افسوس که عمری پی اغیار دویدیم
از یار بماندیم و به مقصد نرسیدیم
سرمایه ز کف رفت و تجارت ننمودیم
جز حسرت و اندوه متاعی نخریدیم
بس سعی نمودیم که بینیم رخ دوست
جانها به لب آمد رخ دلدار ندیدیم
ما تشنه لب اندر لب دریا متحیر
آبی به جز از خون دل خود نچشیدیم
ای بسته به زنجیر تو دلهای محبان
رحمی که در این بادیه بس رنج کشیدیم
رخسار تو در پرده نهان است و عیان است
بر هر چه نظر کردیم رخسار تو دیدیم
چندان که شب و روز به یاد تو نشستیم
از شام فراقت چه سحرگه ندمیدیم
تا رشته طاعت به تو پیوست نمودیم
هر رشته که به غیر ببستیم بریدیم
شاها به تولای تو در مهد غنودیم
بر یاد لب لعل تو ما شیر مکیدیم
ای حجت حق پرده ز رخسار بر افکن
کز هجر تو ما پیرهن صبر دریدیم
ما چشم به راهیم به هر شام و سحرگاه
در راه تو از غیر خیال تو رهیدیم
ای دست خدا دست برآور که ز دشمن
بس ظلم بدیدیم و بسی طعنه شنیدیم
شمشیر کجت راست کند قامت دین را
هم قامت ما را که ز هجر تو خمیدیم
شاها ز فقیران درت روی مگردان
بر درگهت افتاده به صد گونه امیدیم
اللهم عجل لولیک الفرج
ضرب المثلی هست که می گوید: انسان جایز الخطاست.
معنای صحیح این ضرب المثل این است که انسان ممکن الخطاست وگرنه هیچ انسانی مجوز خطا ندارد
یعنی از روی طبیعتی که دارد ممکن است نفس حیوانی وی او را بفریبد
یا اینکه شیطانهای انسی و جنی او را ترغیب به سرپیچی از آفریننده مهربان کنند
البته فکر نکنید که شیطان می تواند انسان را مجبور به گناه کند
هرگز چنین نیست.
در آیات رحمانی قرآن از زبان شیطان اقراری نقل شده است که مربوط به روز قیامت است
در آنجا کسانی که اطاعت شیطان را نمودند او را سرزنش می کنند که چرا ما را در دنیا فریفتی و ما را بیچاره نمودی.
شیطان در پاسخ ایشان چنین می گوید:
وَ قالَ الشَّیْطانُ لَمَّا قُضِیَ الْأَمْرُ إِنَّ اللَّهَ وَعَدَکُمْ وَعْدَ الْحَقِّ وَ وَعَدْتُکُمْ فَأَخْلَفْتُکُمْ وَ ما کانَ لِیَ عَلَیْکُمْ مِنْ سُلْطانٍ إِلاَّ أَنْ دَعَوْتُکُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لی فَلا تَلُومُونی وَ لُومُوا أَنْفُسَکُمْ ما أَنَا بِمُصْرِخِکُمْ وَ ما أَنْتُمْ بِمُصْرِخِیَّ إِنِّی کَفَرْتُ بِما أَشْرَکْتُمُونِ مِنْ قَبْلُ إِنَّ الظَّالِمینَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ (22)
و چون کار (روز قیامت) تمام شود (و دوزخیان در جاى خود قرار گیرند) شیطان (بزرگ و ابلیس اوّل در خطابى به همه دوزخیان) گوید: همانا خداوند شما را وعده حق داد (وعدهاى که همه تحقق یافت) و من شما را وعده دادم و تخلف کردم (همه خلاف درآمد) و مرا بر شما (در دنیا) هیچ تسلطى نبود جز آنکه شما را دعوت کردم و شما مرا اجابت کردید، پس مرا سرزنش نکنید و خود را سرزنش کنید و اینک من فریادرس شما نیستم و شما هم فریادرس من نیستید، من به اینکه پیش از این مرا شریک طاعت خدا کردید کافرم؛ همانا ستمکاران را عذابى دردناک است.[1]
آری این انسان است که دعوت شیطان را پاسخ می دهد و او را بر خویشتن مسلط می کند وگرنه شیطان قدرتی بر جهنمی نمودن کسی ندارد. او فقط کارهای زشت را در نظر انسانها زیبا نمایش می دهد و این انسان ها هستند که با اختیار خود به دنبال او می روند.
