👌به آمریکا حق بدین👇👇
👈 اسرائیل را تو منطقه ایجاد می کنه و سپاه دورش موشک می چینه
👈 پهپادهای فوق مدرن به منطقه می فرسته و سپاه هک میکنه و غنیمت میگیره
👈داعش به منطقه می فرسته و سپاه نابودش می کنه
👈 نظامیاش که توی دنیا هیچ کس جرات نداره بهشون نگاه چپ بکنه را سپاه دستگیر می کنه و اشک شونو در میاره
👈 دلشو به یه عده بمب گذار تروریست خوش می کنه که امنیت ایران رو خراب کنن، سپاه با موشک کولونی شونو تو عراق و سوریه میزنه
👈 دلشو به آمد نیوز خوش میکنه، که ییهو می بینه اطلاعات سپاه، مستند ایستگاه پایانی دروغ رو آورد روی آنتن و حیثیت همه ی سرمایه های آمریکا را برد و انداخت شون به جون هم...
🤗 قبول کنید دیگه چاره ای نداشت جز اینکه بگه سپاه سازمان تروریستیه، آخه فقط همین یه گزینه سالم روی میزش مونده بود.
👈افتخارم این هست که
👈من،هم،یک سپاهی،هستم
مرگ بر آمریکای جنایتکار+ مرگ بر اسرائیل
کانال شهدا شرمنده ایم
بسم الله الرحمن الرحیم
وَ مَا أَرْسَلْنَکَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِینَ(107)
در آیه مورد بحث به رحمت عامه وجود پیامبر ص اشاره کرده مى گوید:" ما تو را جز براى رحمت جهانیان نفرستادیم" (و ما أرسلناک إلا رحمة للعالمین).
عموم مردم دنیا اعم از مؤمن و کافر همه مرهون رحمت تو هستند، چرا که نشر آئینى را به عهده گرفتى که سبب نجات همگان است، حال اگر گروهى از آن استفاده کردند و گروهى نکردند این مربوط به خودشان است و تاثیرى بر عمومى بودن رحمت نمى گذارد.
این درست به آن مى ماند که بیمارستان مجهزى براى درمان همه دردها با پزشکان ماهر و انواع داروها تاسیس کنند، و درهاى آن را به روى همه مردم بدون تفاوت بگشایند، آیا این وسیله رحمت براى همه افراد آن اجتماع نیست؟ حال اگر بعضى از بیماران لجوج خودشان از قبول این فیض عام امتناع کنند تاثیرى در عمومى بودن آن نخواهد داشت.
و به تعبیر دیگر رحمت بودن وجود پیامبر براى همه جهانیان جنبه مقتضى و فاعلیت فاعل دارد و مسلما فعلیت نتیجه، بستگى به قابلیت قابل نیز دارد.
تعبیر به" عالمین" (جهانیان) آن چنان مفهوم وسیعى دارد که تمام انسانها را در تمام اعصار و قرون شامل مى شود و لذا این آیه را اشاره اى بر خاتمیت پیامبر اسلام مى دانند، چرا که وجودش براى همه انسانها آینده تا پایان جهان رحمت است و رهبر و پیشوا و مقتدا، حتى این رحمت، از یک نظر شامل فرشتگان هم مى شود:
حدیث جالبى در اینجا نقل شده که این عمومیت را تایید مى کند حدیث این است هنگامى که این آیه نازل شد پیامبر از جبرئیل پرسید"
هل اصابک من هذه الرحمة شىء
"" آیا چیزى از این رحمت عائد تو شد"؟
جبرئیل در پاسخ عرض کرد"
نعم، انى کنت اخشى عاقبة الامر، فامنت بک، لما اثنى الله على بقوله عند ذی العرش مکین
":" من از پایان کار خویش بیمناک بودم، اما بخاطر آیهاى که در قرآن بر تو نازل شد از وضع خود مطمئن شدم آنجا که خداوند مرا با این جمله مدح کرده ذی قوة عند ذی العرش مکین:
جبرئیل نزد خداوند خالق عرش بلند مقام و بلند مرتبه است" «1» به هر حال در دنیاى امروز که فساد و تباهى و ظلم و بیدادگرى از در و دیوار آن مى بارد، آتش جنگها در هر سو شعله ور است، و چنگال زورمندان بیدادگر حلقوم مستضعفان مظلوم را مى فشارد، در دنیایى که جهل و فساد اخلاق و خیانت و ظلم و استبداد و تبعیض هزار گونه نابسامانى آفریده، آرى در چنین جهانى مفهوم" رحمة للعالمین" بودن پیامبر از هر زمانى آشکارتر است، چه رحمتى از این بالاتر که برنامه اى آورده که عمل به آن نقطه پایانى است بر همه این ناکامیها و بدبختیها و سیه روزیها، آرى او و دستوراتش، برنامه و اخلاقش همه رحمت است رحمتى براى همگان و تداوم این رحمت سرانجامش حکومت صالحان با ایمان بر تمام معموره زمین خواهد بود.
تفسیر نمونه، ج13، ص: 527
. مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله
هر که میخواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
بحار الانوار، ج. ۷، ص. ۱۴۳،
سلام بر حضرت موسی فرزند امام صادق علیهما السلام
شهادتش تسلیت باد.
حدیث معروفی است که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) در آخرین روزها و ساعات عمر شریف و پربرکت خویش فرمود: «من از بین شما می روم در حالی که دو چیز گرانبها به یادگار می گذارم: قرآن و عترت»
از بین فرزندان پیامبر(صلی الله علیه و آله) فقط یک دختر باقی ماند، دختری که هیجده سال عمر کرد و دارای کمالات و فضایل و عصمت و ولایت بود، دختری به نام «فاطمه» بدیهی است که امت رسول، بعد از رحلت او، باید تنها یادگارش و عترت و خاندان او را گرامی می داشتند، اما چه کردند؟ متاسفانه به گونه ای با یگانه دختر پیامبر رفتار کردند که با حالت خشم و غضب نسبت به آن ها از دنیا رفت و حاضر نشد قبرش معلوم باشد و کسی به غیر از علی و عده ای اندک از نزدیکان بر جنازه اش نماز بخواند!
