﺣﺎﻓﻈﻪ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻛﻪ ﺿﺪّ ﻳﻚ ﺩﻳﮕﺮﻧﺪ، ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﻣﺼﻠﺤﺘﻰ ﺧﺎﺹ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﺩ ﺁﺩﻣﻰ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺷﺪﻩ ﺍﺳﺖ؟ ﺣﺎﻝ ﻛﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺩﻭ ﻧﻌﻤﺖ [ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻞّ ﻭ ﻋﻠﺎ] ﻛﻪ ﺿﺪّ ﻳﻚ ﺩﻳﮕﺮﻧﺪ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﺩﻣﻰ ﺿﺮﻭﺭﻯ ﺍﺳﺖ، ﭼﺮﺍ، ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺮﺧﻰ [ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﻧﺎﺩﺍﻥ ﻭ ﻣﺸﺮﻙ] ﺩﺭ ﺍﻳﻦ ﺍﺷﻴﺎﺀ ﻣﺘﻀﺎﺩ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺧﺎﻟﻖ ﻭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺸﮕﺮ ﻣﺘﻀﺎﺩ ﻣﻌﺘﻘﺪ ﺷﻮﻧﺪ؟
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل
نیازمندی انسان به رهبری و رهنمایی
ازآیاتی که درباره خلقت انسان است، دو نکته اساسی روشن میشود: اول آنکه انسان، معجونی است که از فطرتی الهی و طبیعتی مادّی تکوّن یافته، موجودی است طبیعی و مجرّد که طبیعتش به «طین» وابسته است و فطرتش به «ماروای طبیعت».
دوم آن است که هدف از خلقت این موجود دو بعدی، رسیدن او به کمال در خور خویش، و رسیدن به مقام «خلیفة اللّهی» است.رسولان الهی آمده اند
که انسان دارای اختیار را یاری کنند تا به مقام قُرب و لقای حقّ نایل شود.
ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺎﻣﺎﻡ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ -:
ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﻋﻬﺪ ﺍﻟﻠﻪ ﺍﻟﻲ ﺧﻠﻘﻪ ﻓﻘﺪ ﻳﻨﺒﻐﻲ ﻟﻠﻤﺮﺀ ﺍﻟﻤﺴﻠﻢ ﺍﻥ ﻳﻨﻈﺮ ﻓﻲ ﻋﻬﺪﻩ ﻭ ﺍﻥ ﻳﻘﺮﺃ ﻣﻨﻪ ﻓﻲ ﻛﻞ ﻳﻮﻡٍ ﺧﻤﺴﻴﻦ ﺁﻳﻪ.
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ - ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻗﺮﺁﻥ ﻋﻬﺪﻧﺎﻣﻪ ﺧﺪﺍ ﺑﻪ ﺳﻮﻱ ﺧﻠﻘﺶ ﺍﺳﺖ، ﭘﺲ ﺳﺰﺍﻭﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﻋﻬﺪﻧﺎﻣﻪ ﺧﺪﺍ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺩﺭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﻨﺠﺎﻩ ﺁﻳﻪ ﺑﺨﻮﺍﻧﺪ.
«ﺍﻟﻜﺎﻓﻲ، ﺝ 2، ﺹ 446»
-بانک احادیث اهل بیت علیهم السلام
شهید آیتالله سعیدی
شهید آیت الله سعیدی در دوم اردیبهشت ماه سال 1308در مشهد چشم به جهان گشود. پدر بزرگوارش حجت الاسلام سید احمد سعیدی بودند.در دوران طفولیت مادرش را از دست داد و تحت نظر پدر مشغول به تحصیل شد.
ابتدا به فرا گیری ادبیات عرب و مقدمات علوم اسلامی پرداخت و در مشهد از دروس فقه و اصول معارف استادان بزرگی چون حاج شیخ کاظم دامغانی، مرحوم حاج شیخ هاشم قزوینی و حاج شیخ مجتبی قزوینی تلمذ کرد.
برای طی مراحل بعدی علوم اسلامی عازم حوزه علمیه قم شد و در آن شهر در محضر اساتید بزرگی نظیر آیت الله العظمی بروجردی (ره) و آیت الله العظمی امام خمینی (ره) حاضر شد و سرانجام با زحمات طاقت فرسا و تلاشهای پیگیر به درجه اجتهاد نائل آمد.
آیت الله سعیدی علاوه بر ادامه تحصیل و تدریس طلاب به مسافرتهای تبلیغی نیز همت گماشت و درطی یکی از همان سفر ها یکبار در آبادان به خاطر سخنرانی افشاگرانه ضد رژیم به زندان افتاد اما در اثر تلاش آیت الله العظمی بروجردی (ره) از زندان آزاد شد پس از این ماجرا در پی درخواست گروهی از ایرانیان مقیم کویت برای تبلیغ اسلام، که خواستار عالم صالح و مبلغ توانایی بودند.
این ماموریت و رسالت به آیت الله سعیدی واگذار شد و ایشان برای تبلیغ دین به کویت عزیمت نمود و مدتی در این کشور مشغول انجام امور تبلیغی شد.
با آغاز نهضت امام خمینی(ره )در آغاز دهه 1340آیت الله سعیدی که شیفته راه و طریق و مسلک مرید خویش بود به نهضت پیوست و از همان آغاز نهضت اسلامی در سنگر مبارزه قدم گذاشت و در این راه از هیچ کوششی فرو گذار نکرد.
شهید سعیدی از آن روزها چنین نقل می کند:” هنگام نماز مغرب و عشا به منزل امام (ره )رفتم، می خواستم با ایشان مذاکره کنم، امام آماده نماز بود، وقتی منظورم را فهمید اندکی نماز را تاخیر انداخت.
به عرض رساندم: آقا! طبق برداشتی که من کرده ام، از این به بعد شما در مبارزات خود، یاوران کمتری خواهید داشت.
امام(ره ) فرمود: سعیدی! چی می گویی؟! به خدا قسم اگر تمام جن و انس پشت به پشت هم بدهند و در مقابل من بایستند، چون من این راه را حق یافته ام، از پای نخواهم نشست” این دیدار و این سخنان امام تاثیری عظیم بر روحی مبارز و حقیقت جوی شهید نهاد و چنان که خود ایشان نقل میکنند: “ با سخنان امام چنان دلگرم شدم که روح تازه ای در وجودم دمیده شد و ایمان بیشتری به قیام و حرکت امام پیدا کردم”
و این گونه بو د که زمانیکه پس از تبعید امام (ره ) در آبان 1343، هنگامی که می بایست چراغ مبارزه علیه رپیم خاموش نگردد مجاهدین ایثار گری نظیر آیت الله سید محمد رضا سعیدی جانانه در راه ادامه نهضت کوشیدند و در این راه از هیچ چیزی حتی بذل جان دریغ نورزیدند.