إِنَّ الَّذینَ ارْتَدُّوا عَلى أَدْبارِهِمْ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُمُ الْهُدَى الشَّیْطانُ سَوَّلَ لَهُمْ وَ أَمْلى لَهُمْ[2]
کسانى که بعد از روشن شدن هدایت براى آنها، پشت به حق کردند، شیطان اعمال زشتشان را در نظرشان زینت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فریفته است![3]
در این صورت است که چنانچه انسان قدرت کنترل نفس حیوانی خود را نداشته باشد
و فطرت خودش را سرکوب نموده باشد به منجلاب گناه افتاده و شیطان سوار بر او می شود و به هر جا که می خواهد می راند.
اینجاست که باید انسان به خود آید و از سواری دادن به شیطان پشیمان گردد
بنده همان به که ز تقصیر خویش روی به درگاه خدا آورد---ورنه سزاوار خداوندیش کس نتواند که به جا آورد
چنانچه بنده از خدای خود شرمگین و خجلت زده شد و به سوی او بازگشت نمود و از دری که خدای مهربان برایش باز نموده است، وارد شد، لطف الهی شاملش شده است که توانسته است شیطان را از دوش خود پیاده نموده و خدای آمرزنده را به قلب خویش وارد کند.
چنانچه بنده ای غفلت نکرد و از این لطف الهی استفاده نمود یقین کند که خدای متعال گناهش را خواهد آمرزید که مولایمان چنین فرمود:
مسعودى مىگوید: امیر مؤمنان (ع) فرمود: هر کس توبه کند خداوند توبهاش را مىپذیرد، و اعضا و جوارح او مأمور مىشوند که گناهانش را بپوشانند، و سرزمینهایى که در آن معصیت کرده است مأمور مىگردند که گناهانش را کتمان کنند( و روز قیامت بر علیه او شهادت ندهند.)، و فرشتگان مراقبش آنچه را که بر ضدّ او نوشتهاند از یاد مىبرند.[4]
و چه چیزی از این بهتر و بالاتر
حال آیا کسی که با وجود این باب لطف الهی باز هم کوتاهی کند و توبه نکند در پیشگاه الهی عذری خواهد داشت؟
اگه فکر می کنی خدا خیلی دوستت داره ببین خدارو چقدر دوست داری و چقدر براش ارزش می گذاری.
وقتی یکی که خیلی دوستت داره صدایت می زنه چه می می کنی؟ همین طور بی خیال می نشینی و می گی من دوستت دارم؟
فکر می کنی طرف مقابل به حرف تو نگاه می کنه یا هم به کردار تو هم نگاه می کنه؟
حالا اگه مثلا خدای مهربون برای خیر خواهی خودمون، توی سوره نور آیه 31 به خانم ها و آقایان گفت چه طوری بپوشند و چگونه راه روند و ...؟
آیا حرفش رو گوش می دهیم یا فقط می گوییم خدایا ما فقط دوستت داریم و کاری به این حرفها نداریم.
یا اگه صدا زد و گفت: بنده های خوبم بیایید ملاقات خصوصی و با من حرف بزنید و نماز بخونید.
آیا ما گوش می دهیم یا ...
فقط یادمون باشه که :
این را با یقین می گویم که هیچ آدم با شخصیت و مومنی دنبال هوسبازی و چشم چرانی نیست اما آدم های هوس ران که توان کنترل چشم خود شون را هم ندارند با نگاه هوس آلود به خانم هایی که ظاهر پوشیده ای ندارند نگاه می کنند و فکرشون هم اینه که لابد این خانم ها که این جوری آرایش کردند و موهاشون رو افشون کردند دلشون می خواهد جلب توجه و نگاه ما را بکنند و این میشه که با این تفکر می آیند سراغ این جور از خانم ها اما غافل از اینکه بعضی از این خانم ها قصد جلب توجه ندارند و فقط می خواهند خوشگل باشند و از اون جایی که خوش تیپ بودن هم گناه نیست با این تیپ از خونه می زنند بیرون.