او در عمر کوتاهش با مصائب بسیاری مواجه شد، مصائبی که اگر بر کوه وارد می آمد آن را از هم می پاشید، مصائبی چون:
1- مرگ رسول خدا.صلی الله علیه و آله
2- تشکیل سقیفه بنی ساعده و خلیفه تراشی.
3- جنایاتی که در راه این توطئه انجام شد، مانند: لگد زدن، سیلی، تازیانه و ضرب فاطمه(ع).
4- طناب به دست و گردن علی(علیه السلام) بستن وبرای بیعت به مسجد بردن.
5- سوزاندن در خانه او.
6- سقط کردن محسن شش ماهه.
7- غصب فدک.
8- خودداری مسلمین از یاری علی (علیه السلام).
و ....اینها مصائبی است که زهرا(علیها السلام) در حقیقت در راه دفاع از حریم ولایت متحمل شد. ضربت، اهانت و شکسته شدن استخوان و اثر تازیانه در بازوی فاطمه(علیها السلام) همه به خاطر پیوند محبت آمیزی بود که نسبت به شوهر خود علی(علیه السلام) داشت. او در دفاع و حمایت از حریم ولایت به قدری کوشاه و در عین حال نگران بود که حتی به هنگام مرگ گریه می کند!
آری، گریه می کند! و در جواب علی(علیه السلام) که می پرسد چرا گریه می کنی!! می گوید: به خاطر مصائبی که بعد از من به تو می رسد، می گریم!
باری، ظلم و مصائبی که از سقیفة بی ساعده آغاز شد چنان ادامه پیدا کرد که حق عترت و خاندان پاک رسول خدا(صلی الله علیه و آله) غصب و حرمت آن ها شکسته شد؛ و شمشیرهای بنی امیه و بنی عباس از کارگاه و کارخانه سقیفه بیرون آمد.
خشت اول چون نهد معمار، کج تا ثریا می رود دیوار، کج
منبع: کتاب آتش در حرم
خدایا شاهد باش مردم قم امروز عزیزی را دفن کردند که خَلقاً و خُلقاً به رهبر و امام امت اسلامی شبیه بود.
عنه صلى الله علیه و آله : مَوتُ العالِمِ مُصیبَةٌ لا تُجبَرُ و ثُلمَةٌ لا تُسَدُّ ، و هُوَ نَجمٌ طـمِسَ ، و مَوتُ قَبیلَةٍ أیسَرُ مِن مَوتِ عالِمٍ .[کنز العمّال : 28858.]
او از بهترین طبیبان هند است، سرزمینی که در زمان او در علم طبابت حرف اول
را می زند و گوبا به دربار منصور خلیفه عباسی آمده تا هنر سرزمینش را به
رخ خلیفه عباسی بکشد . با اعتماد به نفس و مغرورانه سخن می گوید و در بین
سفارشهای طبیاش به خلیفه، گاهی یکی از کتابهایی را که به زبان هندی است و
نوشته گذشتگان و معاصرین اوست به خلیفه معرفی می کند و برای تایید گفتارش
بخشی از کتاب را برای خلیفه می خواند.
خلیفه از تبحر و دانش طبیب به حیرت در آمده و همینطور که سخنان او
را می شنود گاهی نگاهی به درب ورودی می اندازد و منتظر است تا جعفر بن محمد
(ع) بیاید. گر چه دیدارش را خوش ندارد اما می داند که تنها اوست که می
تواند در مقابل این طبیب متبحر حرفی برای گفتن داشته باشد و آبروی تاج و
تخت خلیفه و مردمان عراق را حفظ کند.
او آمد. به محض ورود به حاضرین در مجلس سلام نمود و هگان بی اختیار
در مقابل قدومش بلند شده و جواب سلامش را دادند. طبیب که او را نمی شناسد
در چهره اش نگاه می کند و در همان اولین نگاه متوجه می شود که او باید عالم
بزرگی از عالمان عراق باشد. به سخنانش ادامه می دهد و امام صادق (ع) ساکت و
با طمانینه در مجلس نشسته و سخنان طبیب را گوش می دهد.
مرد هندى وقتی از سخنانش فارغ شد رو به او کرد و گفت : آیا از آنچه نزد من است ، چیزى را مى خواهى ؟
امام : نه چون آنچه نزد من است بهتر از آن است که نزد توست .
طبیب: آن چیست ؟
امام فرمود: من گرمى را با سردى و سردى را با گرمى و تر را با خشک و
خشک را با تر مداوا مى کنم و کار را به خدا وامى گذارم و آنچه را که از
پیامبر اسلام (ص) وارد شده به کار مى بندم که فرمود: بدان که معده خانه درد
است و پرهیز رأس هر دوایى است و به بدن خود آنچه را که عادت کرده بده .
مرد هندى گفت : آیا طب غیر از این است ؟
امام فرمود: آیا گمان مى کنى که من از کتب طب آموخته ام ؟ گفت آرى،
حضرت فرمود: نه به خدا قسم من غیر از خدا از کسى یاد نگرفته ام. اکنون بگو
که من به طب آگاهترم یا تو؟
طبیب هندى با غرور گفت: من .
امام فرمود: از تو مى پرسم جواب بده .
هندی بادی به غبغب انداخت و گفت: بپرس .
امام فرمود: اى مرد هندى به من بگو چرا سر انسان داراى استخوانهاى متعددى است ؟
اندکی با خود اندیشید و چون جوابی نیافت گفت: نمى دانم .
- امام فرمود: بگو چرا موى سر در قسمت بالا قرار گرفته ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا پیشانى از مو خالى است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا پیشانى داراى خطوط است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا ابروها بالاى چشمها قرار گرفته ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا بینى در وسط دو چشم قرار گرفته است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا سوراخهاى بینى رو به پایین است ؟
- نمى دانم .
امام فرمود: چرا دندانهاى کرسى پهن و دندانهاى نیش تیز است ؟
- نمى دانم .
امام فرمود: چرا مردها ریش دارند؟
- نمى دانم .