پس از تبعید امام(ره )، آیت الله سعیدی به دنبال تلاشهای پیگیری که جهت معرفی امام (ره) و نهضت پربرکتش داشت، هجرتی به عراق کرد و
[ﻓﻮﺍﻳﺪ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ]
ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺁﺏ ﺩﻫﺎﻥ ﻭ ﻣﺼﺎﻟﺢ ﺁﻥ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ. ﺧﺪﺍﻯ ﺟﻞّ ﻭ ﻋﻠﺎ ﭼﻨﺎﻥ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻧﻤﻮﺩ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺁﺏ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﺩﻫﺎﻥ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﻛﺎﻡ ﻭ ﮔﻠﻮ ﺭﺍ ﺗﺮ ﻧﮕﺎﻩ ﺩﺍﺭﺩ ﻭ ﺧﺸﻚ ﻧﺸﻮﻧﺪ. ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻳﻬﺎ ﻧﺎﻣﺮﻃﻮﺏ ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﺁﺩﻣﻰ ﻫﻠﺎﻙ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﺁﺑﻰ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﻣﺎﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﺎ ﺁﻥ ﺁﺏ، ﻏﺬﺍﻯ ﺧﺸﻚ ﺭﺍ ﻧﺮﻡ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻓﺮﻭ ﺑﺮﺩ[ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺩﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻏﺬﺍﻳﻰ، ﺧﺸﻚ ﺁﺩﻣﻰ ﺭﺍ ﻫﻠﺎﻙ ﻛﺮﺩﻩ ﺍﺳﺖ] ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺩﺭ ﺣﻜﻢ ﻣﺮﻛﺐ ﺭﺍﻫﻮﺍﺭ ﻏﺬﺍﺳﺖ [ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻣﻌﺪﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﺪ] ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﻯ ﺑﻪ ﺻﻔﺮﺍ [ﻭ ﻳﺎ ﺳﻮﺩﺍﺀ] ﻣﻰ ﺭﺳﺪ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻛﺎﻣﻠﺎ ﺑﻪ ﺳﻮﺩ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺻﻔﺮﺍ ﺧﺸﻚ ﺷﻮﺩ ﺁﺩﻣﻰ ﺩﺭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺪ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل
[ﭼﺮﺍ ﺷﻜﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻟﺒﺎﺱ، ﺯﻳﭗ ﻭ ﺩﻛﻤﻪ ﻧﺪﺍﺭﺩ؟ ]
ﺑﺮﺧﻰ ﺍﺯ ﻧﺎﺩﺍﻧﺎﻥ ﻛﻪ ﺑﺪﺭﻭﻍ ﺩﻋﻮﻯ ﻛﻠﺎﻡ ﻭ ﻓﻠﺴﻔﻪ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ، ﺍﺯ ﺳﺮ ﻛﻢ ﻣﺎﻳﮕﻰ ﻭ ﻛﻮﺗﻪ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ: ﭼﻪ ﻣﻰ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻜﻢ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻗﺒﺎ ﻭ ﺑﺎﻟﺎﭘﻮﺵ ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ ﻫﺮ ﮔﺎﻩ ﻛﻪ ﭘﺰﺷﻚ ﺍﺭﺍﺩﻩ ﻛﺮﺩ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﮕﺸﺎﻳﺪ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﺪﺭﺳﺘﻰ ﺑﺒﻴﻨﺪ، ﺩﺳﺖ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻣﻌﺎﻟﺠﻪ ﺑﭙﺮﺩﺍﺯﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﮔﻮﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ ﻭ ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﺍﺯ ﭼﺸﻢ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻧﺒﺎﺷﺪ؟ ﺯﻳﺮﺍ ﭘﺰﺷﻚ ﺗﻨﻬﺎ ﺑﺎ ﺩﻟﺎﻟﺘﻬﺎ ﻭ ﺭﺍﻫﻨﻤﺎﻳﻴﻬﺎﻯ ﻧﺎﻗﺺ؛ ﭼﻮﻥ: ﻧﻈﺮ ﺩﺭ ﺑﻮﻝ ﻭ ﻣﻌﺎﻳﻨﻪ ﻭ ﻟﻤﺲ ﻋﺮﻕ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻣﻮﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﺁﻣﻴﺰ ﻭ ﻧﺎﺩﺭﺳﺖ ﺑﻪ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﻰ ﭘﺮﺩﺍﺯﺩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ [ﻭ ﻋﺪﻡ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﺻﺤﻴﺢ] ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺑﻪ ﻣﺮﮒ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻣﻨﺘﻬﻰ ﺷﻮﺩ. ﺍﻳﻦ ﺟﺎﻫﻠﺎﻥ ﻧﻤﻰ ﺩﺍﻧﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺍﻳﻦ ﭘﻨﺪﺍﺭ ﻭﺍﻗﻊ ﻣﻰ ﺷﺪ، ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺍﺯ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺩﻳﮕﺮ ﻫﻴﭻ ﻫﺮﺍﺱ ﻭ ﺩﻟﻬﺮﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﻣﺮﮒ ﻧﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﻏﺮﻭﺭ ﺑﻘﺎ ﻭ ﺳﻠﺎﻣﺖ، ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻭﺭﻃﻪ ﺳﺮﻣﺴﺘﻰ ﻭ ﺧﻮﺷﮕﺬﺭﺍﻧﻰ ﻣﻰ ﻛﺸﺎﻧﻴﺪ، ﺑﺎﻋﺚ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﻛﻪ ﻣﺎﻳﻌﺎﺕ ﺷﻜﻢ ﺗﺮﺷﺢ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺧﻮﺍﺏ ﻭ ﺑﻴﺪﺍﺭﻯ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺑﺮ ﻫﻢ ﺯﻧﺪ ﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﮔﺮﺩﺍﻧﺪ. ﻧﻴﺰ ﺍﻳﻦ ﺗﺮﺷﺤﺎﺕ، ﻟﺒﺎﺱ ﻭ ﺁﺭﺍﺳﺘﮕﻰ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺭﺍ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻣﻰ ﺳﺎﺯﺩ ﻭ ﺩﺭ ﻛﻞ، ﺯﻧﺪﮔﻰ ﺷﺨﺺ ﺭﺍ ﺧﺮﺍﺏ ﻣﻰ ﻧﻤﺎﻳﺪ. ﻣﻌﺪﻩ ﻭ ﻛﺒﺪ ﻭ ﻗﻠﺐ ﻧﻴﺰ ﺑﺎ ﻳﻚ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﻣﺸﺨّﺼﻰ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ. ﺍﮔﺮ ﺷﻜﻢ ﺷﻜﺎﻓﻰ ﺩﺍﺷﺖ ﻛﻪ ﭼﺸﻢ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﻨﮕﺮﺩ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺑﺮﺳﺪ، ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﺳﺮﺩﻯ ﺩﻣﺎﻯ ﺧﺎﺭﺝ ﺑﻪ ﺩﺍﺧﻞ ﺑﺪﻥ ﺭﺍﻩ ﻣﻰ ﻳﺎﻓﺖ. ﺑﺎ ﺣﺮﺍﺭﺕ ﺑﺪﻥ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺁﻣﻴﺨﺖ ﻭ ﺁﻥ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻌﺎﺩﻝ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ؛ ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻛﺎﺭ ﻃﺒﻴﻌﻰ ﺍﺣﺸﺎ ﻭ ﺩﺭﻭﻥ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺑﻰ ﺛﻤﺮ ﻣﻰ ﺷﺪ ﻭ ﺷﺨﺺ ﻫﻠﺎﻙ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ. ﺁﻳﺎ ﻧﻤﻰ ﺑﻴﻨﻰ ﺟﺰ ﺁﻧﭽﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ، ﺗﻤﺎﻡ ﭘﻨﺪﺍﺭﻫﺎﻯ ﺧﻴﺎﻝ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻧﺎﺻﻮﺍﺏ ﻭ ﺧﻄﺎﺳﺖ؟
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل
[ﺍﻳﺴﺘﺎﺩﻥ ﻭ ﻧﺸﺴﺘﻦ ﻭﺟﻪ ﺗﻤﺎﻳﺰﻯ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻧﺴﺎﻥ]
ﺍﻯ مفضل(شاگرد امام صادق علیه السلام) ! ﺑﻨﮕﺮ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺟﻞّ ﻭ ﻋﻠﻰ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻜﺮﻳﻢ ﻭ ﺑﺰﺭﮔﺪﺍﺷﺖ ﻭ ﺷﺮﺍﻓﺖ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﻭ ﺑﺮﺗﺮﻯ ﺍﻭ ﺑﺮ ﭼﻬﺎﺭﭘﺎﻳﺎﻥ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻭ ﻭﻳﮋﮔﻴﻬﺎﻯ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩ. ﭼﻨﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﻛﻪ ﻣﻰ ﺍﻳﺴﺘﺪ ﻭ ﺭﺍﺳﺖ ﻣﻰ ﻧﺸﻴﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﺎ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺍﻋﻀﺎﻳﺶ ﺭﻭ ﺑﻪ ﺍﺷﻴﺎ ﺑﺎﺷﺪ ﻭ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﺩﺳﺘﺎﻧﺶ ﻛﺎﺭ ﻛﻨﺪ. ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﭼﻮﻥ ﭼﻬﺎﺭ ﭘﺎﻳﺎﻥ ﺑﺮﻭ ﺩﺭ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻧﻤﻰ ﺗﻮﺍﻧﺴﺖ ﻛﺎﺭﻯ ﻛﻨﺪ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل
غزوه بنی المصطلق
بنی المصطلق، تیره ای از قبیله خزاعه هستند که با قریش همجوار بودند.گزارشهائی به مدینه رسید که: «حارث بن ابی ضرار» ، رئیس قبیله، در صدد جمع سلاح و سرباز است و می خواهد مدینه را محاصره کند.پیامبر گرامی، بسان مواقع دیگر تصمیم گرفت فتنه را در نطفه خفه کند.از این جهت، یکی از یاران خود به نام «بریده» را، برای تحقیق رهسپار سرزمین قبیله یاد شده کرد.وی به صورت ناشناس با رئیس قبیله تماس گرفت و از جریان آگاه شد.سپس به مدینه برگشت و گزارش را تأیید کرد.در این موقع، پیامبر با یاران خود، به سوی قبیله «بنی المصطلق» حرکت کرد، و در کنار چاه «مریسیع» با آنها روبرو گردید.جنگ میان دو دسته آغاز شد.جانبازی مسلمانان، و رعبی که در دل قبائل عرب از ناحیه مسلمانان افتاده بود، سبب شد که پس از زد و خورد کوتاهی با کشته شدن ده نفر از دشمن و یک نفر از مسلمانان، آنهم به طور اشتباهی سپاه دشمن متفرق گردند.سرانجام، اموال زیادی نصیب ارتش اسلام شد، و زنان آنها به اسارت درآمدند. (1)
نکات آموزنده این جنگ سیاستهائی است که پیامبر اکرم در حوادث پس از این جنگ اعمال نمود .