غافل از اینکه افراد شهوت ران دیگه قلب شما رو نمی خونند که ببینند قلب کدام خانم پاکه و کدام خانم قلبش مریضه؟
و در نتیجه شروع به مزاحمت این جور از خانم ها می کنند...
آره خواهرای خوبم و برادر های با غیرتم
اینجاست که آفریننده و خالق ما وارد عمل شده و با یک دستور العمل ساده برای همیشه شر این افراد شهوت پرست را از سر شما عزیزان کم می کند.
توی سوره نور آیه 59 ،بهترین فرد را مامور می کنه که این پیام را برای اذیت نشدن شما بیاورد.
خدا نکنه اگر سوء تفاهمی با کسی پیش اومد، آدم سوار خر شیطون بشه و دیگه پایین نیاید و پاش رو توی یک لنگه کفش کنه و بگه: مرغ فقط یک پا داره و بخواهد حرف خودش رو به کرسی بنشونه
آره عزیزان اینجاست که شروع جنگ و جدال لفظی هست و خدای ناکرده به جاهای باریکی ختم میشه
در حالی که آدم می تونه در برابر خواهر یا برادر دینی اش، یک کم پا را روی نفس خودش بگذاره و اگر چه حق هم با هاش باشه کوتاه بیاد و بگو و مگو را به پایان برسونه
این طوری توی چشم بقیه هم به بزرگی و بزرگ منشی، یاد میشه و زندگی گوارایی نصیبش خواهد شد.
و چه زیبا فرمودند که:
- نقش ویرانگر حسد در زندگى انسانها.
درس مهمى که از داستان برادران یوسف مى آموزیم این است که چگونه حسد مى تواند آدمى را تا سر حد کشتن برادر و یا تولید درد سرهاى خیلى شدید براى او پیش ببرد و چگونه اگر این آتش درونى مهار نشود، هم دیگران را به آتش مى کشد و هم خود انسان را.
اصولا هنگامى که نعمتى به دیگرى مى رسد و خود شخص از او محروم میماند، چهار حالت مختلف در او پیدا مى شود.
نخست اینکه
اصول زندگی بعضی از آدم ها خوراک است و پوشاک ومسکن
یعنی به کلی بی خیال عالم انسانیت و رشد در کمالات معنوی شده اند
همان چیزی که دنیای امروز تشنه آن است و خودش هم نمی داند به دنبال چه می گردد
عجیب اینکه به جای صاف و صیقلی کردن هرچه بیشتر این آینه خدادادی که نامش فطرت است آن را زیر علاقه های پر زرق و برق دنیوی دفن می کند به گونه ای که از آن صدایی هم بر نیاید
عجیب تر اینکه کار انسان به جایی می رد که نه تنها خودش را بلکه فرزندان خودش را نیز از این فطرت الهی دور نگه می دارد وحتی از عمل بر طبق آن نهی و جلوگیری می کند
گاهی می شود که فرزندی با کارهای خلاف پدرش مخالفت می کند زیرا صفای روحی فرزند هنوز آلوده به تعلقات دنیوی نشده است، اما همین پدر که نام مسلمانی را به یدک می کشد با فرزند خود مخالفت می کند بلکه او پسر خود را از عمل به دین منع می کند
مگر انسان در دنیا چقدر نیاز دارد که حاضر می شود از هر راه حلال یا حرامی زندگی خود را بچرخاند
این جاست که انسان به یاد هشدار پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می افتد:
روزی پیامبر اکرم (صلوات الله علیه و آله و سلم) از کوچه ای میگذشتند. نگاه مبارکشان به گروهی از کودکان افتاد که در حال بازی بودند. پیامبر در همان حال فرمودند: «وای بر احوال فرزندان آخرالزمان از دست پدرانشان»
اصحابی که حضور داشتند از پیامبر سئوال کردند: یا رسول الله پدرانشان مشرک اند؟
پیامبر اسلام فرمودند: «نه بلکه پدران مؤمن و مسلمان دارند.»