امام فرمود: چرا دو کف دست از مو خالى است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا ناخن و مو احساس ندارند؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا قلب مانند صنوبر است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا ریه دو قطعه اند و حرکت آنها در محل خود انجام مى گیرد؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا کبد به شکل برآمده است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا خمیدگى زانو به پشت است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: چرا کف پا از داخل منحنى است ؟
- نمى دانم .
- امام فرمود: ولى من مى دانم!
طبیب هندى که باور نداشت جواب همه این سوال ها را که او در هیچ کتابی نخوانده است جعفر بن محمد (ص) بداند گفت : پس جواب بده .
* امام فرمود: اینکه استخوانهاى سر متعدد است براى آن است که آن تو
خالى است و اگر استخوان یک تکه داشت زودتر می شکست اما بواسطه اینکه چند
قطعه است دیرتر شکسته مىشود.
* و مو بر بالای سر است براى اینکه از ریشه آن روغن بمغز برسد و از
سر موها که سوراخند بخارات بیرون برود و سرما و گرمائى که بمغز وارد مىشود
دفع کنند.
* پیشانى مو ندارد براى اینکه رهگذر روشنائى چشمها است.
* خطها و چینهاى پیشانی براى آن است که عرق و رطوبتى که از سر فرو
میریزد نگهدارد و چشم از آن محفوظ بماند باندازهاى که انسان آن را پاک
کند چون رودخانهها که روى زمین آبها را نگهدارى میکنند.
* اینکه ابروها بالاى چشمها قرار داده براى آن است که نور را به
اندازه لازم بفرستند. اى هندى آیا نمى بینى که وقتى نور شدید باشد انسان
دستش را بر چشمش مى گذارد تا نور به اندازه کافى بتابد؟
* و اینکه بینى را وسط دو چشم قرار داد براى آن است که نور را به دو قسمت مساوى براى دو چشم تقسیم کند.
* و سوراخ بینى را در قسمت پائین آن قرار داد تا بیماریهائى که از
مغز فرو میریزد از آن بیرون شود و بوها از آن بهمشام آدمى بالا رود و اگر
سوراخ در قسمت بالاى بینى بود بیمارى از آن فرو نمیریخت و بو را نیز درک
نمیکرد.
* و اینکه براى مردان ریش قرار داده براى آن است که از اینکه صورت خود را بپوشند بى نیاز باشند و مردان از زنان متمایز باشند.
* و اینکه دندان جلویى را تیز قرار داده تا با آن ببرد و دندان کرسى
را پهن قرار داده تا با آن خورد کند و دندان ناب را بلند قرار داده و آن
ستونى در میاناست و دندانهاى پیشین و دندانهاى کرسى را از هم جدا مى کند.
* و اینکه دو کف دست را بدون مو قرار داده براى آن است که لمس به
وسیله آنها انجام مى گیرد و اگر مو داشت انسان نمى توانست به خوبى لمس
کند.
* و اینکه مو و ناخن روح ندارد براى آن است که بلند شدن آنها بد و
کوتاه کردن آنها پسندیده است و اگر روح داشتند موقع کوتاه کردن انسان احساس
درد مى کرد.
* و اینکه قلب مانند دانه صنوبر است براى آن است که قلب آویخته و سر
آن نازک است تا داخل ریه باشد و از هواى داخل آن استفاده کند و مغز سر از
حرارت آن دچار صدمه نشود.
* و اینکه ریه را به دو قطعه کرده براى آن است که قلب در جوف آن قرار گیرد و با حرکت آن استراحت کند.
* و اینکه کبد را به شکل برآمده قرار داده براى آن است که بر معده سنگینى کند و به آن فشار آورد تا بخارهاى آن خارج شود.
* و اینکه خمى زانو را به طرف پشت قرار داده ، براى آن است که انسان
به طرف جلو حرکت مى کند و باید تعادل داشته باشد و اگر این طور نبود در
راه رفتن سقوط مى کرد.
* و اینکه کف پا را منحنى قرار داده براى آن است که اگر همه کف بر زمین واقع مى شد به سنگینى سنگ آسیاب مى شد.
مرد هندى گفت :
این همه علوم از کجا براى تو حاصل شده است ؟
امام فرمود: از پدرانم گرفتهام و آنان از رسول خدا و او از جبرئیل
و او از خداى رب العالمین جل جلاله که تنها و جانها را آفرید، گرفته است.
هندى
گفت: راست فرمودى من گواهى می دهم که معبود بحقى بجز خداوند نیست و محمد
فرستاده و بنده او است و تو دانشمندترین مردم زمان خودت هستی.