برای نخستین بار، آتش اختلاف میان مهاجر و انصار در این سرزمین روشن گشت.اگر تدابیر پیامبر نبود، نزدیک بود که اتحاد و اتفاق آنها، دستخوش هوی و هوس چند نفر کوته فکر شود .
ریشه جریان این بود که پس از خاموش شدن جنگ، دو مسلمان یکی به نام «جهجاه مسعود» از مهاجران، و دیگری به نام «سنان جهنی» از انصار، بر سر آب با یکدیگر اختلاف پیدا کردند .هر کدام طائفه خود را به کمک خویش طلبید.نتیجه این کمک طلبی این شد که مسلمانان، در این نقطه دور از مرکز نزدیک بود به جان یکدیگر بیفتند، و به هستی خویش خاتمه دهند.پیامبر از جریان آگاه شد، و فرمود:
این دو نفر را به حال خود واگذارید، و این فریاد کمک، بسیار نفرت انگیز و بدبو است، (2) و بسان دعوتهای دوران جاهلیت است و هنوز آثار شوم جاهلیت از دل اینها ریشه کن نشده است .
«این دو نفر از برنامه اسلام آگاهی ندارند، که اسلام همه مسلمانان را برادر یکدیگر خوانده و هر ندائی که باعث تفرقه گردد، از نظر آئین یکتاپرستی بی ارزش است» . (3)
پیامبر از این طریق جلو اختلاف را گرفت و هر دو طائفه را از شورش بر ضد یک دیگر بازداشت .ولی «عبد الله بن ابی» که رئیس حزب نفاق مدینه بود، و کینه فوق العاده ای نسبت به اسلام داشت، و به طمع غنائم، در جهاد اسلام شرکت می نمود، کینه و نفاق خود را ابراز کرد، و به جمعی که دور او بودند، چنین گفت:
از ما است که بر ماست.ما مردم مدینه، مهاجرین مکه را در سرزمین خود جای دادیم و آنها را از شر دشمن حفظ کردیم، حال ما مضمون گفتار معروفی است که می گویند: «سگ خود را پرورش ده تا ترا بخورد» .به خدا سوگند اگر به مدینه بازگردیم، باید جمعیت نیرومند و پرافتخار (مردم مدینه) افراد ناتوان و ضعیف (یعنی مهاجران) را بیرون کنند.
سخنان عبد الله، در برابر جمعیتی که هنوز ریشه های تعصب عربی و افکار جاهلی در دل آنان حکمفرما بود، اثر بدی بجا گذاشت، و نزدیک بود ضربه ای بر اتحاد و اتفاق آنها وارد شود .
خوشبختانه، جوان مسلمان و غیوری به نام «زید بن ارقم» در آن جمع نشسته بود، و با قدرت هر چه تمامتر به سخنان شیطانی او پاسخ داد و گفت:
«به خدا قسم خوار و ذلیل توئی.آنکس که در میان خویشاوندان خود کوچکترین موقعیت ندارد، توئی.ولی محمد عزیز مسلمانها است، دلهای آنها آکنده از مهر و مودت او است» .
سپس برخاست و به نقطه فرماندهی لشکر آمد، و پیامبر را از سخنان و فتنه جوئیهای عبد الله آگاه ساخت.پیامبر گرامی برای حفظ ظواهر سه بار سخن زید را رد کرد، گفت: تو شاید اشتباه می کنی! شاید خشم و غضب، ترا به گفتن این سخن وادار کرده است! شاید او ترا کوچک و بیخرد شمرده، و منظوری غیر این نداشته است.ولی زید در برابر هر سه احتمال جواب منفی داد و گفت: نه، نظر او ایجاد اختلاف و دامن زدن بر نفاق بود.
خلیفه دوم، از پیامبر درخواست کرد که دستور دهد عبد الله بن ابی را بکشد، ولی پیامبر فرمود:
صلاح نیست زیرا مردم می گویند: محمد یاران خود را می کشد. (4) «عبد الله، از گفتگوی پیامبر با «زید ارقم» باخبر شد، فورا شرفیاب محضر پیامبر شد و گفت :
هرگز من چنین سخنی نگفته ام وعده ای از خیراندیشان! ! از عبد الله طرفداری کرده گفتند : «زید» در نقل مطالب «عبد الله» دچار اشتباه شده است.
ولی مطلب در اینجا خاتمه نیافت، زیرا این نوع خاموشی موقت، بسان آرامش پیش از طوفان است، که هرگز اعتمادی به آن نیست.رهبر عالیقدر باید کاری کند که طرفین جریان را به کلی فراموش نمایند.و برای همین هدف، با اینکه موقع حرکت نبود، دستور حرکت داد «اسید بن حضیر» ، شرفیاب حضور پیامبر شد و گفت: اکنون موقع حرکت نیست، علت این دستور چیست؟ !
پیامبر گفت: مگر از گفتار عبد الله و آتشی که روشن کرده اطلاع نداری؟ «اسید» قسم یاد کرد و گفت: پیامبر عزیز! قدرت در دست شما است، شما می توانید او را بیرون کنید.عزیز و گرامی شمائید، خوار و ذلیل او است.با او مدارا کنید که او یک فرد شکست خورده است.اوسیان و خزرجیان، پیش از مهاجرت شما به مدینه، اتفاق کرده بودند که او را حاکم مدینه کنند و در فکر گردآوردن جواهرات بودند، تا تاجی بر سر او بگذارند، ولی با طلوع ستاره اسلام وضع او دچار اختلال گشت، و مردم از گرد او پراکنده شدند و او شما را عامل این تفرق می داند .
فرمان حرکت صادر گردید.سربازان اسلام متجاوز از 24 ساعت به راه پیمائی ادامه دادند و جز برای انجام فریضه نماز، در هیچ نقطه ای توقف نکردند.روز دوم که هوا به شدت گرم بود، و طاقت راه پیمائی از همه سلب شده بود، فرمان نزول صادر گشت.مسلمانان، در همان لحظه ای که از مرکبها پیاده شدند، از فرط خستگی همه به خواب رفتند، و تمام خاطره های تلخ از دل آنها زدوده شد و با این تدابیر آتش اختلاف خاموش گشت. (5)
فرزند «عبد الله» ، یکی از جوانان پاکدل اسلام بود.طبق تعالیم عالی اسلام، نسبت به پدر منافق خود، بیش از همه مهربان بود.او از جریان پدر آگاه گردید و تصور کرد که پیامبر او را به قتل خواهد رسانید.
از اینرو، به پیامبر عرض نمود: اگر قرار است پدر من به قتل برسد، من شخصا حاضرم این دستور را اجرا کنم، و تقاضا دارم که این کار را به دیگری واگذار نفرمائید!
زیرا من می ترسم روی حمیت عربی و عواطف پدری، تحمل از من سلب شود و قاتل پدرم را بکشم و دست خود را با خون مسلمانی آلوده سازم و سرانجام زندگی خود را تباه کنم.
گفتگوی این جوان از عالی ترین تجلیات ایمان است.چرا از پیامبر درخواست نکرد که از سر تقصیر پدر درگذرد؟ ! زیرا می دانست که هر کاری که پیامبر انجام دهد، به دستور خداوند است، ولی فرزند عبد الله خود را در یک کشمکش روحی عجیبی مشاهده نمود.
عواطف پدری و اخلاق عربی او را تحریک می کند که انتقام خون پدر را از قاتل بگیرد و خون مسلمانی را بریزد.
ولی در مقابل، عواملی مانند علاقه به آرامش محیط اسلام ایجاب می کند که پدر او به قتل برسد.او در این کشاکش، راه سومی را برگزید که هم مصالح عالی اسلام محفوظ بماند، و هم عواطف او از ناحیه دیگران جریحه دار نشود و آن اینکه خود او شخصا مجری فرمان باشد.
این عمل اگر چه جگرخراش و جانکاه است، ولی نیروی ایمان و تسلیم در برابر اراده خداوند تا حدی به او آرامش می داد.اما پیامبر مهربان، به او فرمود: چنین تصمیمی در کار نیست و ما با او مدارا خواهیم کرد.