اصحاب پرسیدند پس علت تأسف شما چیست؟
پیامبر فرمودند: پدران و مادران آخرالزمان بیشتر توجه خود را صرف برآوردن نیازهای مادی فرزندان خود نموده و از تربیت دینی آنها غافلند. برخی از آنها چیزی از واجبات و فرائض را به فرزندانشان نمیآموزند و اگر فرزندی شخصاً برای یادگرفتن احکام اقدام نمود او را از این کار باز میدارند و به بهرهی بسیار اندکی از دنیا برای آنها راضی میشوند.
آنگاه پیامبر فرمودند: «من از آنها بیزارم و آنها نیز از من بیزارند.»[1]
به نظر شما آیا دنیا ارزش این را دارد که به خاطر علاقه به آن قلب مقدس ترین و پاک ترین محبوب خدای عزیز را به درد آوریم.
عده ای آنقدر متکبر و مغرور و جسورند که همه چیزز را زیر پا می گذارند و حاضرند همه چیز و همه کس را مسخره کنند. گروهی از افراد نادان نیز سخنان پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و خود حضرت را مسخره می کردند و با انکار قیامت و زنده شدن مردگان می گفتند:
وَ قالَ الَّذینَ کَفَرُوا هَلْ نَدُلُّکُمْ عَلى رَجُلٍ یُنَبِّئُکُمْ إِذا مُزِّقْتُمْ کُلَّ مُمَزَّقٍ إِنَّکُمْ لَفی خَلْقٍ جَدیدٍ (7)سباء
و کسانى که کفر ورزیدند (به یکدیگر) گفتند: آیا شما را بر مردى راهنمایى کنیم که به شما خبر مىدهد که آن گاه که (در زیر خاک) به کلّى متلاشى شدید حتما (در جهانى دیگر) در آفرینشى نو ظهور خواهید کرد؟!
در آیه بعد حالت مشرکان راچنین وصف می کند . چون در نظر کفار زنده شدن اجساد بعد از فنا و پوسیدن، امرى عجیب بوده، آن قدر عجیب بوده که به نظرشان هیچ عاقلى به خود اجازه نمىدهد که چنین سخنى بگوید، مگر آنکه بخواهد مردم را دچار اشتباه و ضلالت کند، و منافع آنان را تصاحب کند، و اگر چنین منظورى در کار نباشد، چطور یک فرد عاقل مطلب به این روشنى را نمىفهمد؟ و نمىداند که بدن پوسیده دو باره زنده نمىشود.[1]
قرآن سخن این کافران را که در مورد حضرت سخن می گفتند، چنین بیان می کند:
أَفْتَرى عَلَى اللَّهِ کَذِباً أَمْ بِهِ جِنَّةٌ بَلِ الَّذینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعیدِ (8)
آیا او بر خدا دروغ بسته یا به نوعى جنون گرفتار است؟!» (چنین نیست)، بلکه کسانى که به آخرت ایمان نمىآورند، در عذاب و گمراهى دورى هستند (و نشانه گمراهى آنها همین انکار شدید است)
چون مساله در نظرشان محال مىنموده، لذا امر رسول خدا (ص) را که مدعى قیامت است، دایر بین دو چیز دانستند: یکى افتراء بستن به خدا، و دیگرى دیوانگى. آن وقت از یکدیگر مىپرسند: که به نظر شما این مرد کدام یک از این دو انحراف را دارد، آیا به خدا افتراء مىبندد، تا به اغراض خود برسد، و یا آنکه دیوانه است؟
و معناى آیه این است که: آیا به نظر شما این مرد عاقل است؟ و عالما و عامدا به خدا افتراء مىبندد؟ و دم از بعثت و قیامت مىزند؟ و یا آنکه به نوعى جنون مبتلا شده؟ و آنچه مىگوید بدون فکر مستقیم است؟
" بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ فِی الْعَذابِ وَ الضَّلالِ الْبَعِیدِ"
در این جمله سخن کفار را رد مىکند، و از تردیدى که ایشان کردند، که آیا چنین است یا چنان، اعراض نموده، حاصلش این است که: این مرد نه به خدا افتراء مىبندد، و نه دچار جنون شده، بلکه این کفار در عذابى قرار گرفتهاند که به زودى برایشان ظاهر مىشود، و چون اهل عذاب شدهاند، از حق دور گشتهاند، و در ضلالتى دور قرار گرفتهاند، آن قدر دور که به این زودیها نمىتوانند حق را تعقل کنند، و به آن ایمان بیاورند.