منابع:
الخصال، شیخ صدوق، ج 2 ص512
طب النبى و طب الصادق، ابوالعباس مستغفرى و محمد خلیلى
نقل از https://www.yjc.ir/fa/news/6186867
ماه، فرو مانَد از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر، با کمال محمّد
وعدة دیدار هر کسی به قیامت
لیلة اسری، شب وصال محمّد
جز به دست و دل محمّد نیست
حلّ و عقد خزانة اسرار
چون دلت پر ز نور احمد بُود
به یقین دان که ایمنی از نار
مصطفی را وعده داد الطاف حق
گر بمیری تو، نمیرد این سَبَق
گزینم قران است و دین محمّد
همین بود ازیرا گزین محمّد
یقینم که من هر دُوان را بورزم
یقینم شود چون یقین محمّد
کلید بهشت و دلیل نعیم
حصار حصین چیست؟ دین محمّد
محمّد رسول خدای است زی ما
همین بود نقش نگین محمّد
خورشید خُلد، مهتر دنیا و آخرت
سلطان شرع، خواجة کونَین، مصطفی
چشم و چراغ سنّت و نور دو چشم دین
صاحبْ قبول هفت قرآن، صاحب لوا
محمّد کآفرینش هست خاکش
هزاران آفرین بر جان پاکش
چراغ افروز چشم اهل بینش
طراز کارگاه آفرینش
ریاحین بخشِ باغ صبحگاهی
کلید مخزن گنج الهی
گفت پیبغمبر: شما را – ای مهان –
چون پدر هستم شفیق و مهربان
گفت پیغمبر به اصحاب کبار
تن مپوشانید از باد بهار
کانچه با برگ درختان می کند
با تن و جان شما، آن می کند
خاک بالین رسول الله همه حِرز شفاست
حرز شافی بهرجانِ ناتوان آورده ام
گوهر دریای کاف و نون، محمّد کز ثناش
گوهر اندر کلک و دریا در بنان آورده ام
امید رحمت است آری، خصوص آن را که در خاطر
ثنای سید مرسل، نبی محترم گردد
محمّأ کز ثنای فضل او برخاک هر خاطر
که بارد قطره ای، در حال، دریای نعم گردد
چو دولت بایدم، تحمید ذات مصطفی گویم
که در دریوزه، صوفی، گِرد اصحاب کرم گردد
اگر تو حکمت آموزی به دیوان محمّد رو
که بو جهل آن بُوَد کو خود به دانش، بوالحکم گردد
آن نور مبین که در جبین ما هست
وان ضوء یقین که در دلِ آگاه است
این جملة نور بلکه نور همه نور
از نور محمّدِ رسول الله است
ای آفتاب گردون، تاری شو و متاب
کز برج دین بتافت یکی روشنی آفتاب
آن آفتاب روشن شد جلوه گر که هست
ایمن ز انکساف و مبرّا ز احتجاب
شمس رسل، محمّد مرسل که در ازل
از ما سوی الله آمده ذات وی انتخاب
ثنا باد بر جان پیغمبرش
محمّد فرستاده و بهترش
که بُد بر درِ دین یزدان، کلید
جهان، یک سر از بهر او شد پدید
بدو داد دادار، پیغام خویش
بپیوست با نام او نام خویش
کای محمّد این جهان و آن جهانی نیستی
لاجرم این جان داری صدر و آن جا متّکا
رحمتت زان کرده اند این هر دو تا از گردنعل
این جهان را سُرمه باشی، آن جهان را توتیا
گفت پیغمبر: به آواز بلند
با توکّل، زانوی اُشتر ببند
مر تو را دین محمّد چو دبستان است
دین کُنَد جان تو را زنده و علم آگین
طلب علمت فرمود رسول حق
گر سفر باید کردن به مَثَل تا چین
گفت پیغمبر: که چون کوبی دری
عاقبت، زان در، برون اید سری
سه ویژگى برجسته مؤمن
لا یَکُونُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنًا حَتّى تَکُونَ فیهِ ثَلاثُ خِصال:1ـ سُنَّةٌ مِنْ رَبِّهِ. 2ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ نَبِیِّهِ. 3ـ وَ سُنَّةٌ مِنْ وَلِیِّهِ. فَأَمَّا السُّنَّةُ مِنْ رَبِّهِ فَکِتْمانُ سِرِّهِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ نَبِیِّهِ فَمُداراةُ النّاسِ. وَ أَمَّا السُّنَّةُ مِنْ وَلِیِّهِ فَالصَّبْرُ فِى الْبَأْساءِ وَ الضَّرّاءِ.
مؤمن، مؤمن واقعى نیست، مگر آن که سه خصلت در او باشد:سنّتى از پروردگارش و سنّتى از پیامبرش و سنّتى از امامش. امّا سنّت پروردگارش، پوشاندن راز خود است،امّا سنّت پیغمبرش، مدارا و نرم رفتارى با مردم است،امّا سنّت امامش، صبر کردن در زمان تنگدستى و پریشان حالى است.
پاداش نیکى پنهانى و سزاى افشا کننده بدى
« أَلْمُسْتَتِرُ بِالْحَسَنَةِ یَعْدِلُ سَبْعینَ حَسَنَةً، وَ الْمُذیعُ بِالسَّیِّئَةِ مَخْذُولٌ، وَالْمُسْتَتِرُ بِالسَّیِّئَةِ مَغْفُورٌ لَهُ ».
پنهان کننده کار نیک [پاداشش] برابر هفتاد حسنه است، و آشکارکننده کار بد سرافکنده است، و پنهان کننده کار بد آمرزیده است.
نظافت
« مِنْ أَخْلاقِ الأَنْبِیاءِ التَّنَظُّفُ ».
از اخلاق پیامبران، نظافت و پاکیزگى است.
امین و امیننما
« لَمْ یَخُنْکَ الاَْمینُ وَ لکِنِ ائْتَمَنْتَ الْخائِنَ ».
امین به تو خیانت نکرده [و نمىکند] و لیکن [تو] خائن را امین تصوّر نموده اى.
مقام برادر بزرگتر
« أَلاَْخُ الاَْکْبَرُ بِمَنْزِلَةِ الاَْبِ ».
برادر بزرگتر به منزله پدر است.
دوست و دشمن هر کس
« صَدیقُ کُلِّ امْرِء عَقْلُهُ وَ عَدُوُّهُ جَهْلُهُ ».
دوست هر کس عقل او، و دشمنش جهل اوست.
نام بردن با احترام
« إِذا ذَکَرْتَ الرَّجُلَ وَهُوَ حاضِرٌ فَکَنِّهِ، وَ إِذا کَانَ غائِباً فَسَمِّه ».
چون شخص حاضرى را نام برى [براى احترام] کنیه او را بگو و اگر غائب باشد نامش را بگو.
بدى قیل و قال
« إِنَّ اللّهَ یُبْغِضُ الْقیلَ وَ الْقالَ وَ إضاعَةَ الْمالِ وَ کَثْرَةَ السُّؤالِ ».
به درستى که خداوند، داد و فریاد و تلف کردن مال و پُرخواهشى را دشمن مىدارد.
ویژگیهاى دهگانه عاقل
« لا یَتِمُّ عَقْلُ امْرِء مُسْلِم حَتّى تَکُونَ فیهِ عَشْرُ خِصال: أَلْخَیْرُ مِنْهُ مَأمُولٌ. وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ. یَسْتَکْثِرُ قَلیلَ الْخَیْرِ مِنْ غَیْرِهِ، وَ یَسْتَقِلُّ کَثیرَ الْخَیْرِ مِنْ نَفْسِهِ. لا یَسْأَمُ مِنْ طَلَبِ الْحَوائِجِ إِلَیْهِ، وَ لا یَمَلُّ مِنْ طَلَبِ الْعِلْمِ طُولَ دَهْرِهِ. أَلْفَقْرُ فِى اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْغِنى. وَ الذُّلُّ فىِ اللّهِ أَحَبُّ إِلَیْهِ مِنَ الْعِزِّ فى عَدُوِّهِ. وَ الْخُمُولُ أَشْهى إِلَیْهِ مِنَ الشُّهْرَةِ. ثُمَّ قالَ(علیه السلام): أَلْعاشِرَةُ وَ مَا الْعاشِرَةُ؟ قیلَ لَهُ: ما هِىَ؟ قالَ(علیه السلام): لا یَرى أَحَدًا إِلاّ قالَ: هُوَ خَیْرٌ مِنّى وَ أَتْقى ».