این سخن، که نمایانگر عظمت روحی پیامبر بود، همه مسلمانان را در تعجب فرو برد.در این هنگام، موج اعتراض و نکوهش به سوی عبد الله سرازیر گشت.او به قدری در انظار مردم خوار و ذلیل گردید، که دیگر کسی به او اعتنا نمی نمود.
پیامبر در این حوادث درسهای آموزنده ای به مسلمانان آموخت، و گوشه ای از سیاستهای خردمندانه اسلام را آشکار ساخت.پس از این واقعه، رئیس منافقان، عبد الله دیگر قد علم نکرد و در هر واقعه ای مورد تنفر و اعتراض مردم بود.روزی پیامبر به عمر فرمود: روزی که به من گفتی او را به قتل برسانم، در آن روز مردمی که در قتل او متأثر می شدند و به حمایت او برمی خاستند .اما امروز آنچنان از او متنفرند که اگر دستور قتل او صادر کنم، بدون تأمل او را می کشند .
دختر «حارث بن ضرار» ، رئیس شورشیان «بنی مصطلق» از دستگیرشدگان بود.پدر او با فدیه سراغ دختر خود آمد تا او را آزاد سازد.وقتی به بیابان عقیق رسید، دو شتر از مجموع شترانی که آنها را برای پرداخت فدیه آورده بود برگزید، و در میان دره ای پنهان و مخفی ساخت .وقتی حضور رسول گرامی رسید، یادآور شد من فدیه دختر خود را آورده ام.پیامبر رو به حارث کرد و گفت: «دو شتری را که در آن دره پنهان کرده ای کجاست؟»
حارث با شنیدن چنین خبر غیبی، سخت تکان خورد و او و دو فرزند وی که همراه او بودند اسلام آوردند و فورا فرستاد آن دو شتر را آوردند و تسلیم رسول خدا نمود.بدین ترتیب، دختر وی آزاد گردید و او نیز اسلام آورد.آنگاه پیامبر از دختر او خواستگاری کرد و پدرش با کمال علاقه، در ازاء چهارصد درهم، او را به عقد پیامبر درآورد.خبر بستگی پیامبر با حارث که رئیس بنی مصطلق بود، در میان مسلمانان منتشر گشت.این امر سبب شد که صد خانواده از بنی مصطلق آزاد شوند و پیوسته در زبانها گفته می شد هیچ زنی برای قوم خود پربرکت تر از این زن نبود.
سرانجام، همه اسیران بنی مصطلق از زن و مرد به گونه ای آزاد شدند و به قبیله خود بازگشتند . (6)
گرایش گروه بنی مصطلق به اسلام یک گرایش اصیل بود، زیرا آنان در مدت اسارت خود هیچ چیزی جز خوش رفتاری و نیکی و گذشت ندیده بودند، تا آنجا که اسیران آنان همگی به بهانه های گوناگونی آزاد گشتند و به میان عشیره خود بازگشتند.پیامبر «ولید بن عقبه» را برای اخذ زکات به سوی آنان اعزام کرد.وقتی آنان خبر ورود نماینده رسول خدا را شنیدند، بر اسبها سوار شدند و به استقبال او رفتند.نماینده پیامبر تصور کرد که آنها قصد قتل او را کرده اند، فورا به مدینه بازگشت و دروغی را سر هم نمود و گفت آنان می خواستند مرا بکشند و از پرداخت زکات امتناع ورزیدند.
خبر ولید در میان مسلمانان منتشر شد.آنان هرگز چنین انتظاری از «بنی مصطلق» نداشتند، در این زمان هیئتی از آنها وارد مدینه شد.آنها حقیقت را به رسول خدا گفتند و افزودند : «ما به استقبال او رفتیم و می خواستیم به او احترام بگذاریم و زکات خود را بپردازیم، ولی او ناگهان از منطقه دور شد و به سوی مدینه بازگشت و شنیدیم مطلب خلافی را به شما گفته است.در این موقع، آیه ششم سوره حجرات نازل شد و گفتار «بنی مصطلق» را تأیید کرد و ولید را یک فرد فاسق معرفی نمود.مضمون آن این است:
«ای افراد با ایمان اگر یک فرد فاسقی خبری را به سوی شما آورد، توقف کنید و به بررسی بپردازید تا مبادا به گفتار او اعتماد کرده و کاری انجام دهید که بعدها پشیمان شوید» .
پی نوشت ها:
.1 «تاریخ طبری» ، ج 2/ .260
2.دعوها فانها منتنة.
.3 «تعالیق سیره ابن هشام» ، نقل از «سهیلی» .
4.بررسی زندگانی خلیفه دوم، این مطلب را به ثبوت می رساند که او هرگز در معرکه های نبرد و صحنه های جنگ اظهار قدرت نمی کرد و همواره در صفوف متقاعدان بود.
ولی هر موقع مسلمانان، دشمن را دستگیر می کردند، او نخستین شخصی بود که از پیامبر می خواست او را اعدام کند و گردنش را بزند.برای نمونه مواردی را تذکر می دهیم:
5.یکی همین مورد است که خواست عبد الله منافق را گردن زند.
6.در مقدمات فتح مکه که «حاطب بن ابی بلتعه» ، به نفع مشرکان جاسوسی کرده بود، از پیامبر خواست که گردن او را بزند.
7.هنگامی که ابو سفیان، وسیله عباس عموی پیامبر، به اردوگاه مسلمانان آورده شد.او از پیامبر خواست که در همان لحظه او را اعدام کند.موارد دیگری نیز هست که در فصول این کتاب از نظر شما گذشته و یا خواهد گذشت.
.8 «تاریخ طبری» ، ج 2/261 262، «مجمع البیان» ، ج 10/292 .295
.9 «سیره ابن هشام» ، ج 2/295، «تفسیر قمی» /681، «تاریخ طبری» ، ج 2/ .264
ﻗﺎﻝ ﺍﻟﺎﻣﺎﻡ ﺍﻟﺼﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ -: ﺍﻥ ﺍﻟﻠﻪ - ﺍﻧﺰﻝ ﻓﻲ ﺍﻟﻘﺮﺁﻥ ﺗﺒﻴﺎﻥ ﻛﻞ ﺷﻲﺀ ﺣﺘﻲ ﻭ ﺍﻟﻠﻪ ﻣﺎ ﺗﺮﻙ ﺷﻴﺌﺎً ﻳﺤﺘﺎﺝ ﺍﻟﻴﻪ ﺍﻟﻌﺒﺎﺩ.
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ - ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ - ﻓﺮﻣﻮﺩﻧﺪ:
ﻧﺎﺯﻝ ﻛﺮﺩ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺩﺭ ﻗﺮﺁﻥ، ﺑﻴﺎﻥ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻛﻪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺗﺮﻙ ﻧﻜﺮﺩﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺑﻨﺪﮔﺎﻥ(در هدایت خود) ﺑﻪ ﺁﻥ ﻧﻴﺎﺯ ﺩﺍﺭﻧﺪ.
. «ﺑﺤﺎﺭ ﺍﻟﺄﻧﻮﺍﺭ، ﺝ 68، ﺹ 237»
رهبر معظم انقلاب در بیستوششمین سالگرد ارتحال امامخمینی (ره) گفتند: اگر ملت ایران بخواهد هدفها و راه را ادامه دهد، باید راه و اصول امام بزرگوار را درست بشناسد، نگذارد شخصیت امام را تحریف کنند که تحریف شخصیت امام، تحریف راه امام و منحرف کردن مسیر صراط مستقیم ملت ایران است.