و اگر در جمله" بَلِ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالْآخِرَةِ ..."، با اینکه مىتوانست بفرماید:" بل هم فى العذاب و الضلال البعید" به جاى ضمیر، نام آنان را مجددا ذکر کرده، براى این است که به علت وقوعشان در عذاب و ضلالت آنان اشاره نموده، و بفرماید علت آن این است که به آخرت ایمان ندارند.[2]
أَ فَلَمْ یَرَوْا إِلى ما بَیْنَ أَیْدیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ إِنَّ فی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنیبٍ (9)
آیا به آنچه پیش رو و پشت سر آنان از آسمان و زمین قرار دارد نگاه نکردند (تا به قدرت خدا بر همه چیز واقف شوند)؟! اگر ما بخواهیم آنها را (با یک زمینلرزه) در زمین فرومىبریم، یا قطعههایى از سنگهاى آسمانى را بر آنها فرومىریزیم؛ در این نشانهاى است (بر قدرت خدا) براى هر بنده توبهکار[3]
«این آیه کفار را اندرز مىدهد، و تهدید مىکند، و این عملشان را که آیات خدا را تکذیب کرده، و رسول خدا (ص) را استهزا کردند، جرمى بسیار بزرگ دانسته، و ایشان را نسبت به ارتکاب آن جرى و جسور مىخواند.
منظور از جمله" ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ ..." این است که بفرماید: آسمان و زمین ایشان را از جلو و عقب احاطه کرده، هر جا که نظر کنند آسمانى مىبینند، که بر سرشان سایه افکنده، و زمینى که روى آن هستند، نه از طرف بالا مىتوانند بگریزند، و نه از طرف پایین." إِنْ نَشَأْ نَخْسِفْ بِهِمُ الْأَرْضَ أَوْ نُسْقِطْ عَلَیْهِمْ کِسَفاً مِنَ السَّماءِ"- یعنى آسمان و زمینى که از بالا و پایین ایشان را احاطه کرده، با تدبیر ما مىگردند، و اداره مىشوند، و منقاد و مسخر ما هستند، اگر ما بخواهیم زمین دهن باز کرده، ایشان را در خود فرو مىبرد، و همه آنان را بدین وسیله هلاک مىکنیم، و یا آنکه قطعهاى از آسمان را بر سرشان مىکوبیم، و نابودشان مىسازیم. پس چرا از این حرفها دست بر نمىدارند؟
" إِنَّ فِی ذلِکَ لَآیَةً لِکُلِّ عَبْدٍ مُنِیبٍ"- یعنى در آنچه گفته شد (از احاطه آسمان و زمین بر انسانها، و اینکه آن دو به تدبیر ما اداره مىشوند، و همواره به فرمان مایند، اگر فرمان به زمیندهیم ایشان را در خود فرو مىبرد، و اگر به آسمان فرمان دهیم قطعهاى از آن بر سرشان مىافتد، و هلاکشان مىکند) خود آیتى است که براى هر بندهاى که بخواهد به خود آید و به خدایش برگردد بس است، و اگر این مردم به اینگونه امور بى اعتنایى مىکنند، و بر تکذیب این آیات جسورانه اقدام مىنمایند، جز بدین جهت نیست که ایشان مغرور و متکبرند، و روح سرکششان اجازه به ایشان نمىدهد که در برابر خدا تسلیم شده، و توبه نموده، به اطاعت او برگردند.»[4]
اصبغ بن نباته از امیر المؤمنین علیه السّلام روایت کرده است: کسى که پى در پى (و در مواقع نمازهاى واجب) به مسجد مىرود، یکى از این هشت موهبت نصیب او خواهد شد:[1]
1. برادر مؤمنى که در راه خدا به او فایده رساند؛
باور کنید اگر انسان در این زمانه که به کسی نمی تواند اعتماد کند دست کم در مسجد می تواند کسانی را پیدا کند که خدا و پیغمبر سرشون بشه و برای زندگیشون حساب و کتابی داشته باشند و قابل اعتماد باشند.