عقل شخص مسلمان تمام نیست، مگر این که ده خصلت را دارا باشد:1ـ از او امید خیر باشد. 2ـ از بدى او در امان باشند. 3ـ خیر اندک دیگرى را بسیار شمارد. 4ـ خیر بسیار خود را اندک شمارد. 5ـ هر چه حاجت از او خواهند دلتنگ نشود. 6ـ در عمر خود از دانش طلبى خسته نشود. 7ـ فقر در راه خدایش از توانگرى محبوبتر باشد. 8ـ خوارى در راه خدایش از عزّت با دشمنش محبوبتر باشد. 9ـ گمنامى را از پرنامى خواهانتر باشد. 10ـ سپس فرمود: دهمى چیست و چیست دهمى؟ به او گفته شد: چیست؟ فرمود: احدى را ننگرد جز این که بگوید او از من بهتر و پرهیزکارتر است.
نشانه سِفله
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام) عَنِ السِّفْلَةِ فَقالَ(علیه السلام):مَنْ کانَ لَهُ شَىْءٌ یُلْهیهِ عَنِ اللّهِ ».
از امام رضا(علیه السلام) سؤال شد: سفله کیست؟فرمود: آن که چیزى دارد که از [یاد] خدا بازش دارد.
ایمان، تقوا و یقین
« إِنَّ الاِْیمانَ أَفْضَلُ مِنَ الاٌِسْلامِ بِدَرَجَه، وَ التَّقْوى أَفْضَلُ مِنَ الاِْیمانِ بِدَرَجَة وَ لَمْ یُعطَ بَنُو آدَمَ أَفْضَلَ مِنَ الْیَقینِ ».
ایمان یک درجه بالاتر از اسلام است، و تقوا یک درجه بالاتر از ایمان است و به فرزند آدم چیزى بالاتر از یقین داده نشده است.
میهمانى ازدواج
« مِنَ السُّنَّةِ إِطْعامُ الطَّعامِ عِنْدَ التَّزْویجِ ».
اطعام و میهمانى کردن براى ازدواج از سنّت است.
صله رحم با کمترین چیز
« صِلْ رَحِمَکَ وَ لَوْ بِشَرْبَة مِنْ ماء، وَ أَفْضَلُ ما تُوصَلُ بِهِ الرَّحِمُ کَفُّ الأَذى عَنْه ».
پیوند خویشاوندى را برقرار کنید گرچه با جرعه آبى باشد، و بهترین پیوند خویشاوندى، خوددارى از آزار خویشاوندان است.
سلاح پیامبران
« عَنِ الرِّضا(علیه السلام) أَنَّهُ کانَ یَقُولُ لاَِصْحابِهِ: عَلَیْکُمْ بِسِلاحِ الاَْنْبِیاءِ، فَقیلَ: وَ ما سِلاحُ الاَْنْبِیاءِ؟ قالَ: أَلدُّعاءُ ».
حضرت رضا(علیه السلام) همیشه به اصحاب خود مىفرمود: بر شما باد به اسلحه پیامبران، گفته شد: اسلحه پیامبران چیست؟ فرمود: دعا.
نشانه هاى فهم
« إِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْفِقْهِ: أَلْحِلْمُ وَ الْعِلْمُ، وَ الصَّمْتُ بابٌ مِنْ أَبْوابِ الْحِکْمَةِ إِنَّ الصَّمْتَ یَکْسِبُ الَْمحَبَّةَ، إِنَّهُ دَلیلٌ عَلى کُلِّ خَیْر ».
از نشانه هاى دین فهمى، حلم و علم است، و خاموشى درى از درهاى حکمت است. خاموشى و سکوت، دوستىآور و راهنماى هر کار خیرى است.
گوشه گیرى و سکوت
« یَأْتى عَلَى النّاسِ زَمانٌ تَکُونُ الْعافِیَةُ فیهِ عَشَرَةَ أَجْزاء: تِسْعَةٌ مِنْها فى إِعْتِزالِ النّاسِ وَ واحِدٌ فِى الصَّمْتِ ».
زمانى بر مردم خواهد آمد که در آن عافیت ده جزء است که نُه جزء آن در کناره گیرى از مردم و یک جزء آن در خاموشى است.
حقیقت توکّل
« سُئِلَ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ حَدِّ التَّوَکُّلِّ؟ فَقالَ(علیه السلام): أَنْ لا تَخافَ أحَدًا إِلاَّاللّهَ ».
از امام رضا(علیه السلام) از حقیقت توکّل سؤال شد.
فرمود: این که جز خدا از کسى نترسى.
بدترین مردم
« إِنَّ شَرَّ النّاسِ مَنْ مَنَعَ رِفْدَهُ وَ أَکَلَ وَحْدَهُ وَ جَلَدَ عَبْدَهُ ».
به راستى که بدترین مردم کسى است که یارىاش را [از مردم] باز دارد و تنها بخورد و زیردستش را بزند.
زمامداران را وفایى نیست
« لَیْسَ لِبَخیل راحَةٌ، وَ لا لِحَسُود لَذَّةٌ، وَ لا لِمُـلـُوک وَفاءٌ وَ لا لِکَذُوب مُرُوَّةٌ ».
بخیل را آسایشى نیست و حسود را خوشى و لذّتى نیست و زمامدار را وفایى نیست و دروغگو را مروّت و مردانگى نیست.
دست بوسى نه!
« لا یُقَبِّلُ الرَّجُلُ یَدَ الرَّجُلِ، فَإِنَّ قُبْلَةَ یَدِهِ کَالصَّلاةِ لَهُ ».