[ﻫﻀﻢ ﻏﺬﺍ، ﺳﺎﺧﺖ ﺧﻮﻥ ﻭ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺁﻥ ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻥ
] ﺍﻯ ﻣﻔﻀّﻞ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺗﻐﺬﻳﻪ ﺑﺪﻥ ﻭ ﺗﺪﺍﺑﻴﺮ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻧﻴﻚ ﺑﻴﻨﺪﻳﺶ. ﻏﺬﺍ ﺩﺭ ﺁﻏﺎﺯ ﺑﻪ ﻣﻌﺪﻩ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ، ﻣﻌﺪﻩ ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺰﺩ [ﻫﻀﻢ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ]. ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻋﺼﺎﺭﻩ ﺁﻥ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺭﻳﺰ ﻭ ﻧﺎﺯﻛﻰ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻳﻚ ﭘﺎﻟﻨﺪﻩ ﻛﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﻨﻨﺪ ﺑﻪ ﻛﺒﺪ ﻣﻰ ﺭﺳﺪ. ﺍﻳﻦ ﺷﮕﻔﺘﻴﻬﺎﻯ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺭﻳﺰ ﺑﺮﺍﻯ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﭼﻴﺰﻯ ﺧﺸﻦ ﻭ ﻏﻠﻴﻆ ﺑﻪ ﺁﻥ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﺑﺪ؛ ﺯﻳﺮﺍ ﻛﺒﺪ ﺩﺭ ﻧﻬﺎﻳﺖ ﻇﺮﺍﻓﺖ ﻭ ﻧﺎﺯﻛﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺗﺎﺏ ﻓﺸﺎر ﺧﺸﻮﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻛﺒﺪ، ﺁﻥ ﺭﺍ ﻣﻰ ﭘﺬﻳﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺣﻜﻴﻢ ﺑﻪ ﺧﻮﻥ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻭ ﺍﺯ ﻃﺮﻳﻖ ﻋﺮﻭﻕ ﻭ ﻣﺠﺎﺭﻯ ﺑﻪ ﺗﻤﺎﻡ ﺑﺪﻥ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ، ﺑﺴﺎﻥ ﺟﻮﻳﻬﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺯﻣﻴﻦ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﺏ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻫﻤﻪ ﺟﺎﻯ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺭﺳﺎﻧﻨﺪ. ﻧﻴﺰ ﻣﻮﺍﺩ ﺯﺍﻳﺪ ﻭ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﺩﺭ ﻇﺮﻓﻬﺎﻯ ﺧﺎﺹ ﺧﻮﺩ ﻗﺮﺍﺭ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺻﻔﺮﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻮﻯ ﻛﻴﺴﻪ ﺻﻔﺮﺍ، ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺳﻮﺩﺍﺀ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻃﺤﺎﻝ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﺍﺯ ﺗﺮﻯ ﻭ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺍﺳﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﻧﺐ ﻣﺜﺎﻧﻪ ﻣﻰ ﺭﻭﺩ. ﺩﺭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺩﺭ ﺗﺮﻛﻴﺐ ﺑﺪﻥ ﺩﺭﻧﮓ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻫﺮ ﻋﻀﻮﻯ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺟﺎﻳﺶ ﻗﺮﺍﺭ ﺩﺍﺩﻩ ﻭ ﺍﻳﻦ ﻇﺮﻓﻬﺎ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻧﻬﺎﺩ ﻛﻪ ﻣﻮﺍﺩ ﺯﺍﻳﺪ ﻭ ﻓﺎﺳﺪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺧﻮﺩ ﮔﺮﺩ ﺁﻭﺭﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﻳﻦ ﻣﻮﺍﺩ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﺑﺪﻥ ﻣﻨﺘﺸﺮ ﻧﮕﺮﺩﺩ ﻭ ﺟﺴﻢ ﺭﺍ ﺑﻴﻤﺎﺭ ﻭ ﺯﺍﺭ ﻧﻨﻤﺎﻳﺪ. ﭼﻪ ﺑﻠﻨﺪ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺳﺖ ﻛﺴﻰ ﻛﻪ ﺗﻘﺪﻳﺮ ﺭﺍ ﻧﻴﻜﻮ ﻧﻤﻮﺩ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭ ﻛﺮﺩ. ﺳﭙﺎﺱ ﺍﻭ ﺭﺍ ﭼﻨﺎﻥ ﻛﻪ ﺷﺎﻳﺪ ﻭ ﺳﺰﺩ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل54
ﺍﻋﻀﺎﻯ ﺑﺪﻥ ﻭ ﻓﻮﺍﻳﺪ ﻫﺮ ﻛﺪﺍﻡ
ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺩﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﺍﻋﻀﺎﻯ ﺟﺴﻢ ﺁﺩﻣﻰ ﻭ ﺗﺪﺍﺑﻴﺮﻯ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺁﻧﻬﺎ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻛﻦ. ﺩﺳﺘﻬﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﻛﺎﺭ ﻛﺮﺩﻥ، ﭘﺎﻫﺎ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﻓﺘﻦ، ﺩﻳﺪﮔﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺭﺍﻩ ﻳﺎﻓﺘﻦ ﻭ ﺩﻳﺪﻥ، ﺩﻫﺎﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺧﻮﺭﺩﻥ، ﻣﻌﺪﻩ ﺑﺮﺍﻯ ﻫﻀﻢ ﻛﺮﺩﻥ، ﻛﺒﺪ ﺑﺮﺍﻯ ﺗﺼﻔﻴﻪ ﻧﻤﻮﺩﻥ، ﻣﻨﺎﻓﺬ ﺧﺮﻭﺟﻰ ﺑﺪﻥ ﺑﺮﺍﻯ ﺩﻓﻊ ﻓﻀﻮﻟﺎﺕ ﺟﺴﻢ، ﻇﺮﻓﻬﺎﻳﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻤﻞ ﺁﻧﻬﺎ ﻭ ﻓﺮﺝ ﺑﺮﺍﻯ ﺣﻔﻆ ﻧﺴﻞ ﺁﻓﺮﻳﺪﻩ ﺷﺪﻩ ﺍﻧﺪ؟ ﺍﮔﺮ ﮊﺭﻑ ﺩﺭ ﻛﺎﺭ ﺗﻤﺎﻡ ﻋﻀﻮﻫﺎﻯ ﺑﺪﻥ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﻧﻤﺎﻳﻰ ﻣﻰ ﻳﺎﺑﻰ ﻛﻪ ﻫﺮ ﭼﻴﺰﻯ ﺍﺯ ﺳﺮ ﺣﻜﻤﺖ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﻯ ﭘﺪﻳﺪ ﺁﻣﺪﻩ ﺍﺳﺖ. [ﭘﻨﺪﺍﺭ ﺍﻫﻞ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻭ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﺁﻧﺎﻥ] ﻣﻔﻀّﻞ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﺪ: ﮔﻔﺘﻢ:آقا ! ﺑﺮﺧﻰ ﻣﻰ ﭘﻨﺪﺍﺭﻧﺪ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ «ﻃﺒﻴﻌﺖ» ﺍﺳﺖ. ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺍﺯ ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﭙﺮﺱ ﻛﻪ ﺍﻳﻦ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﻛﻪ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻴﺪ، ﻧﺴﺒﺖ ﺑﻪ ﺍﻳﻦ ﺍﻓﻌﺎﻝ، «ﻋﻠﻢ» ﻭ «ﻗﺪﺭﺕ» ﺩﺍﺭﺩ ﻳﺎ ﻧﻪ؟ ﺍﮔﺮ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﻯ ﻃﺒﻴﻌﺖ ﺛﺎﺑﺖ ﻛﺮﺩﻧﺪ، ﭘﺲ ﭼﺮﺍ ﺍﺯ ﺍﺛﺒﺎﺕ ﺧﺎﻟﻖ ﺳﺮ ﻣﻰ ﺯﻧﻨﺪ؟ ﺍﻳﻦ ﻫﻢ ﺻﻨﻌﺖ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮﺵ. ﻭ ﺍﮔﺮ ﻣﻰ ﮔﻮﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺪﻭﻥ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻗﺪﺭﺕ، ﺍﻳﻦ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺣﻜﻴﻤﺎﻧﻪ ﻭ ﺑﺎ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺭﺍ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻩ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺎﺭ ﺍﺯ ﺁﻓﺮﻳﻨﻨﺪﻩ ﺍﻯ ﺣﻜﻴﻢ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺁﻧﭽﻪ ﻃﺒﻴﻌﺘﺶ ﻣﻰ ﺷﻤﺎﺭﻧﺪ ﻫﻤﺎﻥ ﺳﻨّﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺩﺭ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﺷﻴﺎﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﻓﺮﻣﺎﻥ ﻭ ﺣﻜﻤﺖ ﺍﻟﻬﻰ ﺟﺮﻳﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ.