در بخش بعدی حدیث حضرت علی می فرمایند:
2. دانش مفیدى که او را به حق رهنمون گردد؛
بالاخره توی مسجد یک حدیث یا آیه ای از آیه های زندگی بخش قرآن به گوش شما خواهد خورد که هم به درد دنیای شما می خوره و هم به درد سرای جاودان شما.
3. آیت آشکارى که او را به کار آید؛
آیه ای از قرآن به گوشتان بخورد که کلید قفل های زندگی شما باشد.
4. رحمتى که از حضرت حق انتظار داشته، مىرسد؛
مسجد خانه ی خدا در زمین است و کسی که مهمان خانه خدا بشود قطعا لطف و و توجه و رحمت خدای مهربان و مهر ورز قرار خواهد گرفت.
5. سخن حکمت آمیزى که او را از کارهاى نکوهیده باز دارد؛
گاهی انسان در زندگی روزمره چنان غرق شده که برخی عادتهای خودش را که ریشه درستی ندارد را صحیح و درست می داند گاهی انسان پای سخن اهل دلی می نشیند و از او سخن حکمت آموزی می شنود که جلوی خیلی کارهای زشت او را خواهد گرفت.شما اگر آمار بگیرید بیشتر خلافکار ها کسانی هستند که اهل مسجد و حسینیه و منبر و قرآن نبوده اند و هم خود را بیچاره کرده اند و هم اطرافیان و هم جامعه خود را. البته نمی خواهیم بگوییم همه مسجدی ها فرشته اند اما باور کنید آرامشی که مسجد به شما می دهد شما را شبیه فرشته ها خواهد کرد.
6. سخن هدایت اثرى که او را به کارهاى خیر راهنمائى کند؛
باز هم سخن از حرف درست و حسابی و دارای بار مثبت و هدایت کننده است. گویا سخن هدایت منحصر در مسجد است. البته امروزه از راه های فراوانی می شود به سخنان حکمت آموز و هدایت کننده دست یافت اما سخنی که به صورت مستقیم و بدون واسطه و از دهان گوینده ای خارج شود قطعا اثر قویتر و ماندگارتر و سازنده تری خواهد داشت.
7. ترک گناه از بیم الهى؛
وقتی انسان در منزل خود وضو می گیرد و به سوی مسجد حرکت می کند باید به یاد روزی بیافتد که از قبر خود خارج خواهد شد و وقتی در صفوف نماز می ایستد به یاد وقتی بیافتد که در صحرای قیامت در پیشگاه الهی مشغول جواب دادن حساب اعمال خویش است و وقتی به سوی خانه باز می گردد باید تصور کند که حساب و کتاب الهی تمام شده و تکلیف وی مشخص شده و باید به سمت بهشت روانه شود یا به سوی عذابی دردناک. قطعا اگر کسی با مسجد مانوس بود و هماره به یاد حساب و کتاب الهی بود گناهان را ترک خواهد کرد.
8. ترک گناه بخاطر شرم.
گاهی انسان باید خود را جزء گروه خوبان قرار دهد. این کار به مرور روحیه شخص را شبیه ایشان خواهد نمود و کم کم به صفات زیبای خوبان نیز آراسته خواهد شد. در چنین محیطی اگر نفس سرکش انسان نیز بخواهد وی را بفریبد شرم و حیای از مردمی که ما را به نیکی و خیر می شناسند جلوی کار های زشت و گناه آلود را خواهد گرفت.انشاالله.