کسى دست کسى را نمىبوسد، زیرا بوسیدن دست او مانند نماز خواندن براى اوست.
حُسن ظنّ به خدا
« أَحْسِنِ الظَّنَّ بِاللّهِ، فَإِنَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّهُ بِاللّهِ کانَ عِنْدَ ظَنِّهِ وَ مَنْ رَضِىَ بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ قُبِلَ مِنْهُ الْیَسیرُ مِنَ الْعَمَلِ. وَ مَنْ رَضِىَ بِالْیَسیرِ مِنَ الْحَلالِ خَفَّتْ مَؤُونَتُهُ وَ نُعِّمَ أَهْلُهُ وَ بَصَّرَهُ اللّهُ دارَ الدُّنْیا وَ دَواءَها وَ أَخْرَجَهُ مِنْها سالِمًا إِلى دارِالسَّلامِ ».
به خداوند خوشبین باش، زیرا هر که به خدا خوشبین باشد، خدا با گمانِ خوشِ او همراه است، و هر که به رزق و روزى اندک خشنودباشد، خداوند به کردار اندک او خشنود باشد، و هر که به اندک از روزى حلال خشنود باشد، بارش سبک و خانواده اش در نعمت باشد و خداوند او را به درد دنیا و دوایش بینا سازد و او را از دنیا به سلامت به دارالسّلامِ بهشت رساند.
ارکان ایمان
« أَلاْیمانُ أَرْبَعَةُ أَرْکان: أَلتَّوَکُّلُ عَلَى اللّهِ، وَ الرِّضا بِقَضاءِ اللّهِ وَ التَّسْلیمُ لاَِمْرِاللّهِ، وَ التَّفْویضُ إِلَى اللّهِ ».
ایمان چهار رکن دارد: 1ـ توکّل بر خدا 2ـ رضا به قضاى خدا 3ـ تسلیم به امر خدا4ـ واگذاشتن کار به خدا.
بهترین بندگان خدا
« سُئِلَ عَلَیْهِ السَّلامُ عَنْ خِیارِ الْعبادِ؟ فَقالَ(علیه السلام):أَلَّذینَ إِذا أَحْسَنُوا إِسْتَبْشَرُوا، وَ إِذا أَساؤُوا إِسْتَغْفَرُوا وَ إِذا أُعْطُوا شَکَرُوا، وَ إِذا أُبْتِلُوا صَبَرُوا، وَ إِذا غَضِبُوا عَفَوْ ».
از امام رضا(علیه السلام) درباره بهترین بندگان سؤال شد.
فرمود: آنان که هر گاه نیکى کنند خوشحال شوند، و هرگاه بدى کنند آمرزش خواهند، و هر گاه عطا شوند شکر گزارند و هر گاه بلا بینند صبر کنند، و هر گاه خشم کنند درگذرند.
تحقیر فقیر
« مَنْ لَقِىَ فَقیرًا مُسْلِمًا فَسَلَّمَ عَلَیْهِ خِلافَ سَلامِهِ عَلَى الاَْغْنِیاءِ لَقَى اللّهُ عَزَّوَجَلَّ یَوْمَ الْقِیمَةِ وَ هُوَ عَلَیْهِ غَضْبانُ ».
کسى که فقیر مسلمانى را ملاقات نماید و بر خلاف سلام کردنش بر اغنیا بر او سلام کند، در روز قیامت در حالى خدا را ملاقات نماید که بر او خشمگین باشد.
عیش دنیا
« سُئِلَ الاِْمامُ الرِّضا(علیه السلام): عَنْ عَیْشِ الدُّنْیا؟ فَقالَ: سِعَةُ الْمَنْزِلِ وَ کَثْرَةُ الُْمحِبّینَ ».
از حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره خوشى دنیا سؤال شد. فرمود: وسعت منزل و زیادى دوستان.
آثار زیانبار حاکمان ظالم
« إِذا کَذَبَ الْوُلاةُ حُبِسَ الْمَطَرُ، وَ إِذا جارَ السُّلْطانُ هانَتِ الدَّوْلَةُ، وَ إِذا حُبِسَتِ الزَّکوةُ ماتَتِ الْمَواشى ».
زمانى که حاکمان دروغ بگویند باران نبارد، و چون زمامدار ستم ورزد، دولت، خوار گردد. و اگر زکات اموال داده نشود چهارپایان از بین روند.
رفع اندوه از مؤمن
« مَنْ فَرَّجَ عَنْ مُؤْمِن فَرَّجَ اللّهُ عَنْ قَلْبِهِ یَوْمَ القِیمَةِ ».
هر کس اندوه و مشکلى را از مؤمنى برطرف نماید، خداوند در روز قیامت اندوه را از قلبش برطرف سازد.
بهترین اعمال بعد از واجبات
« لَیْسَ شَىْءٌ مِنَ الاَْعْمالِ عِنْدَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ بَعْدَ الْفَرائِضِ أَفْضَلَ مِنْ إِدْخالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِنِ ».
بعد از انجام واجبات، کارى بهتر از ایجاد خوشحالى براى مؤمن، نزد خداوند بزرگ نیست.
سه چیز وابسته به سه چیز
« ثَلاثَةٌ مُوَکِّلٌ بِها ثَلاثَةٌ: تَحامُلُ الاَْیّامِ عَلى ذَوِى الاَْدَواتِ الْکامِلَةِ وَإِسْتیلاءُ الْحِرْمانِ عَلَى الْمُتَقَدَّمِ فى صَنْعَتِهِ، وَ مُعاداةُ الْعَوامِ عَلى أَهْلِ الْمَعْرِفَةِ ».
سه چیز وابسته به سه چیز است: 1ـ سختى روزگار بر کسى که ابزار کافى دارد، 2ـ محرومیت زیاد براى کسى که در صنعت عقب مانده باشد، 3ـ و دشمنىِ مردم عوام با اهل معرفت.
میانه روى و احسان
« عَلَیْکُمْ بِالْقَصْدِ فِى الْغِنى وَ الْفَقْرِ، وَ الْبِرِّ مِنَ الْقَلیلِ وَ الْکَثیرِ فَإِنَّ اللّهَ تَبارَکَ وَ تَعالى یَعْظُمُ شِقَّةَ الـتَّمْرَةِ حَتّى یَأْتِىَ یَوْمَ الْقِیمَةِ کَجَبَلِ أُحُد ».