-شگفتی های افرینش از زبان امام صادق ( علیه السلام ) یا : توحید مفضل53
[ﻓﻮﺍﻳﺪ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ
] ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺍﺯ ﻣﻨﺎﻓﻊ ﮔﺮﻳﻪ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﻧﻴﺰ ﺁﮔﺎﻩ ﺑﺎﺵ، ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻣﻐﺰ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﻃﻮﺑﺘﻰ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺩﺭ ﺁﻥ ﺑﻤﺎﻧﺪ ﺑﻴﻤﺎﺭﻳﻬﺎ ﻭ ﻧﺎﺭﺳﺎﻳﻴﻬﺎﻯ ﺳﺨﺖ ﻭ ﻧﺎﮔﻮﺍﺭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺭﺳﺎﻧﺪ؛ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻧﺎﺑﻴﻨﺎﻳﻰ ﻭ ﺟﺰ ﺁﻥ. ﮔﺮﻳﻪ ﺁﻥ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺳﺮ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺳﺮﺍﺯﻳﺮ ﻭ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﺪﻳﻦ ﻭﺳﻴﻠﻪ ﺳﻠﺎﻣﺘﻰ ﺗﻦ ﻭ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﻳﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ. ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﺍﺯ ﺁﮔﺎﻩ ﻧﻴﺴﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﺎﻧﻊ ﺁﻥ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﻛﻮﺩﻙ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺍﺵ ﺳﻮﺩ ﺑﺒﺮﺩ. ﺍﻳﻨﺎﻥ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭ ﺳﺨﺘﻰ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﻨﺪ ﻭ ﻣﻰ ﻛﻮﺷﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺳﺎﻛﺖ ﻛﻨﻨﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻓﺮﺍﻫﻢ ﻛﺮﺩﻥ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎﻳﺶ ﺍﺯ ﮔﺮﻳﻪ ﺑﺎﺯﺵ ﺩﺍﺭﻧﺪ، ﻭﻟﻰ
[ﺍﮔﺮ ﺍﻧﺴﺎﻥ، ﺑﺎ ﻫﻮﺵ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ]
ﺍﮔﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩ، ﻓﻬﻴﻢ ﻭ ﻋﺎﻗﻞ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻣﺪ، ﻭﻗﺖ ﺗﻮﻟﺪ ﺟﻬﺎﻥ ﻫﺴﺘﻰ ﺭﺍ ﺍﻧﻜﺎﺭ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻣﻰ ﻛﻪ ﺑﺎ ﺣﻴﻮﺍﻧﺎﺕ، ﭘﺮﻧﺪﮔﺎﻥ ﻭ ﺩﻳﮕﺮ ﻣﻮﺟﻮﺩﺍﺕ ﻏﺮﻳﺐ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺳﺎﻋﺖ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ ﭘﺎﺭﻩ ﺍﻯ ﺍﺯ ﺍﺷﻜﺎﻝ ﻣﺨﺘﻠﻒ ﻭ ﺷﮕﻔﺖ ﻋﺎﻟﻢ ﺭﺍ ﻛﻪ ﺍﺯ ﭘﻴﺶ ﻧﺪﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﻰ ﺩﻳﺪ، ﻫﺮ ﺁﻳﻨﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ ﺍﺵ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﻭ ﮔﻤﺮﺍﻩ ﻣﻰ ﮔﺸﺖ. ﺑﺪﺍﻥ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﻗﻠﻰ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺍﺳﻴﺮﻯ ﺍﺯ ﺳﺮﺯﻣﻴﻨﻰ ﺑﻪ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺩﻳﮕﺮ ﺑﺒﺮﻧﺪ [ﺍﺯ ﺩﻳﺪﻥ ﺷﮕﻔﺘﻴﻬﺎﻯ ﻧﺎﻣﺄﻧﻮﺱ] ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﻭﺍﻟﻪ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﻪ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﺨﻠﺎﻑ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻛﻮﺩﻛﻰ ﺍﺳﻴﺮ ﺷﻮﺩ ﺑﺴﺮﻋﺖ، ﺯﺑﺎﻥ ﻭ ﺁﺩﺍﺏ [ﺁﻥ ﺳﺮﺯﻣﻴﻦ ﺟﺪﻳﺪ] ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻧﻤﻰ ﮔﻴﺮﺩ. ﻧﻴﺰ ﺍﮔﺮ ﻧﻮﺯﺍﺩ، ﺩﺍﻧﺎ ﻭ ﻫﻮﺷﻤﻨﺪ ﭘﺎﻯ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻣﻰ ﻧﻬﺎﺩ ﺍﺯ ﺍﻳﻨﻜﻪ [ﺁﻧﻘﺪﺭ ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺭﺍﻩ ﺭﻓﺘﻦ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﻭ ﻧﺎﭼﺎﺭ] ﺑﺎﻳﺪ ﺩﻳﮕﺮﺍﻥ ﺑﺮ ﺩﻭﺷﺶ ﮔﻴﺮﻧﺪ، ﺷﻴﺮﺵ ﺑﻨﻮﺷﺎﻧﻨﺪ، ﺩﺭ ﺟﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﺑﭙﻴﭽﻨﺪ ﻭ ﺩﺭ ﮔﺎﻫﻮﺍﺭﺵ ﺑﺨﻮﺍﺑﺎﻧﻨﺪ، ﺳﺨﺖ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺧﻮﺍﺭﻯ ﻭ ﭘﺴﺘﻰ ﻣﻰ ﻛﺮﺩ ﺍﺯ ﺳﻮﻯ ﺩﻳﮕﺮ ﺍﻭ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﻇﺮﺍﻓﺖ ﻭ ﻃﺮﺍﻭﺕ ﻭ ﺭﻃﻮﺑﺖ ﺑﺪﻥ، ﻫﻴﭻ ﮔﺎﻩ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﻮﺭ ﺑﻰ ﻧﻴﺎﺯ ﻧﻴﺴﺖ [ﺩﺭ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﺩﺭ ﻫﻠﺎﻛﺖ ﻣﻰ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﻳﺎ ﺭﺷﺪ ﺭﻭﺣﻰ ﻭ ﺑﺪﻧﻰ ﻣﻨﺎﺳﺐ ﻧﻤﻰ ﻛﺮﺩ. ] ﻫﻤﭽﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﭼﻨﻴﻦ ﺣﺎﻟﻰ ﺁﻥ ﺷﻴﺮﻳﻨﻰ، ﺩﻟﺒﻨﺪﻯ ﻭ ﻣﺤﺒﻮﺑﻴﺖ ﻛﻮﺩﻛﺎﻥ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺷﺖ؛ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺭﻭ ﺁﻧﺎﻥ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﻰ ﺑﻪ ﺩﻧﻴﺎ ﻣﻰ ﺁﻳﻨﺪ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻛﺎﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﻭ ﺟﻬﺎﻧﻴﺎﻥ ﻏﺎﻓﻠﻨﺪ. ﺍﻳﻨﺎﻥ ﺑﺎ ﺫﻫﻦ ﺿﻌﻴﻒ ﻭ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﺍﻧﺪﻙ ﻭ ﻧﺎﻗﺺ ﺧﻮﺩ ﺑﺎ ﻫﻤﻪ ﭼﻴﺰ ﺭﻭﺑﺮﻭ ﻣﻰ ﺷﻮﻧﺪ، ﺍﻣّﺎ ﺍﻧﺪﻙ ﺍﻧﺪﻙ ﻭ ﮔﺎﻡ ﺑﻪ ﮔﺎﻡ ﻭ ﺩﺭ ﺣﺎﻟﺘﻬﺎﻯ ﮔﻮﻧﺎﮔﻮﻥ ﺑﺮ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻭ ﺁﮔﺎﻫﻰ ﺁﻧﺎﻥ ﺍﻓﺰﻭﺩﻩ ﻣﻰ ﺷﻮﺩ. ﻛﻮﺩﻙ، ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﭼﻨﻴﻦ ﻛﺴﺐ ﺷﻨﺎﺧﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﺗﺎ ﺁﻧﻜﻪ ﺍﺯ ﻣﺮﺣﻠﻪ ﺣﻴﺮﺕ ﻭ ﺳﺮﮔﺸﺘﮕﻰ ﻭ ﺗﺄﻣﻞ، ﭘﺎﻯ ﻓﺮﺍﺗﺮ ﻣﻰ ﻧﻬﺪ ﻭ ﺑﺎ ﻛﻤﻚ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺍﻧﺪﻳﺸﻪ، ﻗﺪﻡ ﺩﺭ ﻭﺍﺩﻯ ﺗﺼﺮﻑ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﻭ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﻣﻌﺎﺵ ﻭ... ﻣﻰ ﮔﺬﺍﺭﺩ، ﺍﺯ ﺣﻮﺍﺩﺙ، ﭘﻨﺪ ﻣﻰ ﮔﻴﺮﺩ، ﺍﻃﺎﻋﺖ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻳﺎ ﺩﺭ ﺍﺷﺘﺒﺎﻩ ﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺷﻰ ﻭ ﻏﻔﻠﺖ ﮔﻨﺎﻩ ﺳﻘﻮﻁ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ. ﺣﻜﻤﺘﻬﺎﻯ ﻓﺮﺍﻭﺍﻥ ﺩﻳﮕﺮﻯ ﻧﻴﺰ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺍﻳﻦ ﺍﻣﺮ ﻧﻬﻔﺘﻪ ﺍﺳﺖ؛ ﺍﺯ ﺟﻤﻠﻪ
[ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺁﺩﻣﻰ ﻭ ﺗﺪﺑﻴﺮ ﺟﻨﻴﻦ ﺩﺭ ﺭﺣﻢ]
ﺍﻯ ﻣﻔضل! ﺳﺨﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎ ﺑﻴﺎﻥ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻧﺴﺎﻥ ﺁﻏﺎﺯ ﻣﻰ ﻛﻨﻴﻢ، ﺗﻮ ﻧﻴﺰ ﺑﻜﻮﺵ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﻥ ﭘﻨﺪ ﮔﻴﺮﻯ. ﺍﻭّﻝ ﺍﻳﻨﻜﻪ: ﺗﺪﺑﻴﺮ ﭼﻨﺎﻥ ﺷﺪ ﻛﻪ ﺟﻨﻴﻦ، ﺩﺭ ﺭﺣﻢ ﺩﺭ ﭘﺲ ﺳﻪ ﻇﻠﻤﺖ، ﭘﻮﺷﻴﺪﻩ ﻣﺎﻧﺪ: ﺷﻜﻢ، ﺭﺣﻢ ﻭ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﻥ، ﺟﺎﻳﻰ ﻛﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﭼﺎﺭﻩ ﺍﻧﺪﻳﺸﻰ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﺧﺬ ﻏﺬﺍ ﻭ ﺩﻓﻊ ﻧﺎﺭﻭﺍ ﺭﺍ ﻧﺪﺍﺭﺩ. ﻧﻪ ﺻﻠﺎﺡ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰ ﺩﺍﻧﺪ ﻭ ﻧﻪ ﺿﺮﺭ ﺧﻮﻳﺶ ﻣﻰ ﺭﺍﻧﺪ. ﺧﻮﻥ ﺣﻴﺾ ﺑﺮﺍﻯ ﺍﻭ ﻏﺬﺍﺳﺖ، ﭼﻮﻥ ﺁﺏ ﺑﺮﺍﻯ ﮔﻴﺎﻩ. ﭘﻴﻮﺳﺘﻪ ﻏﺬﺍﻳﺶ ﭼﻨﻴﻦ ﺍﺳﺖ. [ﭼﮕﻮﻧﮕﻰ ﺗﻮﻟﺪ ﻛﻮﺩﻙ، ﺗﻐﺬﻳﻪ، ﺭﺷﺪ ﺩﻧﺪﺍﻥ ﻭ ﺑﺎﻟﻎ ﺷﺪﻥ ﺍﻭ] ﺁﻧﮕﺎﻩ ﻛﻪ ﺁﻓﺮﻳﻨﺶ ﺍﻭ ﻛﺎﻣﻞ ﮔﺮﺩﺩ، ﺑﺪﻧﺶ ﺳﺨﺖ ﺷﻮﺩ، ﭘﻮﺳﺘﺶ ﺑﺘﻮﺍﻧﺪ ﺑﺎ ﻫﻮﺍ ﺳﺎﺯﮔﺎﺭ ﺁﻳﺪ ﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﺗﺎﺏ ﺩﻳﺪﻥ ﻧﻮﺭ ﺑﻪ ﻫﻢ ﺭﺳﺎﻧﺪ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺩﺭﺩ ﺯﺍﻳﻴﺪﻥ ﮔﻴﺮﺩ ﻭ
فضیلـتهــای شـب نیـــمه شعبـــان
فضیلت شب نیمه شعبان بیشتر از آن است که ذکر شود. به آن «لیله البرات» و «لیله الصک» و «لیله المبارکه» و لیله الرحمه» نیز گفته اند. این شب بعد از لیله القدر، بافضیلت ترین شب هاست.
شب نیمه شعبان، شب بسیار مبارکى است. از امام جعفر صادق (ع) روایت است که از امام محمدباقر (ع) در مورد فضیلت شب نیمه شعبان سؤال شد؛ امام فرمود: آن شب بعد از لیلة القدر افضل شبها است. در آن شب خداوند به بندگان، فضل خود را عطا مىفرماید و ایشان را به مَنّ و کَرَم خویش مىآمرزد. پس سعى و کوشش کنید در تقرّب جستن به سوى خداى تعالى در آن شب، که آن شبى است که خدا قسم یاد فرموده به ذات مقدس خود که سائلى را از درگاه خود تا زمانی که مطلب گناهی را درخواست نکند؛ دست خالى برنگرداند. و آن شبى است که قرار داده حق تعالى آن را از براى ما به مقابل آن که قرار داده شب قدر را براى پیغمبر ما صَلَّى اللَّهِ عَلِیهِ وَ آله.
پس کوشش کنید در دعا و ثنا بر خداى تعالی و از جمله برکات این شب مبارک آن است که ولادت با سعادت حضرت صاحب عصر امام زمان ارواحُنا لَهُ الفداء در سحر این شب سال دویست و پنجاه و پنج در سامراء واقع شده و باعث مزید شرافت این شب مبارک شده است .
اعمــال شـب و روز نیمــه شعبـــان
شـب نیمـــه شعبــان
1- غسل، که باعث تخفیف گناهان مىشود.
2- احیاء این شب به نماز و دعا و استغفار. و در روایت است که هر کس این شب را احیا دارد؛ نمیرد دل او در روزى که دلها بمیرند.
3- زیارت امام حسین علیه السلام است که افضل اعمال این شب
و باعث آمرزش گناهان است و هر کس بخواهد با او مصافحه کند روح صد و بیست و چهار هزار پیغمبر زیارت کند آن حضرت را در این شب و اَقَلِّ زیارت آن حضرت آن است که به بامى برآید و به جانب راست و چپ نظر کند پس سر به جانب آسمان بلند کند و زیارت کند آن حضرت را به این کلمات: "اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبا عَبْدِاللّهِ، اَلسَّلامُ عَلَیْکَ وَ رَحْمَةُاللّهِ وَ بَرَکاتُهُ." و هر کس در هر کجا باشد در هر وقت که آن حضرت را به این کیفیت زیارت کند امید است که ثواب حجّ و عُمره براى او نوشته شود .
4- خواندن دعایی که شیخ و سیّد نقل کردهاند و به منزله زیارت امام زمان صلوات الله و سلامُه عَلَیْهِ است.
اَللّهُمَّ بِحَقِّ لَیْلَتِنا (هذِهِ) وَ مَوْلُودِها
خدایا به حق این شبى که ما در آنیم و به حق آن کس که در آن به دنیا آمده
وَ حُجَّتِکَ وَ مَوْعُودِهَا الَّتى قَرَنْتَ اِلى فَضْلِها فَضْلاً فَتَمَّتْ کَلِمَتُکَ
و حجتت و موعود آن که همراه کردى به فضیلت این شب فضیلت دیگرى و بدین سبب تمام شد کلمه تو
صِدْقاً وَ عَدْلاً لا مُبَدِّلَ لِکَلِماتِکَ وَ .......
5- دعای تعلیم داده شده از حضرت صادق علیه السلام در شب نیمه شعبان .
اَللّهُمَّ اَنْتَ الْحَىُّ الْقَیُّومُ الْعَلِىُّ الْعَظیمُ الْخالِقُ
خدایا تویى زنده پاینده والاى بزرگ آفریننده
الرّازِقُ الْمُحْیِى الْمُمیتُ الْبَدىَّءُ
و روزى دهنده زنده کننده و میراننده آغاز کننده
الْبَدیعُ لَکَ الْجَلالُ ......
6- خوانده شود؛ دعایی که حضرت رسول صلى الله علیه و آله در این شب مى خواندند.
اَللّهُمَّ اقْسِمْ لَنا مِنْ خَشْیَتِکَ ما یَحُولُ بَیْنَنا
خدایا بهره ما کن از ترس خود بدان اندازه که حائل شود میان ما
وَ بَیْنَ مَعْصِیَتِکَ وَ مِنْ طاعَتِکَ ما تُبَلِّغُنا بِهِ رِضْوانَکَ وَ مِنَ الْیَقینِ ما
و نافرمانیت و از اطاعت خویش بدان مقدار که ما را به خشنودى و رضوان تو برساند و از یقین بدان
یَهُونُ عَلَیْنا بِهِ مُصیباتُ الدُّنْیا اَللّهُمَّ اَمْتِعْنا بِاَسْماعِنا وَ اَبْصارِنا
حد که به وسیله آن ناگواریهاى دنیا بر ما آسان گردد خدایا ما را به گوشهایمان و دیدههامان
وَ قُوَّتِنا ما اَحْیَیْتَنا وَ ......