بر شما باد به میانهروى در فقر و ثروت، و نیکى کردن چه کم و چه زیاد، زیرا خداوند متعال در روز قیامت یک نصفه خرما را چنان بزرگ نماید که مانند کوه اُحد باشد.
دیدار و اظهار دوستى با هم
« تَزاوَرُوا تَحابُّوا وَ تَصافَحُوا وَ لا تَحاشَمُو ».
به دیدن یکدیگر روید تا یکدیگر را دوست داشته باشید و دست یکدیگر را بفشارید و به هم خشم نگیرید.
راز پوشى در کارها
« عَلَیْکُمْ فى أُمُورِکُمْ بِالْکِتْمانِ فى أُمُورِ الدّینِ وَ الدُّنیا فَإِنَّهُ رُوِىَ « أَنَّ الاِْذاعَةَ کُفْرٌ» وَ رُوِىَ « الْمُذیعُ وَ الْقاتِلُ شَریکانِ» وَ رُوِىَ « ما تَکْتُمُهُ مِنْ عَدُوِّکَ فَلا یَقِفُ عَلَیْهِ وَلیُّکَ»
بر شما باد به رازپوشى در کارهاتان در امور دین و دنیا. روایت شده که « افشاگرى کفر است» و روایت شده « کسى که افشاى اَسرار مىکند با قاتل شریک است» و روایت شده که « هر چه از دشمن پنهان مىدارى، دوست توهم بر آن آگاهى نیابد».
پیمان شکنى و حیله گرى
« لا یَعْدُمُ المَرْءُ دائِرَةَ السَّوْءِ مَعَ نَکْثِ الصَّفَقَةِ، وَ لا یَعْدُمُ تَعْجیلُ الْعُقُوبَةِ مَعَ إِدِّراءِ الْبَغْىِ ».
آدمى نمىتواند از گردابهاى گرفتارى با پیمان شکنى رهایى یابد، و از چنگال عقوبت رهایى ندارد کسى که با حیله به ستمگرى مى پردازد.
برخورد مناسب با چهار گروه
« إِصْحَبِ السُّلْطانَ بِالْحَذَرِ، وَ الصَّدیقَ بِالتَّواضُعِ، وَ الْعَدُوَّ بِالتَّحَرُّزِ وَ الْعامَّةَ بِالْبُشْرِ ».
با سلطان و زمامدار با ترس و احتیاط همراهى کن، و با دوست با تواضع و با دشمن با احتیاط، و با مردم با روى خوش.
رضایت به رزق اندک
« مَنْ رَضِىَ عَنِ اللّهِ تَعالى بِالْقَلیلِ مِنَ الرِّزْقِ رَضِىَ اللّهُ مِنْهُ بِالْقَلیلِ مِنَ الْعَمَلِ ».
هر کس به رزق و روزى کم از خدا راضى باشد، خداوند از عمل کم او راضى باشد.
عقل و ادب
« أَلْعَقْلُ حِباءٌ مِنَ اللّهِ، وَ الاَْدَبُ کُلْفَةٌ فَمَنْ تَکَلَّفَ الأَدَبَ قَدَرَ عَلَیْهِ، وَ مَنْ تَکَلَّفَ الْعَقْلَ لَمْ یَزْدِدْ بِذلِکَ إِلاّ جَهْل ».
عقل، عطیّه و بخششى است از جانب خدا، و ادب داشتن، تحمّل یک مشقّت است، و هر کس با زحمت ادب را نگهدارد، قادر بر آن مىشود، امّا هر که به زحمت بخواهد عقل را به دست آورد جز بر جهل او افزوده نمىشود.
پاداشِ تلاشگر
« إِنَّ الَّذى یَطْلُبُ مِنْ فَضْل یَکُفُّ بِهِ عِیالَهُ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الُْمجاهِدِ فى سَبیلِ اللّهِ ».
به راستى کسى که در پى افزایش رزق و روزى است تا با آن خانواده خود را اداره کند، پاداشش از مجاهد در راه خدا بیشتر است.
به پنج کس امید نداشته باش
« خَمْسٌ مَنْ لَمْ تَکُنْ فیهِ فَلا تَرْجُوهُ لِشَىْء مِنَ الدُّنْیا وَ الاْخِرَةِ:مَنْ لَمْ تَعْرِفَ الْوَثاقَةَ فى أُرُومَتِهِ، وَ الکَرَمَ فى طِباعِهِ، وَ الرَّصانَةَ فى خَلْقِهِ، وَ النُّبْلَ فى نَفْسِهِ، وَ الَْمخافَةَ لِرَبِّهِ ».
پنج چیز است که در هر کس نباشد امید چیزى از دنیا و آخرت به او نداشته باش:1ـ کسى که در نهادش اعتماد نبینى،2ـ و کسى که در سرشتش کَرم نیابى،3ـ و کسى که در آفرینشش استوارى نبینى،4ـ و کسى که در نفسش نجابت نیابى،5ـ و کسى که از خدایش ترسناک نباشد.
پیروزىِ عفو و گذشت
« مَا التَقَتْ فِئَتانِ قَطُّ إِلاّ نُصِرَ أَعْظَمُهُما عَفْوً ».
هرگز دو گروه با هم روبه رو نمىشوند، مگر این که نصرت و پیروزى با گروهى است که عفو و بخشش بیشترى داشته باشد.
عمل صالح و دوستى آل محمّد
« لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَ الاِْجْتِهادَ فِى الْعِبادَةِ إِتِّکالاً عَلى حُبِّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام) وَ لا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّد(علیهم السلام)لاَِمْرِهِمْ إِتِّکالاً عَلَى الْعِبادَةِ فَإِنَّهُ لا یُقْبَلُ أَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ ».
مبادا اعمال نیک را به اتّکاى دوستى آل محمّد(علیهم السلام) رها کنید، و مبادا دوستى آل محمّد(علیهم السلام) را به اتّکاى اعمال صالح از دست بدهید، زیرا هیچ کدام از این دو، به تنهایى پذیرفته نمی شود.
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
مناجاتی زیبا از رسول مهربانی ها:
دعاى رسول خدا ص به هنگام بازگشت از طائف:
«خداوندا، داد ناتوانى و بى کسى و بى ارج و قرب شدنم در میان مردم را از تو مى خواهم. اى بخشاینده ترین بخشایندگان، پروردگار ناتوانان تویى. و تویى پروردگار من. مرا به که مى سپارى، به بیگانه اى که روى ترش کرده به استقبالم آید، یا به دشمنى که خود، او را بر کار من قدرت و توان داده اى؟
اگر تو را بر من خشمى نباشد، چه باک، بلکه عافیت تو براى من [از همه چیز] فراگیرتر است.
از آنکه خشم تو بر من فرود یا ناخشنودى ات بر من لازم آید به نور روى تو که تاریکیها بدان روشن گردند و کار دنیا و آخرت به آن راست آید، پناه مى برم. عذرخواهى از تو تا آنگاه که خشنود گردى، ضرورى است. و جز از سوى تو طاقت و توانى نیست.
«اللّهمّ إلیک أشکو ضعف قوّتى و قلّة حیلتى و هوانى على النّاس، یا أرحم الراحمین أنت ربّ المستضعفین و أنت ربّى، إلى من تکلنى إلى بعید یتجهّمنى أم إلى عدوّ ملّکته أمرى.
إن لم یکن بک علىّ غضب فلا أبالى و لیکن عافیتک هى أوسع لى، أعوذ بنور وجهک الّذى أشرقت له الظّلمات و صلح له أمر الدّنیا و الآخرة من أن تنزّل بى غضبک أو یحلّ علىّ سخطک، لک العتبى حتّى ترضى و لا حول و لا قوّة إلّا بک»
دختر 7 ساله یمنی که به نماد بحران انسانی یمن معروف شده بود سرانجام در سایه محاصره ظالمانه سعودی از دنیا رفت.
خبرنگار نیویورک تایمز که آخرین تصاویر را از لحظات آخر زندگی این کودک گرفته بود به نقل از مادر او می گفت، او همیشه می خندید!
در حال که دنیا سرگرم مرگ خاشقجی و ادعاهای عوام فریبانه آمریکا برای پایان جنگ یمن است روز پنجشنبه «امل حسین» دختر 7 ساله یمنی که تبدیل به نماد بحران انسانی در یمن شده بود از دنیا رفت. این فرشته کوچولو که به دلیل گرسنگی شدید جسم لاغر و نحیفش معروف شده بود در حالی این دنیا را ترک کرد که جهان یک بی آبرویی دیگر را در کارنامه خود ثبت کرد. مادر «امل حسین» پس از مرگ کودکش گفت: «قلب من شکسته است، دخترم همواره لبخند به لب داشت و من حالا نگران سرنوشت بچه های دیگرم هستم.» جهان دیگر لبخند دردناک امل حسین را نخواهد دید. اما دنیای ظلم همچنان وجود دارد. چند روز پیش عکس وی توسط عکاس نیویورک تایمز منتشر شد.
حملات هوایی سعودی 3 سال پیش خانواده «امل» را وادار کرد خانه خود در کوه را هم رها کنند. آنها اهل صعده بودند. امل در زبان عربی به معنای «امید» است و خوانندگان امیدوارند عکس او توجه جهان به جنگ یمن و قحطی ناشی از آن را که ده ها هزار غیرنظامی را به کشتن داده است، جلب کند. امل هنوز بیمار بود، اما به منظور باز شدن جا برای کودکان دیگر از بیمارستان مرخص شد! حال او در اردوگاه بدتر شد و سه روز پس از ترک بیمارستان جانش را از دست داد.
و این است داستان حقوق بشری که کشور های اروپایی از آن دم می زنند.
□
روزنامه کیهان، شماره
22041 به تاریخ 12/8/97، صفحه 1 (صفحه
اول)
http://keledebehesht.blog.ir/
بسم الله الرحمن الرحیم
این روز ها بزرگترین جمع عاشق و دلداده امام حسین علیه السلام
در حال آفریدن حماسه ای دیگرند و حرم امام خود را مانند نگینی دربر گرفته اند
اما رسانه های اجیر شده از دیدن آن کورند.
یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُونَ (8)سوره صف
مى خواهند نور خدا را با دهنهاى خود خاموش کنند (دعوت پیامبر و دین و کتاب او را به تکذیب و افترا باطل نمایند) حال آنکه خدا تمام کننده نور خویش است هر چند کافران را خوش نیاید.
سید بن طاوس مینویسد: هنگامى که زنان و فرزندان حسین از شام برگشتند و بعراق رسیدند براهنما گفتند: ما را از طریق کربلا ببر. وقتى بموضع قتلگاه رسیدند جابر بن عبد اللَّه انصارى را با گروهى از بنى هاشم و مردى از آل رسول اللَّه یافتند که براى زیارت امام حسین علیه السلام وارد شده بودند. همه در یک وقت وارد شدند و با یک دیگر شروع بگریه و حزن کردند و لطمه بصورت زدند. ماتمى بپا کردند که فوق العاده دلخراش و جگر سوز بود. زنان آن دیار نیز به ایشان پیوستند و عموما چند روزى عزادارى کردند.
ابو حباب کلبى میگوید: گچکارها گفتند: ما پس از قتل امام حسین علیه السلام شبانه بر سر قبر امام حسین (که در آن موقع بیابان بود) میرفتیم، میشنیدیم که جن براى آن حضرت نوحهسرائى می کردند و می گفتند:
مسح الرسول جبینه فله بریق فی الخدود ابواه من علیا قریش و جده خیر الجدود
یعنى پیغمبر خدا دست مهربانى به پیشانى حسین میکشید و گونههاى صورت حسین درخشنده بود. پدر و مادر حسین از بزرگواران قبیله قریش بودند و جد بزرگوارش بهترین جد بود.
مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، زندگانى حضرت امام حسین علیه السلام ( ترجمه جلد 45 بحار الأنوار) ص: 195- تهران، چاپ: سوم، 1364 ش.