7- صلوات هر روز را که در وقت زوال وارد شده خوانده شود.
8- دعاى کمیل را که در این شب وارد شده است، خوانده شود.
9- هر یک از اذکار "سُبْحانَ اللّهِ" ، "الْحَمْدُلِلّهِ" ، "اللّهُ اَکْبَرُ" وَ "لا اِلهَ اِلا اللّهُ" صد مرتبه گفته شود، تا خداوند تعالى گناهان گذشته او را بیامرزد و برآورد حاجتهاى دنیا و آخرت او را.
10- خواندن نمازی سفارش شده از اما صادق(ع)
شیخ در مصباح از ابویحیى در ضمن خبرى در فضیلت شب نیمه شعبان روایت کرده که از مولاى خودم حضرت صادق علیه السلام پرسیدم که بهترین دعاها در این شب چیست؟ فرمود: پس از آن که بجا آوردى نماز عشا را، دو رکعت نماز اقامه کن که در رکعت اول حمد و سُوره قُلْ یا اَیُّهَا الْکافِروُنَ خوانده شود و در رکعت دوم حمد و سوره توحید خوانده شود. پس از سلام، تسبیحات حضرت زهرا سلام الله علیها گفته شود. پس از آن این دعا خوانده شود:
یا مَنْ اِلَیْهِ مَلْجَاءُ الْعِبادِ فِى الْمُهِمّاتِ وَ اِلَیْهِ یَفْزَعُ الْخَلْقُ فىِ الْمُلِمّاتِ
اى که به سوى او است پناه بندگان در کارهاى اندوه خیز و به سوى او پناه برند خلایق در پیش آمدهاى ناگوار
یا عالِمَ الْجَهْرِ وَالْخَفِیّاتِ وَ یا مَنْ لا تَخْفى عَلَیْهِ خَواطِرُ الاْوْهامِ
اى داناى آشکار و نهان و اى که بر او پنهان نماند اندیشههایى که در دلها افتد
وَ تَصَرُّفُ الْخَطَراتِ یا رَبَّ الْخَلایِقِ وَ ......
11- شیخ طوسى و کفعمى فرمودهاند که در این شب این دعا خوانده شود:
اِلهى تَعَرَّضَ لَکَ فى هذَا اللَّیْلِ الْمُتَعَرِّضُونَ
خدایا خواهندگان در این شب به درگاه تو آمدند
وَ قَصَدَکَ الْقاصِدُونَ وَ ......
12- نماز جناب جعفر را به جا آورده شود.
13- بجا آورده شود نمازهاى این شب، از جمله نمازی که روایت کرده ابویحیى صَنْعانى از حضرت باقر و صادق عَلیهِماالسَّلام و هم روایت کردهاند از آن دو بزرگوار سى نفر از کسانى که مورد وثوق و اعتماد است به ایشان که آن دو بزرگوار فرمودند که هرگاه شب نیمه شعبان شد پس بجا آور چهار رکعت نماز، بخوان در هر رکعت حمد و قُلْ هُوَ اللّهُ اَحَدٌ صد مرتبه پس چون فارغ شدی بگو :
اَللّهُمَّ اِنّى اِلَیْکَ فَقیرٌ وَمِنْ
خدایا من به درگاهت نیازمندم و از
عَذاِبکَ خائِفٌ مُسْتَجیرٌ اَللّهُمَّ لا تُبَدِّلْ اِسْمى وَلا تُغَیِّرْ جِسْمى
عذاب و شکنجهات ترسان و پناه خواهم خدایا نامم را (از زمره موحدان) عوض مکن و جسمم را دگرگون مکن
وَلاتَجْهَدْ بَلاَّئى وَ .......
روز نیمــه شعبــــان
عید مولود شریف امام دوازدهم مَوْلانا وَ اِمامُنا الْمَهْدِىُّ حضرت حجّة بن الحسن صاحبُ الزَّمان صَلَواتُ اللّهِ عَلَیْهِ وَ عَلى آبائِهِ است:
وَ یُسْتَحَبُّ زِیارَتُهُ علیه السلام فى کُلِّ زَمانٍ وَ مَکانٍ وَ الدُّعآءُ بِتَعْجِیلِ الْفَرَجِ عِنْدَ
و مستحب است زیارت آن حضرت علیه السلام در هر زمان و مکان و در هر جا و دعا براى تعجیل ظهور آن حضرت در هنگام
زِیارَتِهِ وَ تَتَاَکَّدُ زِیارَتُهُ فِى السِّرْدابِ بِسُرَّمَنْ رَاى وَ هُوَالْمُتَیَقَّنُ ظُهُورُهُ
زیارت و بخصوص تاکید شده به زیارت آن حضرت در سرداب سامراء، و ظهور آن حضرت
وَ تَمَلُّکُهُ وَ اَنَّهُ یَمْلاَُ الاْرْضَ قِسْطا وَ عَدْلا کَما مُلِئَتْ ظُلْما وَ جَوْرا
و فرمانروائیش مسلم است و او است که زمین را پر از عدل و داد کند چنانچه پر شده باشد از ستم و بیدادگرى
قَدْرَها غَیْرُکَ یا اَرْحَمَ الرّاحِمینَ.
نتواند جز تو اى مهربانترین مهربانان.
پــانزده روایــت از امــام زمــان (عج)
1. نفع بردن از من در زمان غیبتم مانند نفع بردن از خورشید هنگام پنهان شدنش درپشت ابرهاست و همانا من ایمنی بخش اهل زمین هستم ، همچنانکه ستارگان ایمنی بخش اهل آسمانند.
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 181 )
2. تصرف کردن در مال دیگری بدون اجازه صاحبش جایز نیست .
(وسائل الشیعة ، ج 17، ص 309 )
3. من ذخیره خدا در روی زمین و انتقام گیرنده از دشمنان او هستم .
(تفسیر نور الثقلین ، ج 2 ، ص 392 )
3. ملعون است ، ملعون است کسی که نماز مغربش را به تأخیر بیندازد ، تا زمانی کهستارگان آسمان پدیدار شوند .
(بحار الأنوار ، ج 52، ص 15 )
5. هیچ چیز مانند نماز بینی شیطان را به خاک نمی مالد ، پس نماز بگزار و بینی شیطان را به خاک بمال .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 182 )
6. ملعون است ، ملعون است ، کسی که نماز صبحش را به تأخیر بیندارد ، تا زمانی که ستارگان آسمان محو شوند .
(بحارالأنوار ، ج 52، ص 16 )
7. هر یک از پدرانم بیعت یکی از طاغوتهای زمان به گردنشان بود ، ولی من در حالی قیام خواهم کرد که بیعت هیچ طاغوتی به گردنم نباشد .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 181 )
8. من آخرین جانشین پیامبر هستم ، و به وسیله من است که خداوند بلا را از خاندان و شیعیانم دور می سازد.
(بحار الأنوار ، ج 52، ص 30 )
9. هر کس در اجرای اوامر خداوند کوشا باشد ، خدا نیز وی را در دستیابی به حاجتش یاری می کند .
(بحار الأنوار ، ج 51، ص 331 )
10. سنت تخلف ناپذیر خداوند بر این است که حق را به فرجام برساند و باطل ر . نابود کند ، و او بر آنچه بیان نمودم گواه است . (بحار الأنوار ، ج 53، ص 193 )
11. برای زود فرارسیدن فرج ( و ظهور ما ) زیاد دعا کنید ، که آن همان فرج و گشایش شماست .
(کمال الدین للصدوق ، ج 2 ، ص 485 )
12. اگر خواستار رشد و کمال معنوی باشی هدایت می شوی ، و اگر طلب کنی می یابی .
(بحار الأنوار ، ج 51، ص 339 )
13. ما در رعایت حال شما کوتاهی نمی کنیم و یاد شما را از خطر نبرده ایم ، که اگر جز این بود گرفتاریها به شما روی می آورد و دشمنان شما را ریشه کن می کردند . پس از خدا بترسید و ما را پشتیبانی کنید .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 175 )
14. و اما در پیشامدها و مسایل جدید به راویان حدیث ما مراجعه کنید ، زیرا که آنان حجت من بر شما هستند و من حجت خدا بر آنان هستم .
(بحار الأنوار ، ج 53، ص 181 )
15. اگر از خداوند ( صاحب عرت و جلال ) طلب آمرزش کنی ، خداوند تو را می آمرزد .
(بحار الأنوار ، ج 51، ص 329 )
آسمان امشب زمین را بوسه باران می کند